کشمکش داستانی چیست؟
معنی لغوی کشمکش را دقت کنید: «کشیدن چیزی و واگذاشتن و دوباره کشیدن و واگذاشتن.»
مسابقه طنابکشی را تصور کنید. یک گروه از یک طرف و گروه دیگری از طرف دیگر طناب را میگیرند و هر کدام به سمت خود میکشند. اگر ما عضو گروه الف باشیم وقتی زورمان بیشتر میشود، میکشیم. وقتی یکی از اعضا، شل کُند، کشیده میشویم. کِشمَکش، همین است؛ یعنی هنر ایجاد هیجان، که هیچ کس نمیداند کدام گروه برنده میشود. این دو گروه تقریبا همزور چطور و با چه ترفندی برنده میشوند!
در واقع ایجاد این دلواپسی که: «بعد چی میشه!» کی برنده میشه!؟
این جمله طلایی «بعد چی میشه!» باعث میشود مخاطب دستش را در دست نویسنده بگذارد چون می خواهد بداند بعد چه خواهد شد.
نویسنده مخاطب را کوچه به کوچه در پیچ و خمهای داستان میبرد. اتفاقات را نشانش میدهد، سرنخ میدهد، تشویق و دلواپسی و هیجان میدهد، حرفهای شخصیتها را به گوشش میرساند. تا زمانی که مخاطب بگوید: «خب بعد چی میشه؟» یعنی پیچ و خمهای داستان را خوب ترسیم کردهاید، یعنی تعلیق و کشمکش به اندازه کافی کِشنده است که مخاطب و خواننده داستان را رها نکند و داستان را کوچه به کوچه برود تا برسد به آخرین کوچه و انتهای پیچ و خمهای داستان. این انتها خیلی مهم است.
آخر هر چیزی تعیین کننده سرنوشت آن است. داستان با پایان بد، کل داستان را به فنا میدهد.
کشمکش یا جنگ و مبارزه، جدال و درگیری در داستان جنگیدن دو نیرو، دو شخصیت، بر سر آن طناب است. بر سر رسیدن به هدف مورد نظر نویسنده است.
دو نیرو میتواند ذهنی و درونی باشد. یعنی در ذهن شخصیت درگیری اتفاق بیفتد. یا بیرونی و فیزیکی- جسمانی باشد.
مثلا: شخصیت داستان ما با خودش در انتخاب راه رسیدن به هدفش در جنگ است. که مثلا رشوه بدهد که از نظر داوود غیر اخلاقی است ولی راحت و در دسترس. یا مثل بقیه امتحان بدهد و شانس مساوی با دیگران داشته باشد. در حالی که میداند هیچکس بدون پارتی یا رانت نمیتواند قبول بشود.
کشمکش و جدال بیرونی و جسمی هم برخورد های فیزیکی یک شخصیت با شخصیتی دیگر یا نیروی جسمیت دار مثلا طبیعت یا تکنولوژی و جامعه است.
مثلا: شخصیت داستان ما، در حال بحث و دعوای فیزیکی با پدرش است که اصرار دارد داوود باید از رانتی که دارد استفاده کند. پدرش وقتی شخصیت داستان، خارج از خانه است وارد اتاقش میشود و وسایل او را میگردد. چون فکر میکند اعتیاد دارد و مدرکی برای اثبات حقانیت خودش میخواهد. وقتی شخصیت اصلی وارد اتاق میشود و پدرش را در حال زیر و رو کردن کشوهای کمدش میبیند با هم دست به یقه میشوند. این درگیری و زورآزمایی برای پدر و هم پسر اهمیت بالایی پیدا میکند. به دلایلی که در داستان باید ذکر شود.
یک داستان میتواند هر دو نوع کشمکش درونی و بیرونی را داشته باشد، یا فقط یک نوع از آن را.
وقتی طرح داستان را میریزیم، در ذهنمان کشمکش را هم داریم. کشمکش همان سوالهایی است که در ذهن مخاطب ایجاد میکنیم و جوابش را خود نویسنده به خلاقانهترین شکل ممکن باید بدهد، تا مخاطب و خواننده داستان سرخورده نشود و تف روی داستانمان نیندازد.
وقتی مخاطب، داستانی را شروع میکند، ما نخی به دستش میدهیم که آن را بگیرد و با ما همراه شود. این نخ طرح داستانی ما است.
در مورد طرح داستان اینجا بخوانید
حالا به این نخ یا طرح داستان، آویزههایی متصل میکنیم برای محکم شدن، زیبا شدن و بافت خلاقانهی نخ، که طرحمان است. این آویزهها، همان عناصر داستان هستند.
مثل شروع به جا و جذاب، ایجاد سوال و کشمکش، تعلیق و افت و خیز، فراز و فرود، شخصیت پردازی، فضاسازی و …
یکی از این آویزههایی که حذفنشدنی است و جز اصلیترین عناصر داستاننویسی است ایجاد کشمکش داستانی است. ایجاد معضل خلاقانه، فراز و فرودهای شخصیتها و درگیری آنها با این مسئله و معضل اصلی، در کنار مشکلات فرعی و در نهایت حل این مشکل یا کنار آمدن با آن، به شیوه غافلگیرکننده و خلاقانهتر!
کشمکش میتواند کلیشه، تکراری و روزمره باشد. برای مثال: دعوای دو تا همسایه.
سوال اینجاست: بر سر چه مسئلهای؟
پس در ذهن خواننده سوال ایجاد کرده ایم. یک سوال بزرگ!
جواب: بر سر غذا دادن به یک بچه گربهی کور در کوچه.
پاسخی سوال برانگیز دیگر که دوباره مخاطب را با خود بکشانیم.
سوال بعدی: چرا این دو شخصیت با خصوصیاتی که دارند، اصرار دارند که به این بچه گربه غذا بدهند؟
چرا بچه گربه کور است؟
آخر داستان کدام یک برنده میشود؟
بر سر بچه گربهی کور چه میآید؟
این یک کشمکش داستانی است.
جوابش را باید به شیوهای به مخاطب داد که مخاطب بعد از خواندن داستانتان وقتی کتاب را بست، بلند شود بدود یا جیغ بکشد یا مات و مبهوت بماند. :)))
میگویند داستانهای ماندگار آنهایی هستند که چند لایه دارند. چند لایه! پس کشمکش هم میتواند چندین کشمکش باشد. کشمکشهای فرعی در کنار کشمکش اصلی. در لایههای مختلف داستان هر کدام یک کشمکش نیازمند است.
اما مواظب باشید هر چیزی زیادیاش دل را میزند. پس کشمکش را هم به جا، به اندازه استفاده کنید و هیجان و آدرنالین داستانتان را متعادل کنید، تا طرف سکته نکند. فقط به اوج لذت برسد و بعد برگردد به زندگیاش.
کشمکش از سه بخش گره افکنی، کشمکش( درونی یا بیرونی) گره گشایی تشکیل شده است.
شبیه تعلیق است. شاید هم همان تعلیق است.
نظر شما چیست؟
Pingback: ریتم در روایت و داستان چیست؟ - داستان، طنز، معرفی کتاب، یادداشت ، فروشگاه