مکتب رمانتیسم، ستاره‌ی گریان

 

هر مکتبی، بر ضدّ مکتب قبل از خودش پا می‌گیرد. یک نوع شورش بر علیه‌ی مکتب پیش از خود!

«رمانتیک» هم از این ویژگی استنثا نبوده‌است. وضعیت اجتماعی و سیاسی تأثیر مستقیمی بر هنر و به وجود آمدن مکاتب ادبی دارد.

رومانتیسم بیش از اینکه یک جریان ادبی باشد، یک مرحله از حساسیت اروپایی بوده‌است. اولین بار در قرن هجده، در انگلستان  و بعد در آلمان پا گرفت. در قرن نوزدهم به کشورهای دیگر سرایت کرد. فرانسه ، ایتالیا، اسپانیا، اسکاندیناوی از جمله آنهاست.

رومانتیسم در اصل یک جنبش انقلابی است. به بیانِ آزادِ حساسیت‌های انسان و تأیید حقوق فردی توجه دارد. این جنبشِ ادبی_انقلابی همزمان با انقلاب فرانسه نیز بوده است که با قدرت بیشتری به وجود آمده است، تا از جنبه‌ی فجیع و تراژیک زندگی بگوید.

برای اولین بار کلمه‌ی «رمانتیک»، در زبان های اروپایی، به ادبیات و هنر این دوران خاص اختصاص دادند.  چندان گویا و رسانا نیست مثل عنوان اکثر مکاتب دیگر.

صفت رومانتیک از کلمه لاتینی قرون وسطایی «رومانتیکوس» گرفته شده‌است. به تدریج از قرن هفدهم سر زبان‌ها افتاد. در زبان فرانسه این کلمه مشابه کلمه «رومانسک» برگرفته از کلمه ایتالیایی «رومانتسکو» که به معنای رمان است، باعث شد این دو از هم به سختی تشخیص داده شوند.

ریشه‌ی صفت «رومانتسکو» از رومانو یا رومی است که در صورت ابتدائی‌اش به داستانی گفته می‌شود که به زبان‌های عامیانه اروپایی یا رومیایی به شکل جدیدی نوشته شده‌باشد، که از قوانین و مقررات کلاسیک پیروی نکند.

( این را در نظر داشته باشید کلمه ناول novel که در انگلیسی به معنای رمان و در فرانسه nouvelle به معنی داستان کوتاه است از همین‌جا و همین کلمه ناشی می‌شود.)

در همین آغاز کار، هنوز رومانتیک جا نیفتاده بود. اصل عقل را در ادبیات و هنر معتبر و باارزش می‌شمردند، رومانتیک را چیزی عجیب و غریب، دروغ سازی و هوس‌بازانه تعریف می‌کردند. صد سال طول کشید که این تعبیر را به زیبایی و دل‌انگیزی یک منظره تغییر بدهند.

*

*

مختصری از مسیری که ادبیات، از کلاسیسیسم تا رومانتیسم طی کرد را بدونیم:

نیمه اول قرن هجدهم بود که طبقه اشراف و اصیل‌زادگان، قدرت و اعتبار خودشان را از دست می‌دادند. انحطاط اخلاقی و فساد آنها روز به روز بر مردم روشن‌تر می‌شد. طوری شده بود که هر اشراف‌زاده ای که بی‌حیاتر، عیاش‌تر، خودپسندتر و بی‌اعتناتر به قوانین حاکم بود را متجدد و شایسته احترام می‌شمردند.

این عیاشی‌ها، باعث شد دچار مشکلات مالی بشوند. بنابراین مردم دیگر از این طبقه اطلاعت نمی‌کردند و تسلیم یک طبقه فاسد بودن را مضحک می‌دانستند. طرز تفکر مردم که از دوران کلاسیک فاصله گرفت. مردم احساس نیاز می‌کردند که در مورد مسائل مختلف زندگی بحث و مجادله کنند تا برای بهتر شدن وضع زندگی‌شان اطلاعات عمومی بیشتری کسب کنند.

این امر باعث شد روزنامه‌های زیادی منتشر بشود. مردم به ارتباط و آگاهی از زندگی مردمان دیگر کشورها و قاره‌های دیگر علاقمند شدند. سیاحت‌نامه‌ها، سفرنامه‌ها  متقاضی زیادی داشت. فرهنگستان‌های زیادی تأسیس شد.

برعکس قرن هفدهم که گرفتار تحجّر بود، قدرت تجزیه و تحلیل و اثباث مسائل را نداشت و یک طبیعت جاودان و یک عقل لایتغیر داشتند، اصول ثابتی داشتند و مخالفتی با این اصول وجود نداشت به همین سبب تفکر و تجزیه و تحلیل هم نداشتند.

اما تغییر وضع اجتماعی، سطح فکر مردم را هم تغییر داد. مردم اروپا پی بردند دنیا پیچیده‌تر و متنوع‌تر از چیزی که فکر می‌کردند است. پس طرز تفکر، هنر و ادبیات و زندگی اجتماعی را با هوش و قضاوت صحیح تنظیم می‌کردند.

دیگر نمی‌خواستند در بدبختی و پریشانی که در نیمه اول قرن هجدهم دامن‌گیرشان شده‌بود، زندگی کنند. پس، نویسندگان این دوره بر ضدّ سنن و رسوم اشرافی‌گری و تغییر وضع اجتماعی قلم رقصاندند. آزادی قلم و بیان که در قبل از این، محدود شده‌بود، گسترش پیدا کرد. تعصب دینی تا حدودی کمتر شد.

علاوه بر این موراد بالا که اشاره شد، تغییر تفکر مردم، به شکل‌گیری فلسفه‌ای نو انجامید. از عقل و روشنگری خشک فاصله گرفتند و به زیبایی‌شناسی و شور و هیجان ارج نهادند. انسان پرشور را از انسانِ معقول، برتر دانستند.

«زندگی بی‌شور و هیجان به منزله‌ی این است که سراسر زندگی را خواب باشیم»

این شعار غالب این دوران رمانتیک بود.

در این میان برادران شلگل، شلینگ و نووالیس بحث‌های تئوریک مکتب رومانتیک را بر پایه گفته‌های موریتس؛ دوست نزدیک «گوته» مطرح کردند. ایشان رساله کوچکی داشتند به نام «زیبایی‌شناسی» که هر چیزی درباره‌ی هنر و زیبایی آن گفته‌است، با سخنان «کانت» فیلسوف بزرگ در این مورد تطابق دارد.

«موریتس» می‌گوید: «یک چیز نمی‌تواند به این دلیل که خوشایند ماست، زیبا باشد. زیرا در آن صورت همه‌ی چیزهای مفید زیبا خواهد بود. اما آنچه به ما لذت می‌دهد بی‌آنکه نفعی داشته باشد، همان است که آن را زیبا می‌نامیم.»

یک نویسنده خانم، هم تأثیر زیادی بر پیدایش مکتب رومانتیسم داشته. به نام «مادام دواستال». کتابی دارد به نام «درباره‌ی آلمان» که در سال1810 منتشر شد و تأثیر مهمی برجا گذاشت. سانسور ناپلئون نگذاشت در همان زمان به طور گسترده منتشر بشود و توقیف کرد. اما کتاب در سال 1813، یعنی سه سال بعد، در لندن و یک سال بعد در پاریس منتشر شد.

این کتاب مخالف‌های زیادی هم داشت و آن را نوعی تهاجم فرهنگی می‌دانستند. می‌گفتند این کتاب سعی دارد بگوید فرانسوی‌ها از آلمانی‌ها تقلید کنند! اما در اصل کتاب می‌خواهد با در نظر گرفتن آنچه آلمانی‌ها کرده‌اند، مخاطب را وادار به اندیشه کند تا از زندان‌های سر به فلک کشیده‌ی کلاسیسیم، خودش را نجات دهد. قوانین دست و پا بسته را انکار کنند و به آزادی اندیشیدن و نوشتن روی بیاورند.

«هیچ‌چیزی در زندگی نباید متوقف‌کننده باشد و هنر اگر تغییر نکند محکوم به فساد است» (از قسمت دومِ کتاب درباره‌ی آلمان )

*

*

کلمه‌ی «رمانتیک» از قرن هفدهم در انگلستان بیشتر در مورد شعر و تعبیرات شاعرانه، به معنای خیال‌انگیز و افسانه‌ای به کار می‌رفت. تا سال 1775 که معنای امروزی را پیدا کرد.

نویسندگان کلاسیک، با این الفاظ سعی بر تمسخر رمانتیک‌نویس‌ها داشتند. اما خودِ رمانتیک‌نویس‌ها این تعابیر را با افتخار بر زبان می‌راندند.

«رمانتیسم فرانسه» از انگلستان و آلمان تأثیر پذیرفت. با آثاری از «شاتوبریان» انگلیسی و «مادام دواستال» آلمانی که به زبان فرانسه ترجمه شد. رومانتیسم فرانسه برای سرنگون کردن کلاسیسیم از این آثار و همچنین از آثار «گوته»، «شیلر»، «کمدی الهی دانته»، «تورات» و «انجیل» استفاده کرد.

رمانتیسم فرانسه، این‌گونه متأثر از رمانتیسم انگلیس و آلمان شکل گرفت. ولی آنقدر قوی بود که به صورت مکتبی متشکل و پر و سروصدا درآمد. نویسندگانش که از نظر طرز تفکر و روحیه مخالف هم بودند، را دور هم جمع کرد. نویسندگانی مثل لامارتین، آلفره دووینیی، آلکساندردومای پدر، ویکتورهوگو، آلفره دوموسه، سنت بو و ژرژساند.

این قدرت و تأثیرگذاری، تبدیل به جنبش هیجانی شد که ادبیات انگلیس و آلمان را که سر منشاء به وجود آمدنش بود را نیز تحت تأثیر ادبیات فرانسه قرار داد. باعث شد مکتب رمانتیسم فرانسه، ارحج‌ بر رمانتیسم انگلیس و آلمان شود.

*

*

*

 

اصول مکتب رمانتیک چیست؟

 

مکتب رمانتیسم، بسیار پیچیده و آشفته است. برعکس مکتب کلاسیک که اصول و قواعد معین و مشخصی دارد و بزرگان این مکتب درباره‌ی این قواعد توافق نظر دارند. ولی رمانتیک‌ها آرای مغایری دارند و اصولی که آنها را متحد ساخته، نامفهوم و اغلب متضاد است.

*

*

درباره مکتب کلاسیک اینجا بخوانید

*

*

«شلگل»، پیشوای رمانتیک آلمان اعتقاد دارد که ادبیات رمانتیک، عبارت از جمع اضداد و آمیزش انواع مختلف ادبی است.

رمانتیک در تفاوت با کلاسیک این‌گونه معرفی می‌شود:

یک: رمانتیک‌ها، برعکس کلاسیک‌ها، کمال‌گرا و ایدالیست نیستند. آن‌ها سعی دارند هم زیبایی و خوبی، هم زشتی و بدی را نشان بدهند.

«درام رمانتیک اثری است که از ترکیب عظمت و نکبت، بزرگی و پستی، غم و شادی تشکیل شده است.»

دو: رمانتیک‌ها برعکسِ کلاسیک‌ها که پابند عقل هستند، پابند احساس و خیال‌پردازی‌اند.

سه: رمانتیک‌ها از ادبیات مسیحی قرون وسطی و رنسانس و افسانه‌های ملی کشورهای خویش الهام می‌گیرند و از ادبیات ملت‌های دیگر تقلید می‌کنند و بیشتر به شکسپیر استناد می‌کنند.

چهار: رمانتیک‌ها، برعکس کلاسیک‌ها که طرفدار وضوح و قاطعیت هستند، پای‌بند وضوح و رنگ و منظره هستند. اشعارشان شبیه نثر است. هم از لحاظ آهنگ و هم از نظر مضمون، تصویری و متنوع است.

پنج: رمانتیک‌ها، اصرار بر مبارزه دارند. مبارزه بر علیه چی؟ مبارزه برای آزادی بیان  و فکر و اندیشه و اصول و قواعد ادبیات کلاسیک را دور می‌اندازند.

*

*

با توجه با موارد ذکر شده، اصول مکتب رمانتیسم را برمی‌شماریم:

یک: آزادی!

اولین بار «ویکتور هوگو» در مجله‌ای، دستورهای خود را در مورد رمانتیسم درج کرد و آن را مکتب آزادی هنر و شخصیت معرفی کرد. ادبیات نباید قاعده‌ای باشد برای محدود سازی عشق و علاقه‌ی فردی! باید هر گوشه‌ای از زندگی چه زشت و چه زیبا، چه عالی و چه دانی را موضوع بحث خود قرار بدهد.

هنرمندِ رمانتیک برای خواهش‌ها و احتیاجات روح خود، اهمیت زیادی قائل است. هر چیزی که به هنرمند الهام می‌شود، معنی و مفهوم زندگی‌اش شمرده می‌شود؛ عشق و علاقه‌اش به حساب می‌آید. هنرمند، نباید تحت تأثیر فشار جامعه و قوانین و موهومات تحمیل شده داوری کند و حکم دهد. بلکه باید محیط مساعد را برای خود مهیا کند.

دوم: شخصیت!

در رمانتیسم «من» حکمرانی می‌کند. از قید قواعد کلاسیک خود را رها می‌کند. «من» را گسترش می‌دهد و در قالب هنر و به وسیله‌ی هنر، خواهش‌های دل و رنج‌های روح خود را بیان می‌کند. اما چیزی که از آن بازداشته می‌شود؛ خودستایی و فرار از انسانیت است. رمانتیسم، خویشتن را به جای قهرمان افسانه‌ای داستان‌های کلاسیک می‌گذارد یا نمونه‌ای از همنوعان خویش را قرار می‌دهد.

سوم: هیجان و احساسات!

«آلفره دوموسه» می‌گوید: «باید هذیان گفت!»

آنچه باید بیان کرد، هیجان شاعر است و آنچه باید به دست آورد هیجان مردم.

دل باید بی‌قید و بند سخن بگوید و بی‌قید و شرط فرمانروایی کند. شاعر، موهای آشفته را به دست باد سپرده، شنل سیاهی بر دوش، زیر سایه‌ی بیدی در روشنایی ماه و در کنار برجی ویران و با دلی بی‌شک، بر اثر عشق بدفرجامی شکسته است با خویشتن خلوت می‌کند و غرق رویا می‌شود. ادبیات رمانتیک چنین قیافه‌ی قراردادی را تعمیم داده و توده‌ی مردم را با آن آشنا ساخته است.

 

چهارم: گریز و سیاحت!

از مشخصات آثار رمانتیک، آزردگی از محیط و زمان موجود و فرار به سوی فضاها یا زمان‌های دیگر است. این گریز و سیاحت می‌تواند جغرافیایی و تاریخی باشد یا سفر واقعی یا خیالی!

نویسنده‌ی رمانتیک، با سفر جغرافیایی در فکر و خیال، خواننده را با خود به هر جا بخواهد می‌برد. نوعی میل به گریز و به کشورهای کمتر شناخته شده و دوردست در آثارشان به چشم می‌خورد.

در سفر تاریخی، به این گونه است که  مکان و زمان وقوع نمایشنامه‌های رمانتیک در دوره وسطی اتفاق می‌افتد.

سفرهای واقعی هم در آثار رمانتیک‌ها دیده می‌شود که ازجمله سفر «موسه» به ایتالیا و «مریمه» به اسپانیا  و …که خاطرات این سفرها را در آثارشان منعکس کردند.

هدف این سفرهای رویایی، پیدا کردن محیطی زیبا، مجلل و تازه و زیبایی مطلوب است که آرزوی هر هنرمند رمانتیک است.

پنجم: کشف و شهود!

هنرمندِ رمانتیک، تخیل و امید و آرزو و معجزه را جانشین حقیقت می‌سازد. بیشتر از تقلید، پایبند تصور هستند. هنر خود را با مبالغه می‌آمیزد، یعنی آنچه را که هست نمی‌گوید و از آنچه باید باشد بحث می‌کند.

رمانتیسم نوعی درون‌بینی مبالغه آمیز است. «لامارتین» در تعریف شعر رمانتیک می‌گوید: «صمیم‌ترین چیزهایی که قلب انسان مالک است و خدایی‌ترین اندیشه‌هایی که در مغز او راه دارد و در آمیختن مجلل‌ترین چیزهایی که در طبیعت هست با خوش‌آهنگ‌ترین صداها شعر نامیده می‌شود»

ششم: افسون سخن!

«کلمه عبارت از سخن است و سخن خداست » (ویکتور هوگو)

رمانتیک‌ها به ارزش کلمات بیشتر توجه نشان می‌دادند و این باعث شد قاموس کلمات این دوره غنی‌تر شود و اکتفا به کلمات ساده و معینی که جزو اصول کلاسیک بود، متروک شود.

رمانتیسم‌ها کلمات را که برده‌ای بیش نبودند، آزاد کردند و مقام فرامانروایی به آن دادند.

یکی از مشخصات رمانتیسم گفتیم که توجه به مسیحیت است. فلاسفه قرن هجدهم مخالف دین بودند. ولی در میان رمانتیک‌ها به عنوان احتیاجی قلبی و درونی زنده شد. رمانتیک‌ها از راه احساس، به سمت ایمان رفتند. دین را از نظر هنری مورد توجه قرار دادند.

*

*

*

چگونه رمان رمانتیک شکل گرفت؟

رمانتیسم که بر علیه کلاسیسیم برپا شد، به سمت رمان رفت. رمان که در کلاسیک ارج و قربی نداشت در رمانتیسم ارزش مهمی پیدا کرد.

نویسنده‌ی رمانتیک، خودش را موضوع رمان قرار داد و حالات شخصی و روحی خود را شرح داد. و رمان شخصی را پایه گذاشت. همینطور رمان تاریخی و رمان عشقی را.

رمان تاریخی را با شرح و وصف حوادث جالب گذشته و رمان عشقی را با گفتن از درک رابطه‌ی عشق و علاقه به زندگی!

رمانتیک، برای بدست آوردن موقعیت، مبارزه‌ی سختی با کلاسیک داشت. اما برای رمان احتیاجی به این مبارزه نبود. چون اصلا رمان کلاسیک وجود نداشت. درام رمانتیک برای به دست آوردن موقعیت و موفقیت با تراژدی کلاسیک مبارزه کرد. اما برای نویسندگان رمان محدودیتی وجود نداشت و احتیاجی به این نوع مبارزه نبود.

در انتخاب موضوع آزاد بودند. هر موضوعی که خواستند را نوشتند. اما اغلب مفهوم و مطلب‌شان انعکاس روح نویسنده و شخصیت بود.

مثل ویکتور هوگو که رمانتیسمش در نثر قوی‌تر است. با رمان «مردی که می‌خندد» داستان تقابل زشتی برونی و زیبایی درونی را بیان می‌کند. در «بینوایان» انسان را در جنگ با قوانین نشان می‌دهد.

«آخرین روز یک محکوم» رنج‌ها و اضطرابِ تحمل‌ناپذیرِ روح مأیوس را منعکس می‌کند. در «کارگران دریا» نبرد با نیروی طبیعت را نشان می‌دهد.

در رمان‌های ویکتور هوگو تمام مشخصات رمانتیسم را می‌شود دید.اما زنده‌ترین نمونه‌ی رمان‌های رمانتیک، در آثار «ژرژساند» باید پیدا کرد. این زنِ هنرمندی که یکی از شاخص‌ترین نمایندگان رمانتیسم است؛ سرگذشت خودش را در آثارش منعکس کرده است. از آرزوهای بی‌پایان و تسکین‌ناپذیر روح رمانتیک و تخیلات خوشبختی و هیجان را در وجود خود گردآورده است.

 

«ژرژ ساند» جمله‌ی معروفی دارد که دستور رمانتیسم می‌نامند: «ما نسل بدبختی هستیم. از این‌رو به شدت مجبوریم که با دروغ‌های هنر، خودمان را از واقعیت‌های زندگی دور نگاهداریم»

*

*

آنچه خواندید نوشتاری کوتاه در مورد مکتب رمانتیسم فرانسه بود که غالب نویسندگان از این مکتب پا گرفته اند. اما ادبیات رمانتیک در کشورهای دیگر هم وجود داشته که اختلافات کمی در فرم و محتوای آثار با رمانتیسم فرانسه دارد.

مانند رمانتیسم انگلستان و آلمان، روسیه و لهستان، اسپانیایی و آمریکای لاتین و چند کشور دیگر.

*

*

و در پایان:

با وجود اختلافاتی که بین رمان رمانتیک و رمان رئالیست وجود دارد، باید رمان رمانتیک را مقدمه ای بر رمان رئالیست دانست. علاقه به هم‌آهنگی با زمان و مکان، توجه به مسائل اجتماعی و روابط میان فرد و جامعه، نکاتی است که رابطه‌ای میان این دو نوع رمان تولید می‌کند و همانطور رمان‌های اجتماعی رمانتیک، نشانه‌هایی از ظهور رئالیسم را می‌توان دید. بعضی از آثار نویسندگان رئالیست، از قبیل بالزاک و استاندال جنبه رمانتیک دارد.

*

*

*

پ.ن: این نوشتار با کمک از کتاب «مکتب‌های ادبی» نوشته‌ی دکتر«رضا سید حسینی» نوشته شده است.

سوالی در مورد مکتب رمانتیسم دارید بپرسید.

کپی با ذکر منبع مجاز است.

 

 برای خرید کتاب‌های «ویکتور هوگو» در سبک رمانتیک اینجا کلیک کنید. 

 

 

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید