در این مقال در مورد کلاسیسیم و مکتب کلاسیک خواهید خواند.
به چه آثاری، کلاسیک گفته میشود؟
به صورت کلی، به آثاری که مایهی مباهات و افتخار کشوری حساب شود و جز ادبیات ملی آن کشور باشد-فارغ از ویژگیهای خاص- کلاسیک میگویند.
در کشور ما آثار شاعران بزرگی مثل حافظ، سعدی، عطار و… کلاسیکهای ادبیات ما هستند.
*
*
اما وقتی در مورد مکتب کلاسیک حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
مکتب کلاسیک با ادبیات کلاسیک فرق دارد.
مکتب کلاسیک اصل و خاستگاهش به فرانسه برمیگردد. برعکس مکاتب دیگر که بخش اعظمی از اروپای مرکزی را درنوردیداند.
عده زیادی از مورخان ادبی آلمان، اروپای مرکزی، اسپانیا و ایتالیا امروزه در پژوهشهایشان ترجیح میدهند به جای اطلاق کلاسیک به آثار گذشتگان, عنوان باروک را برگزینند و کلاسیک را نادیده بگیرند.
عدهای نیز اعتقاد دارند که کلاسیک، همان باروک باحجب و حیاست. همان باروکی است که پوششش را تغییر دادهاست. اما در واقعیت امر، کلاسیک، زمان درازی سعیاش بر آن بوده که اسم باروک را از تاریخ ادبیات حذف کند.
*
*
*
در مورد هنر و ادبیات باروک و مکتب باروک اینجا بخوانید
*
*
*
کلاسیک در قرن دوم میلادی، معنای دیگری داشت. آن دوران نویسندگان مثل امروز، از لحاظ سبک و سیاق نویسندگی به دو گروه تقسیم میکردند: «نویسنده کلاسیک» و «نویسنده عامه».
نویسنده کلاسیک، همان خاصنویس امروزی بوده است که آثارش شایستهی مطالعهی طبقات بالای اجتماع بوده است و همچنین برای تدریس و تربیت نسل جوان از آثارشان استفاده میکردند.
با این معنا کلاسیک، برتری تردیدناپذیر اثر شمرده می شود. آثاری که با گذشت زمان طولانی، قرنها و سالیان دراز، همچنان خواندنی و ارزشمند محسوب میشوند.
بنابراین در اغلب زبانهای امروزیِ اروپایی به آثار گذشتگان، کلاسیک گفته میشود.اما در کنار آن به آثار نویسندگان امروزی که همسنگ آثار گذشتگان است نیز کلاسیک میگویند و آثارشان را در رده کلاسیکها ثبت میکنند.
مثل آثار تولستوی، گوته و پروست.
*
*
هموراه از قرن هجدهم، کلاسیک، در مقایسه و مقابل با مکتبهای قبل و بعدش باروک و رمانتیسم به چالش کشیده شدهاست. عدهای تجلیل و عدهای تحقیر میکنند. اما با همهی این اوصاف، هنر کلاسیک، همان هنر یونان و روم قدیم با همان ویژگیها و ارزشگذاریها است.
نویسندگانی که عنوان کلاسیک، بدون قید و شرط به آثار آنها اطلاق میشود، از بوالو، راسین، مولیر، لافونتن، بوسوئه، لابرویر، مادام دولافایت می توان نام برد.
*
*
*
اصول و قواعد مکتب کلاسیک چه چیزهایی است؟
قبل از پرداختن به این اصول و قواعد، باید خاطرنشان کرد که ادبیات کلاسیک قرن هفدهم، ادبیات مردمی و عمومی نیست. بلکه مختص طبقات اجتماعی بالا مثل درباریان و شهرنشینان باسواد است. پس همه مردم به این نوع ادبیات دسترسی نداشتهاند.
نکته دوم ممنوعههای این مکتب است. بیان مباحثی مانند بحث تند سیاسی، مخالف با مذهب و آوردن سخنان کفرآمیز و … در ادبیات کلاسیک ممنوع بودهاست.
اما همیشه عدهای نویسنده شجاع و هنجارشکن هستند که از این خط قرمزها عبور کنند و ورای قواعد بنویسند.
مثل کورنی، پاسکال و سن سیمون.
خب بریم سراغ اصول و قواعد مکتب کلاسیک.
اصل اول: >>>جستجوی تعادل و کمال>>>
این ویژگی فرق اساسی کلاسیسیم با جریانهای قبل از خودش است. جستجوی تعادل درونی و عمیق بین ذهن و احساسات در اثر ادبی با قالبی که در آن، اثر را ارائه میدهند. ایجاد تعادل در بین نیروهای آشوبگر ذهنی مثل عشق، عاطفه و … با غلبه بر آنها، یا هدایت این احوالات در جهتی که نویسنده میل به آن دارد.
کلاسیکها برعکس رمانتیکها، سعی داشتند خویشتنداری کنند. بر شادمانی که نویسنده از زندانی کردن رویاهای خود در قالب کمال یافتهای احساس میکند، تسلط داشتهباشند. در واقع کلاسیسیم به «بینهایت» بیشتر اهمیت میدهد تا «کمال».
در آثار کلاسیک، بین تمام نیروهای خوب یا بد تعادلی منصفانه ایجاد میشود. نویسنده اجازه نمیدهد احساسات و نیروهای ذهنی اختیار کار را به دست بگیرد و به قول معروف مسخ کننده او باشد. نویسنده کلاسیک، حکمران این نیروهای درونیست.
اصل دوم: >>>تقلید از طبیعت<<<
طبیعت در اکثر مکاتب ادبی نمود داشتهاست. در رمانتیسم در آثار سردمدار این مکتب، یعنی ویکتور هوگو و ناتورالیسم در آثار امیل زولا. آنها ادعا میکنند که با وارد کردن طبیعت به ادبیات-به روش خود- چیز تازهای به آن افزودهاند.
باید در نظر داشته باشیم که تقلیدی که کلاسیک از طبیعت میکند، با دیگران فرق دارد. برای همین یکی از ویژگیهای اساسی مکتب به شمار میرود.
تقلید کلاسیک از طبیعت، مثل عکاسی و عکسبرداری با دقت و جزئیات واقعی نیست. آنها از نقوش طبیعت، ذات و جوهر خوب یا بد را استخراج میکنند و مطابق با حقیقت و واقعیتی که در نظر دارند، بیان میکنند. زواید و نقش و طرحهای اضافی را حذف میکنند. اصل ماجرا را پررنگ نشان میدهند.
تقلید کلاسیک، جزئیات را پس میزند و با عبارات بکر و قوی چنان بیان میکند که انگار به طبیعت دستور میدهند، که بهتر از هر زمان دیگر خودش را نشان بدهد و به شکل خاصی جلوهگری کند.
مثل نقاشی میماند که صورت کاملتری از طبیعت میسازد. که مطابق با آرمانها و آرزوهای انسان باشد. نه واقعیت اصیل! نویسنده یا هنرمند کلاسیک، تمام طبیعت را نمیخواهد تقلید کند. بلکه فقط طبیعت انسانی مدنظر اوست.
سنت اورمون، نویسنده قرن هفدهم در این مورد میگوید: «گفتاری که در آن فقط از درختان و رودها و چمنزارها و کوهها و باغها سخن رود، اثر رخوتآوری در ما دارد یا حداقل، لذت تازهای ایجاد نمیکند، اما آنچه از بشریت گرفته شدهاست، از قبیل تمایلات و محبتها و تأثرات، طبیعتا در اعماق روح ما نفوذ میکند و احساس میشود، زیرا زائیدهی طبیعت واحدی است و به آسانی از روح هنرمند به روح خواننده یا تماشاگر منتقل میشود.»
کلاسیسیم در مورد طبیعت انسانی نیز تفریقی قائل میشود. صفات پست و مشترک با حیوانات را نادیده میگیرد و فقط صفات مختص انسان را تشریح و توصیف میکند. صفاتی که به ماندگاری انسان است. مثل عشق، حسادت، خساست و…
دقیقا همین قسمت و ویژگی خاص کلاسیک است که از رئالیسم جدایش میکند.
اصل سوم: >>>تقلید از قدما<<<
هنرمند کلاسیک، اعتقاد دارد زیبایی واقعی و ماندگار را باید در آثار قدما و گذشتگان پیدا کرد. چرا؟ چون آثار معمولی فارغ از خوب یا بد بودن بعد از مدتی از یاد میروند، فقط شاهکارهای بیعیب و نقصی مثل آنئید ویرژیل و ایفی ژنی اورپئید با وجود گذشت دوهزار سال هنوز هم ستوده میشوند.
پس لابد به شیوهای شایسته و مناسب نوشته شدهاند. باید موضوع و نوع و سبک و تکنیک آنها را تقلید کرد که آثار در خور خلق شود. اما نه از نوع تقلید بردهوار، بلکه فقط تقلید از قانون و روش معینی که آنها پیش گرفتهاند.
«وقتی نویسنده ای از قدما تقلید می کند، اگر بخواهد که اثر پرارزشی به وجود اورد، احتیاج به چیز تازه ای دارد و آن غور و تعمق است.» ص 100 (مکتب های ادبی-رضا سیدحسینی)
اصل چهارم: >>>«اصل عقل» یا احساسات!<<<
تا اوایل قرن بیستم، کلاسیسیم را با خردگرائی دکارتی همانند میکردند. دکارت عقیده داشت عقل بین همهی انسانها به تساوی تقسیم شدهاست. خردگرائی کلاسیک را به گفته مونتنی که می گفت خود را بشناس باید در نظر گرفت. نه بردهی خشک و انعطافناپذیر بودن. بلکه پذیرش احساسات در کنار عقل و خرد. پیوسته در مسیر عقل رفتن و در عین حال وجود شور و هیجان و لذت و شهوت در زندگی.
مونتنی میگوید: «من بردهی هیچ کدام از آنها ( شور و هیجان و لذت و شهوت) نمیخواهم باشم، مگر بردهی عقل.»
اگر رمان کلاسیک خوانده باشید، حتما به این مورد برخوردهاید که شخصیتها درگیر غلیان احساسی و ذهنی و مالیخولیایی میشوند و این همان در بند احساس بودن است. ولی یک کفهی ترازو را همیشه عقل پر کرده است. باعث ایجاد توازن و تعادل میشود.
این از شاخصههای آثار کلاسیک است که در اصل اول هم به آن اشاره شد.
اصل پنجم: >>>آموزنده و خوشایند!<<<
وجه و جنبه زیبایی به تنهایی برای کامل بودن یک اثر هنری کافی نیست. اثر هنری باید چیزی برای آموختن به مخاطب داشتهباشد. کلاسیک نتیجه اخلاقی به دست مخاطب میدهد.
اما در این عرصه افراط جایی ندارد. نباید با مجلس وعظ و خطابه اشتباه گرفت و یکسره درس داد.
پس اینگونه تعریف میکنیم که: مکتب اخلاقی حدفاصل بین درس و تعلیم محض و بازی و تفریح ساده است. به روشی که آموزشها برای مخاطب شیرین و خوشایند باشد.
اصل ششم: >>>وضوح و ایجاز!<<<
اثر کلاسیک روشن و واضح بیان میشود. از کلمات نامفهوم و اضافه تصفیه میشود. به صورتی که از سطحینویسی و سادگی مطلق دور باشد. جملهها، با ظرافت و دقت هنرمندانه تنظیم شود.
کلاسیسیمها کلمات محدودی دارند. از اصطلاحات استفاده نمیکنند. کلمات تکراری عام فهم به کار میبرند.
قاعده مهم در وضوع و ایجاز در اثر کلاسیک این است که مطالب بیشتر با کلمات کمتر بیان شود. اضافات حذف شود و زودتر به اصل موضوع پرداخته شود.
ولتر در این مورد میگوید: « هیچچیز بیفایدهای را نباید گفت.»
اصل هفتم: >>>حقیقت نمایی<<<
برای درک این ویژگی کلاسیک، باید نظریهی فرق بین حقیقی و ممکن را دانست.
برای توضیح این قضیه باید گفت فرق شاعر و مورخ این نیست که شاعر گفتهاش منظوم است و مورخ منثور! بلکه فرق اصلی در این است که مورخ هر آنچه اتفاق افتاده را بحث میکند و شاعر آنچه را میتوانست اتفاق بیفتد را. شعر از کلیت بحث میکند، تاریخ از جزئیات.
چون اثر کلاسیک باید آموزنده باشد، پس فقط مسائل حقیقتنما است که مردم را به سوی شرافت و مزایای اخلاقی هدایت میکند.
حقیقتنما چیست؟ آن چیزی است که اعتقاد عموم مردم دربارهی آن متفق است و جنبه کلی دارد. مسائلی که جز آداب و رسوم و عرف محسوب میشود.
برای درک ویژگی حقیقتنمایی به گفته وبریاک اکتفا میکنیم: «حقیقت نمیتواند موضوع نمایش باشد، زیرا چه بسیار چیزهای حقیقی که نباید به معرض تماشا گذاشته شود…ممکن نیز نباید موضوع تئاتر قرار گیرد زیرا خیلی چیزها اجرایش امکان دارد اما نمایش دادن آنها مضحک خواهد بود…پس در این میان فقط چیزهای «حقیقت نما» است که میتوان شعرنمایش را در زمینه آنها ساخت»
اصل هشتم: >>>برازندگی!<<<
یکی از مهمترین اصطلاحات زیباییشناسی مکتب کلاسیک برازندگی است.
برازندگی به دو قسمت اخلاقی و بلاغی تقسیم میشود. این دو تکمیلکننده هم هستند. وقتی اثری وجه اخلاقی داشته باشد پس صورت بلاغی را در خود دارد. هیچ چیز نابجایی در اثر نباید باشد. همه چیز مناسب با قراردادهای یک اثر و نوع ادبی باشد.
ارسطو میگوید: « آنچه مخالف قواعد زمانه، آداب و اخلاق و احساسات باشد، بیانش مخالف برازندگی است.»
برازندگی با اصول حقیقتنمایی و تناسب همخونی دارد. هر چند حقیقت تاریخی زشت و آزاردهنده میتواند باشد. پس این هنر نویسنده است که آن را ملایمتر بیان کند تا برازندگی را حفظ کردهباشد.
اصل تناسب هم به هماهنگی با تماشاگر یا مخاطب در رسوم، عادات و آداب زمانه ومحل حادثه برمیگردد. این اصل در تمام اصول کلاسیک دخالت دارد. اگر رعایت نشود همه اصول دیگر، ارزش کلاسیک خود را از دست میدهند.
اصل نهم: >>>قانون سه وحدت<<<
وحدتهای سهگانه چه چیزهایی هستند؟ وحدت زمان، مکان و موضوع!
از اصول مهم مکتب کلاسیک شمرده میشوند. و از ادبیات یونان و آثار ارسطو به ارث رسیده است. کلاسیکها در این سه اصل مهم داستانی و هنری دقت نظر زیادی داشتهاند و اثری که وحدتهای سهگانه را رعایت نکند، فاقد ارزش میدانند و رد میکنند.
در مورد وحدت های سه گانه داستان نویسی اینجا بخوانید
*
*
*
این نوشتار با کمک از کتاب ارزشمند « مکتب های ادبی» نوشته «رضا سید حسینی» نوشته شده است.
*
*
*
اگر این نوشتار برای شما مفید بوده است لطفا نظر بدهید.
سوالی در مورد مکتب کلاسیک دارید؟
>>> برای خرید رمانهای کلاسیک از نویسندگان برتر دنیا کلیک کنید.<<<
Pingback: وحدتهای سهگانه در داستاننویسی امروز - داستان، طنز، معرفی کتاب، یادداشت ، فروشگاه
Pingback: نئوکلاسیسیم یا کلاسیک جدید و ویژگیهای آن - داستان، طنز، معرفی کتاب، یادداشت ، فروشگاه
عالی بود ،مرسی
خوشحالم از این بابت. ممنون که خواندید 🙂
خیلی مفید بود ممنون.
خواهش میکنم. خوشحالم مفید بوده دوست عزیز 🙂
سلام و عرض ارادت.
سالهاست معلمم .مقاطع مختلف تدریس کردم.هیچ وقت مطلبی به این زیبایی و با این کیفیت در مورد مکتب های هنری آن هم کلاسیک نخونده ام.الحق و الانصاف جامع بود به نحوی که حق مطلب رو در برابر واژه بسیار خاص کلاسیک خوب ادا کرد .
آفرین آفرین آفرین.
درود بر شما آقای نادعلی عزیز، ممنونم که مطالعه فرمودید و وقت گذاشتید و نظرتان را نوشتهاید. بسیار خشنودم از این بازخورد. در پناه خدا، پایدار و مانا باشید.