آدم‌هایی زیر دستگاه کپی رایت یا خلق آدم‌های تازه

 

تیپ با شخصیت در داستان چه تفاوتی دارد؟

 

 

 

 

تیپ، شخصیت تیپیک یا شخصیت سطحی به چه معناست؟

 

تیپ به افرادی گفته می‌شود که دارای یک سری صفات مشترک هستند، که از سایر افراد جامعه مجزایشان می‌کند.

 

تعداد ویژگی‌هایی که به نسبت شغل، طبقه‌ی اجتماعی، محیط جغرافیایی و … به افراد و خلق و خوی آنها شکل داده است، باعث بوجود آمدن تیپ می‌شود.

 

 

فکر کنید یک زن، وقتی معلم می‌شود به چه شکل درمی‌آید. چه از لحاظ پوشش و ظاهر،  و چه از لحاظ رفتار و خلقیات!

درواقع همرنگ جماعتِ معلمان باید شود، هم شکل، هم رفتار، هم خوی و خصلت! اگر نشود او دیگر تیپ نیست، شخصیت است.

 

 

تیپ در داستان، به آدم‌هایی گفته می‌شود که از نوع آنها در جامعه زیاد دیده‌ایم. برای همه آشنا هستند و به تعبیری «غریبه‌ی آشنایند!»

آنها ویژگی‌ها و خصوصیات مشترک دارند، که یک جور گروه را ساخته‌اند. گروهی که همبستگی اخلاقی، روانی، ظاهری در آن‌ها مشهود است. تکرار می‌شوند. مانند این است که زیر دستگاه کپی گذاشته باشندشان.

 

 

 

مثل تیپ یک نانوا، قصاب یا دکتر و وکیل. همه ما یک تصویر اشتراکی از آنها در ذهن داریم و وقتی اسم‌شان می‌آید، همان تک تصویر جان می‌گیرد. هر چند روند زمان، این تیپ ها را دستخوش تغییر کرده است اما باز هم راحت شناخته می شوند. این تیپ ها براساس شغلشان در یک گروه قرار می گیرند.

 

اما تصویری که از یک پدر سنتی یا یک لات کوچه گرد و بزن بهادر داریم، یا از یک مادر مذهبی و خشکه مقدس، براساس اعتقادات و سنتها، تربیت خانواده و … در یک گروه قرار می‌گیرند، که باز هم تیپ هستند. چون افراد دیگری هم مشابه آنها وجود دارد و  اکثر ویژگی‌هایشان را با دیگران مشترکند.

 

خصوصیات و ویژگی‌های تیپ‌ها قراردادی است. به نسبت شغل و جغرافیا به آنها شکل داده است.

 

 

چگونه شخصیت را از تیپ جدا کنیم؟

 

حالا تیپ را می شناسید. همان افرادی که به دلیل دارا بودن صفات مشترک با هم در یک گروه قرار می گیرند و در توصیف آنها در داستان، به چند جمله می توان اکتفا کرد. چون برای همه آشنا هستند.

 

 

اما یک جایی هست که دیگر شخصیت راهش را از تیپ جدا می‎کند. از گروه تیپیک بیرون می‌افتد.

 

 

 شخصیت در داستان، فردیت دارد. منحصر به فرد است و خاص.

این آدم خلقیات روحی و روانی خاص، رفتار، کنش و واکنش‌های خاص، در برخورد با حوادث و اتفاقات از خود نشان می‌دهد که باعث می‌شود خاص بودنش مشهود باشد.

 

آدمی که وارد داستان می‌شود تا زمانی که رفتار خارج از تیپش نداشته باشد، در گروه تیپیکش می‌ماند. ولی وقتی کنش و واکنشی غافلگیرکننده از خود نشان بدهد، عملی را خارج از توقع تیپیکش انجام بدهد، تبدیل به فرد، تبدیل به شخصیت شده است.

 

شخصیت باید ویژگی‌های منحصر به فرد داشته باشد. هیچ کس شبیه او نباشد، تصمیماتش خاصِ خود و موقعیتش باشد، فردیت تفکر و روان داشته باشد. این آدم واقعی است.

 

آدم‌ها تا وقتی که فقط ظاهر داشته باشند و کاری خلاف تصور و انتظار ما انجام ندهند، تیپ هستند. ولی همین که خلاف واقعیت تیپیک‌شان عمل کنند، از مرحله تیپ به شخصیت وارد شده‌اند.

 

مثلا اگر یک قصاب درشت هیکل، قسی القلب، شکم گنده و سبیلو با پیشبند خونی و کثیف و ساتوری در دست، در حال سلاخی ببینیم یک تیپ داریم.

اما اگر این قصاب، دلِ کُشتن یک گنجشک را نداشته باشد، عاشق فیلم‌های درام و هندی و احساسی باشد، روح حساس و لرزانی با دیدن هر واقعه عاطفی داشته باشد، این دیگر شخصیت است.

 

ما از این قصاب انتظار دل و جرات و خشونت داریم ولی او جهان بینی خاص خودش را دارد و در خارج از شغلش فرد دیگری است. قصابی که شبیه هیچ قصاب دیگری نیست. قصابی که از تیپ قصاب بیرون آمده و وارد دنیای شخصی خودش شده است.

 

شخصیت همان فردی است که استایل و سبک شخصی خود را دارد. در تعامل و رابطه با محیط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و … تفکر ویژه و جهان بینی خودش را دارد، اشتراکات کمتری با دیگران دارد.

 

اینکه تیپ یا شخصیت ، کدام یک در داستان باشد بهتر است؟ بستگی به داستان و موضوع و مفهوم داستان دارد. گاهی در داستان تیپ لازم داریم که پیشنهاد می‌شود تیپ‌ها جز آدم‌های فرعی داستان باشد. آدم اصلی و کاراکتر اصلی و مهم داستان که محور داستان است حتما باید شخصیت باشد.

نکات کلیدی و کلی در مورد شخصیت پردازی را اینجا بخوانید

 

 

هر چند این مقال جامع و کامل نیست، اما فکر می کنم جواب سوال تفاوت تیپ و شخصیت چیست؟ را داده باشد!

 

*کپی با ذکر منبع و نام نویسنده ی این یادداشت مجاز است. 🙂

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید