چگونه طنز بنویسیم؟

هر چند طنزنویسی هنری است که نمی شود قاعده و قانون مسلم و مشخص و مطلقی برایش تعیین کرد، چون دقیقا در زمانی که قانون ها می شکند، طنز صورت می گیرد، اما برای نوشتن یک داستان طنزآمیز ویژگی‌هایی را می باید شناخت و به کار بست.

بیرحم باشید:

طنزنویسی نوعی نگاه است.

همانطور که والامقامی در زمینه ی طنز فرموده اند طنز یک سبک یا ژانر یا …نیست. طنز مثل نمک، چاشنی داستان است. طنزنویس می باید در موضعی قرار گیرد که با فاصله، نقادانه و بیرحم به سوژه نگاه کند. این نگاه چیزی نیست جزء یک توانایی ذاتی در برخی افراد است. طنزنویسی چیزی نیست که بتوان آن را آموخت، بلکه می توان آن را پرورش داد .

نکته مهم در طنزنویسی این است که در برخورد با سوژه احساساتی نشوید. اگر نمی توانید فاصله بگیرید و دور شوید و با نگاهی انتقادی، نه رمانتیک به سوژه نزدیک شوید پس لطفا طنز ننویسید.

– حس تضاد

نقش تضاد در داستان طنز اهمیت بالایی دارد. یک اثر طنز هم مثل هر اثر داستانی دیگری با یک ایدۀ اولیه همراه است، تصویری هر چند گنگ از یک ناپایداری که در ذهن حک شده است. این ایده، در داستان طنز همیشه با حس تضاد پیوند می خورد. هر اثر طنز، یک کشف است:کشف یک تضاد در محیط درون یا پیرامون هنرمند که به زبان می آید و قالب داستان به خود می گیرد.

شما در داستان طنز، باید ابتدا تضادی را حس کنید تا آن را در قالب روایت بازگو کنید و کار را پیش ببرید.این تضاد می‌تواند در ذهن و فکر شما رخ دهد و حاصل یک حس درونی باشد، و یا ممکن است متاثر از محیط پیرامونی تان باشد.

هر اثر طنز، از درک این تضاد آفریده می شود.سپس بر اساس آن،پیشبرد داستان،شخصیت سازی ،نتیجه گیری و…رخ می دهد.البته هر تضادی ممکن است به آفرینش طنز منجر نشود ولی وقتی با این حس در قالب و با زبانی نو “بازی ” کنید، به طنز می رسید.

انتخاب قالب، مهمترین گام

یافتن قالب و ظرف مناسب برای ایدۀ اولیه، مهمترین بخش طنزنویسی است.ابتدا از خود بپرسید که ایدۀ اولیه ام مناسب برای چه قالب،ظرف یا ژانری است؟ کدام بهتر جواب می دهد؟ آیا ایدۀ فلسفیم را در ژانر معمایی بریزم بهتر جواب می دهد(چندان که بهرام صادقی در”با کمال تاسف”،”وسواس”و برخی دیگر از داستانهای کوتاه خود آزموده است)یا بهتر است آن را مثلاً در قالب ژانر تخیلی بازگو کنم(چندان که در بسیاری از داستانک های جیمز تربر می بینیم)؟ ممکن است این تلاش مدتها طول بکشد، تا به این نتیجه برسید که ایدۀ اولیه تان به چه قالبی بیشتر می آید و با آن بیشتر هماهنگ است.

کافی است به یاد قلعۀ حیوانات یا 1984 جورج اورول بیافتید تا به اهمیت انتخاب قالب مناسب برای یک ایده و سوژه و تاثیر آن در ماندگاری اثر داستانی طنزپی ببرید.اورول 1984 را با هدف نقد سیاستهای استالین نوشت ولی قالب و پرداخت چنان قوی بود که اثر از زمان و مکان خاصی فراتر رفت و جاودانه شد.

طنز کلامی

مخاطب در یک اثر طنز، چیزی را می بیند که سر جایش نیست و این، او را به خنده می‌اندازد. بخشی از این “سر جایش نبودن”می تواند جدا از سوژه، در زبان اثر متجلی شود.

بازی با کلیشه های زبانی آشنا و بازسازی آنها، استفاده نابجا از ادبیات رسمی یا محاوره ای، غلط نویسی و یا غلط گویی تعمدی، استفاده از تعابیر طنز آمیز برای توصیف صحنه و شگردهای دیگر در واژگان و کلام، در تشدید فضای طنز در اثر موثر است.

شما در نگارش اثر طنز، همان طور که در موضوع و سوژه و ماجرا مخاطب را غافلگیر می‌کنید، در زبان نیز می توانید همین غافلگیری را به کار ببرید، تا به تعمیق حس طنز کمک کنید، حتی در طنز می توانید به “واژه سازی “هم روی آورید یا مفاهیم نو را بر کلمات سوار کنید که چه بسا در زبان معمول و رایج مردم هم کم کم به کار بروند. کافی است به معروفترین رمان معاصر طنز فارسی(دایی جان ناپلئون)مراجعه کنید تا ببینید زبان روان، شوخ و استفاده دقیق از کلمات و بار کردن مفاهیم جدید بر آنها، تا چه حد در خواندنی کردن کتاب و سپردن آن به حافظۀ جمعی نقش داشته است، تا آنجا که عباراتی مثل:”کار،کار اینگیلیساست” در محاورات روزمرۀ ما، به صورت ضرب المثل درآمده است!

البته طنز عبارتی را آگاهانه و حساب شده به کار ببرید وگرنه به لودگی پهلو می زند و مخاطب را پس می زند. یعنی طنز کلامی باید در خدمت ارائۀ ایده و نظر اصلی اثر باشد و نباید در بکار گیری آن زیاد دست و دلبازی به خرج بدهید.

شخصیت پردازی

شخصیت‌های آثار طنز، اغراق آمیزند.این اغراق را می‌توانید از طریق کوچک نمایی یا بزرگ نمایی شخصیت ها انجام دهید.

آدمهای آثار طنز، یا کوچک تر از آنند که در دنیای واقعی به نظر می آیند، یا بر عکس،بزرگ تر از اندازه خودشان در عالم واقع هستند.(البته معمولاً سایزی که آثار طنز برای شخصیتها می سازند مناسب ترشان است، تو گویی طنز نویس نقاب از هیکل ظاهری افراد بر می دارد!)در هر حال اثر طنز هر چند واقع نما باشد یا سرگذشت آدمهای واقعی را به تصویر بکشد در سایۀ همین بزرگ نمایی یا کوچک نمایی، تصویری اغراق شده از آنها را نمایش می دهد.

کنشهای شخصیتهای اثر طنز، مناسب و متناسب با شخصیت های آنها در عالم واقع نیست و دچار بی تناسبی و تضادند. اینجاست که پای شگردهای طنز مثل “حماسۀ مضحک” به میان می آید: هجو شخصیتی که دچار خودبزرگ بینی است در سایۀ آفرینش مضحک فضایی حماسی. برای مثال شخصیت دن کیشوت که با وجود ناتوانی، غرق در خیالات خود است و می خواهد به دورۀ شکوه شوالیه گری بازگردد و در عالم اوهام آسیاب های بادی را دشمن می پندارد. نمونۀ روشن دیگری از حماسۀ مضحک، مثنوی موش و گربۀ عبید زاکانی است و قضیۀ عابد و زاهد شدن گربه که با لحنی حماسی ادا می شود و در نهایت مخاطب می بیند که توبۀ گربه، مضحکه ای بیش برای چپاول موشان نبوده است!

البته این اغراق در شخصیت سازی را باید دقیق انجام دهید. شخصیت باید در عین اغراق آمیز بودن، باور پذیر باشد وگرنه اثربخشی خود را از دست می دهد و سمت و سوی کاریکاتوریستی به خود می گیرد که همذات پنداری مخاطب را برنمی انگیزد.

قدرت و قوت شخصیت طنز، در سایۀ حرکت آکروباتیک او روی بند اغراق و واقع نمایی شکل می گیرد. شخصیت اثر داستان طنز، ما به ازای واقعی ندارد، چون در ساخت آن، مبالغه شده است ولی نمادی اغراق شده از ما به ازای واقعی خود است و از این رو و در عمق خود، شخصیتی واقع نماست و برای مخاطب ،شخصیتی خیالی نیست و چه بسا خود را در آینۀ او ببیند.

مثلاً “چرویاکف”شخصیت اول داستان”یک شب خوش”چخوف، یک تیپ کاملاًآشناست،کارمندی دون و ساده،بی هیچ تشخٌص خاصی.او شبی در سالن تئاتر غفلتاً عطسه می کند و از این که می بیند مدیر کل ادارۀ راه، جلوی او نشسته است از این عطسۀ خود شرمنده می شود و چنان ابراز و احساس شرمندگی را تداوم می دهد تا در نهایت دق می کند و می میرد! این اغراق در شخصیت پردازی چنان ماهرانه و واقع نمایانه صورت گرفته است که برای مخاطب پذیرفتنی به نظر می آید و چه بسا خود را در آینۀ اعمال و رفتار چرویاکف می بیند!

در آثار طنز، گاه تضاد در شخصیت سازی، در آفرینش شخصیتهای متضاد در آثار متجلی می شود. دم دستی ترین نمود این شگرد، در آثار سینمایی از رهگذر خلق دو شخصیت متضاد از نظر فیزیک بدنی و خصوصیات(لورل و هادردی،چیچو و فرانکو …)دیده می شود و در آثار داستانی،از رهگذر برخورد میان تیپ های متضاد ، طنز در کلام و موقعیت آفریده می شود.

نمونه روشن آن، شخصیت دن کیشوت و سانچو پانزا در رمان دن کیشوت است. دن کیشوت آدمی خیالپرداز و دچار اوهام است و سانچوپانزا شخصیتی واقع بین و ساده دل ولی مطیع ارباب. بخش مهمی از طنز این اثر،از رهگذر برخورد میان این دو است که شکل می گیرد و آفریده می شود.

بسیاری از طنزنویسان از رهگذر آفرینش شخصیت غیر قابل پیش‌بینی در اثرشان به طنز می رسند. معمولاً کنش و واکنش این شخصیت، در جهت عکس پیش بینی مخاطب حرکت می کند و در نتیجه تعجب مخاطب را بر می انگیزد و همین امر موجب خندۀ او می شود. چون کاری می کند که مخاطب انتظارش را ندارد. در هر حال، چه شخصیتتان قابل پیش بینی باشد و چه غیر قابل پیش بینی، قرار دادن او در موقعیتهایی که در آن غرابت در رفتار و یا کلام رخ دهد، ضروری است.

 

غافلگیری در گره گشایی

یک گره گشایی غافلگیر کننده و تکان دهنده، قوی ترین گزینه برای بخش پایانی داستان طنز شماست.تعجب، موتور خنده است و در داستان طنز این تعجب در غافلگیری نهایی به اوج خود می رسد. آخرین جمله داستان طنز، باید به ذهن مخاطب ضربه بزند و او را غافلگیر کند.

بازی با قواعد و قوانین

در داستان طنز، آموزشهای کلاسیک داستان نویسی رنگ می بازند. چرا که طنز، عرصۀ ممکن ساختن ناممکن هاست. در طنز، شما مجازید که قالب‌های ممنوع در داستان نویسی را به کار بگیرید و مخاطب را با خود در لذت این ورود به حریمهای ممنوعه شریک سازید!

می توانید کار را یکسره در قالب زبان خشک و غیر منعطف و غیر داستانی اداری بنویسید، از غلط نویسی عمدی استفاده کنید ، زبان گزارشی به اثر بدهید و جا به جا، حکم های کلٌی صادر کنید. به سبک و سیاق انشاهای دورۀ دبستان، توصیفات شدید و غلیظ به کار ببرید. می توانید اثر را در قالب مقاله های مستند و مستقیم بنویسید. می توانید وقایع جزئی و کلی مربوط به خودتان را بی هیچ تخیل و تکنیک روایی به قلم بکشید، کارهایی که در کلاسهای داستان نویسی ، پیوسته شما را از آن برحذر می دارند.

آن وقت از این همه غلط نویسی تعمدی غرق در لذت شوید و مخاطب را هم در این لذت شریک کنید! البته از فرمان های طنزنویسی هم غافل نشوید. چرا که برای گذر از تجربه های دیگران و آزمودن افقهای تازه، لازم است که ابتدا بر شگردهای آزموده شده که حاصل قرنها و قرنها تجربه بزرگان طنز ادبیات فارسی است مسلط شوید. در نهایت خدا را چه دیده اید،شاید با آفرینش اثرتان، شگردی بر این شگردها افزودید!

بهرام صادقی می گوید:«هنرمند باید چیزی از خود به دنیا اضافه کند، ولو این که یک مثقال باشد.»

 

 

 

 

*نویسنده این مقاله: ناشناس

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید