پیکارسک چیست؟
رمان و داستان پیکارسک چیست؟
«پیکارسک» (Picaresque) به معنی اوباش، قلاش و رِند است. بنابراین به این نوع ادبی و رمانها «رِندنامه» نیز گفته میشود. اولین بار نویسندگان اسپانیایی در قرن شانزدهم این نوع ادبی را پایهگذاری کردند. بعدها با تغییراتی اندک در کشورهایی مانند فرانسه و انگلیس و اروپا ادامه یافت.
رمانهای پیکارسک ویژگیهایی دارند که در ادامه برمیشماریم. اما در کل پیکارسک رمانهایی هستند شخصیتمحور، بدون ساختار و پیرنگ سنتی منسجم اما با جزئیات و توصیفات بسیار که شبیه هجونامه یا هزلیات کلاسیک است. پیکارسک نوعی واکنش انتقادی نسبت به جامعه فئودالی (ارباب –رعیتی) قرن شانزدهم است؛ دورانی که اربابان به رعیتها و کارگران خود ظلم زیادی روا میداشتهاند. شخصیت رمانهای پیکارسک معمولا از طبقه پایین جامعه و از میان همین کارگران و رعیتها بوده است که به تمسخر و انتقاد ارباب خود میپردازند.
شخصیت رمان پیکارسک را «پیکارو» مینامند.
ویژگی پیکاروها:
- بیثباتی و سستی در مسئولیتهای زندگی و هویت خویش.
- تغییر مداوم شخصیت او در مواجه با هر موقعیتی.
- ناپایداری در همهکار و همهچیز یا غیرقابل پیشبینیبودن.
- حقهباز و دردسرساز و دردسرجو.
- قانونگریز و هنجارگریز اجتماعی.
- ضدِقهرمان یا هزارچهره.
- شخصیت چندبُعدی و خاکستری.
- از طبقه پایین جامعه
ویژگیهای رمان پیکارسک را میتوان اینگونه برشمرد:
- تمرکز بر شخصیت و شکلگیری آن
- حوداث سست و بیارتباط با هم
- ساختار روایی اپیزودیک
درباره رمان و داستان اپیزودیک اینجا بخوانید
- نوع وقایعنگاری یا شرح احوال یک فرد که شخصیت رمان است.
- شیوه پرداخت واقعگرایانه.
- فاقد ساختار دقیق داستانی.
- حوداث غیرقابلباور و دور از منطق.
- زبان رمان صریح و رُک و ساده.
- زاویه دید اول شخص.
- روایت درونگرایانه.
- استفاده از استعاره، کنایه و بهخصوص اغراق در بیان حوداث و اتفاقات.
- طنز و مطایبهآمیز نزدیک به طنز سیاه یا گروتسک.
- جزئینگری بسیار و ریزشدن در مسائل و موقعیتها.
این ویژگی بعدها با ورود به کشورهای دیگر مثل فرانسه و انگلیس در تقابل با فرهنگ، شرایط اجتماعی و سنتهای مرسوم هر جامعه تغییر پیدا کرد. از جمله زاویه دید از اول شخص به سوم شخص و لحن روایت.
از جمله نمونههای رمانهای پیکارسک اروپایی: دنکیشوت اثر سروانتس ،جاناتان وایلد اثر هنری فیلدینگ،تورتیلافلت اثر جان اشتاین بک ، اعترافات فلیکس کرول اثر توماس مان، نفوس مرده اثر نیکولای گوگول،
پیکارسکهای ایرانی: علویه خانم اثر صادق هدایت، خرنامه یا منطقالحمار اثر محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی اثر میرزاحبیب اصفهانی.
.
.
.
بخشی از «علویهخانم» اثر صادق هدایت را بخوانید که روایت سفر زیارتی زنی بدکاره به نام علویه است.
«در این بین سورچی از بالای گاری با لهجهی ترکی فریاد زد: «آهای علویه! معرکه بسهها، راه میافتیم.» زن چاق بگشت نگاه زهرآلودی به گاریچی انداخت و بعد از آنکه پولها را تا دانهی آخر ورچید و گوشهی چارقدش گره زد، یک بچهی دوساله را بغل کرد و دست بچهی کوچک دیگری را گرفته اشاره به صاحب پرده کرد. او هم پرده را لوله کرد و برداشت و با زن جوانی که روی خود را محکم گرفته بود به راه افتادند.
میان جمعیت همهمه افتاده بود. هر یک با آفتابه، لولهنگ و سماور حلبی خودشان به طرف چهار گاری که ردیف در میان جاده ایستاده بودند هجوم آوردند.آخر از همه علویه خانم و همراهانش وارد گاری یوزباشی شدند و جای خودشان را پهلوی نشیمن سورچی گرفتند. بچهها زا شدت سرما پنجههای یخزدهی خود را در دهانشان فرو کرده و ها میکردند که گرم بشود.
سقف گاری از چوبهای هلالی تشکیل شده بود که رویش را با نمد پوشانیده بودند. میان گاری باربندی شده بود و مسافرین روی بارها با اثاثیه خودشان که عبارت بود از رختخواب بسته و سماور نشسته بودند. آفتابه و ظروف مسی خود را در اطراف گاری آویزان کرده بودند. درمیان گاری ناخوش رو به قبله افتاده بود، زن و مرد و بچه هم هرطوری میتوانستند جای خودشان را باز میکردند. علویه خانم میان صاحب پرده، زن جوان و دوبچه نشست، هیچگونه شبهت صوری بین آنها وجود نداشت، فقط زردزخم گوشهی لب وجه اشتراک این خانواده بود. پس از اندکی تامل علویه رویش را به صاحب پرده کرد و گفت: «امروز چیزی دشت نکردیم. انگار خیر و برکت از همهچی رفته. دوریه آخر زمونه. اعتقاد مردم سست شده همهاش سه زار و هفت شاهی! با چهار سر نونخور چه خاکی به سرم بکنم؟»
مرد جوان با حرکت سر مطالب علویه را تصدیق کرد، مثل اینکه از او حساب میبرد…»
.
دانلود رایگان متن کامل علویه خانم از اینجا
.
.
.
ممنون که خواندید. 🙂