خلاقیت در داستان‌نویسی حرف اول را می‌زند. «آلیس در سرزمین عجایب» این خصوصیت را به تمام معنا دارد. خلاقیت، جذابیت می‌آورد و جذابیت، خواهان. هر چند این کتاب برای گروه سنی کودکان و نوجوانان تعریف شده است، اما می‌تواند کتابی جذاب و پرکشش برای مخاطب بزرگسال نیز باشد.

«لوئیس کارول» با خلق موجودات عجیب که کارهای عجیب می‌کنند و دختری که ما را با این موجودات رو‌به‌رو می‌کند و نقش محور را دارد که حول آن اتفاقات جالب و عجیبی رخ می‌دهد. این فقط سطح داستان است، نویسنده مفاهیم زیادی را در قالب داستان و اتفاقات آن گنجانده است که برای کودکان آموزنده باشد. یعنی رسالت داستان کودک را خوب به انجام رسانده‌است.

داستان با رویدادی کاملاً اتفاقی آغاز می‌شود و با تمایل کودکانه‌ی آلیس برای عبور از دری کوچک و ورود به باغی پر از گل ادامه می‌یابد. آرزوهای دور از حقیقتی که محقَّق می‌شوند و موجودات عجیبی که در آن سرزمین حضور دارند، ادبیات خیال‌پردازانه‌ی داستان را شکل می‌دهند.

این کتابِ سرزمین رویاهای به حقیقت پیوسته است. با خواندنش این حس به آدم دست می‌دهد که هیچ خیال و رویا و خواسته‌ای غیرممکن نیست، هیچ عملی از هیچ کسی حتی حیوانات بعید نیست، دنیا لایه‌های مخفی در مخفی زیادی دارد که می‌توانیم کشف کنیم و در آن قدم بگذاریم.

«آلیس در سرزمین عجایب» کتابی است آموزنده، عمیق، جذاب و زیبا. کتابی که می‌شود به همه هدیه کرد؛ هدیه‌ای ناب و ماندگار.

 

 

قسمتی از متن کتاب آلیس در سرزمین عجایب:

(برگرفته از سایت نوار*)

«آلیس نشسته بود لب آب، کنار خواهرش و از اینکه کاری انجام نمی‌داد دیگر حوصله‌اش داشت سر می‌رفت. یکی دو بار به کتابی که خواهرش می‌خواند دزدکی نگاهی انداخت، اما هیچ تصویر یا گفت‌وگویی در کتاب نبود. با خود فکر کرد آخه کتاب بدون عکس و گفت‌وگو به چه دردی می خوره؟ پس فکری به ذهنش رسید، البته تا جایی که می‌توانست فکر کند، چون گرمای روز حسابی گیج و خواب‌آلودش کرده بود.
ارزش داره بلند شم و چند تا گل مینا بچینم و تاج گلی درست کنم یا نه؟ اما در همین لحظه ناگهان خرگوشی سفید با چشمانی صورتی از نزدیکی او رد شد، اتفاق چندان خارق‌العاده‌ای نیفتاده بود و آلیس هم پیش خود اندیشید: چندان چیز عجیبی نیست که خرگوشی حرف بزند و بگوید وای خدا خیلی دیر شد، ولی وقتی بعد به موضوع فکر کرد به صرافت افتاد که بایستی از این قضیه تعجب می‌کرده، درحالی‌که آن موقع همه‌چیز به نظرش طبیعی رسیده بود.
اما زمانی که خرگوش ساعتی از جیب جلیقه‌اش بیرون آورد، به آن نگاه کرد و بعد با عجله رفت، آلیس از جا پرید، چون به ذهنش خطور کرد که تا آن لحظه هرگز خرگوشی با جلیقه جیب‌دار ندیده است که یک ساعت جیبی از جلیقه خود درآورد و در حالی که داشت از کنجکاوی می‌میرد از جا پرید و خرگوش را دنبال کرد تا جایی که خرگوش نزدیک پرچین به درون لانه بزرگی رفت و ناپدید شد.
لحظه‌ای بعد آلیس بی‌آنکه به بیرون آمدن خود فکر کند به دنبال خرگوش به درون سوراخ رفت… .»

 

 

 

 

 

برای خرید رمان آلیس در سرزمین عجایب با ترجمه مجید ریاحی کلیک کنید

 

برای خرید کتاب آلیس در سرزمین عجایب با ترجمه فرزانه سعادتمند کلیک کنید

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید