فعل جز اصلی جمله است. دارای مفهومی مستقل و مقیّد به زمان است. بنابراین وظیفه مهمی در داستان به عهده دارد.
برای ایجاد و فهم یک بیان زبانی، هیچ عنصری از عناصر زبان، مهمتر از فعل نیست. هر چند در ظاهر جمله و متن، فعل نباشد یا حذف شده باشد.
هر فعل به تنهایی میتواند نقش یک جمله را بازی کند، بار مفهومی یک جمله را به دوش بکشد. حتی اگر به قراین نحوی حذف هم شود، باز هم مهمترین بخش یک جمله، در زبان است.
ولادیمیر پراپ محقق فرمالیست روسی تبار و اولین کسی که رابطه فعل و داستان را نظریهپردازی کرد، معتقد است: «قصه یا داستان دارای دو بخش است. یک بخش اسمی و یک بخش فعلی. وی بخش اسمی را نقش و بخش فعلی داستان را نقش ویژه مینامد.»
از نظر پراپ، نقش اصلی همان شخصیتها یا آدمهای قصه است و نقش ویژه، کنش این آدمها و شخصیتهاست که به عهدهی افعال است.
رولان بارت نیز محور و گرانیگاه بودن فعل در داستان را گوشزد میکند و میگوید: «هرکس متنی را میخواند به کمک فعلهای ویژهای است که اطلاعاتی را در مورد داستان به دست میآورد.»
*
فعل به عنوان یک عنصر دستوری در تعامل با عناصر داستان است. که تعدادی از آنها اینجا ذکر می شود.
رابطه ی فعل و پیرنگ چگونه است؟
پیرنگ داستان معمولا از جایهای مختلفی به نسبت داستان و طرح داستانی که روایت میشود، میتواند آغاز گردد. یا آغاز ماجرا و یا از میانه. داستانهایی که با فعل شروع میشوند داستانهای غافلگیر کننده و جذابی هستند که از همان جمله اول خواننده را در خود فرو میبرند.
مخصوصا استفاده از افعال کنشی و پویا که در خود هیجانی مستتر دارند و آن را به مخاطب انتقال میدهند.
مثلا آغاز سه قطره خون صادق هدایت: «دیروز بود که اتاقم را جدا کردند…»
یا شروع داستان مرثیهای برای چمن از بیژن نجدی: «پائیز جذام گرفته بود…»
تودوروف طرح و پیرنگ را مرکز داستان و روایت میداند، که فعل هم نقش بسزایی در این مرکزیت دارد و در این مورد، در کتاب بوطیقای نثر میگوید: «اگر بدانیم شخصیت یک اسم است و کنش یک فعل، حکایت را بهتر درک میکنیم.»
باید این موضوع را خاطرنشان کنیم؛ وقتی میخواهیم طرح و پیرنگ داستانی بنویسم از افعال و جملات فعلی زیادی استفاده میکنیم. مثلا( رضا بعد از سالها به خانهاش برمیگردد. کسی آنجا نیست. او به دنبال اهالی میگردد. چیزهایی پیدا میکند که خارج از باورش است…)
این موضوع اهمیت نقش فعل در پیرنگ را میرساند که به واقع میتوان گفت پیرنگ از افعال شکل میگیرد.
اگر فعل را هستهی رویداد بدانیم و رویداد را محور پیرنگ، پی خواهیم برد که نقش فعل در پیرنگ چقدر مهم است.
نوع فعل کیفیت پیرنگ را تغییر میدهد.
فعلهای جهانشمول پیرنگ قویتری میسازند، نسبت به فعلهای محدود و اقلیمی.
نمونه فعلهای جهانشمول را میشود در بوف کور صادق هدایت مشاهده کرد و نمونههای فعلهای اقلیمی در عزاداران بیل که فضای روستایی، یا کلیدر که پیرنگ اقلیتی و اقلیمی ساخته است.
*
*
فعلهای جهانشمول چه فعلهایی هستند؟
فعلهایی که محدود به جنسیت، قومیت، فرهنگ و محدوده جغرافیایی خاصی نمیشود. حتی اگر موضوع داستان محدود و برخلاف این باشد. این فعلها به زبان رسمی نوشته میشوند و مربوط به قشر خاصی نیستند.
*
*
نکتهی دیگر در رابطهی فعل و پیرنگ نوع فعلی است که در روایت و پیرنگ به کار گرفته میشود که به دو نوع فعلهای توصیفی و فعل های نمایشی تقسیم میشوند.
چه فعلهایی توصیفی هستند؟
فعلهای توصیفی، به همان کنشهای رفتاری و گفتاری گفته میشود که به طور مستقیم بیان میشوند یا به صورت نقل قول یا از زبان راوی در روایت به کار برده میشوند.
از این فعلهای برای شخصیت پردازی، توصیف فضا و مکان و زمان هم استفاده میشود.
مثلا: ( رضا قد بلندی داشت. او وقتی خم میشد استخوان تیرهی پشتش از زیر تی شرت ضخیمش نیز مشخص بود. )
(هوا گرم بود. اگر پرندهای در آسمان قصد پرواز میکرد ممکن بود مثل خفاشی در زیر نور آفتاب جزغاله شود و بسوزد)
چه فعلهای نمایشی نامیده میشوند؟
به فعلهایی گفته میشود که به طور مستقیم بیان نمیشوند، بلکه انجام داده میشوند. در کنشهای کرداری، این حرکتها گفته نمی شود، بلکه نشان داده میشود که مثلا شخصیت این کار را انجام داد. به این فعلها، فعلهای تصویرساز نیز میگویند.
مثلا:(رضا دستمال نم دار را گذاشت روی پیشانی پری. لبهای پری لرزی آرام گرفت و بعد خاموش شد…)
*
*
کنشها از نظر فرولی معناشناس، زیرمجموعهی رویدادها هستند که رویداد به دو دسته ایستا و ناایستا تقسیم میشوند. کنش را رویدادی ناایستا تعریف میکند.
فعلهای ناایستا یا پویا: به دو بخش فعلهای نسبی و سببی تقسیم میشوند.
فعلهای سببی رابطهی دو رویداد را بیان میکند. مثلا: ( رضا دستهایش را به خاک آلوده کرد تا از خونریزی جلوگیری کند.)
فعلهای کنشی بیانگر رویدادی مشخص است. مثلا: (رضا دستهایش را به خاک مالید.)
فعلها، رویدادها و کنشها بخش مهمی از داستان هستند و نوع و تاثیر این فعل و کنشها، باعث ایجاد تمایز در ژانرهای داستانی میشوند.
*
*
رابطه فعل و لحن روایی داستان چگونه است؟
وقتی از کارکرد فعل در داستان حرف میزنیم، از لحن و زبان خاص نویسنده حرف میزنیم که تاثیر عاطفی میگذارد یا نه!
فعلی که در پیرنگ موثر است در صمیمیت زبان نیز موثر است.
فعلها در ملازمت و نزدیکی با مکانِ داستان، تاثیر بسزایی در ایجاد صمیمیت در خواننده دارند. مثلا افعال رمان کلیدر در موقعیت جغرافیایی که مکان داستان است، لحن مردمان آن محیط را به خواننده انتقال میدهد و باعث از بین رفتن فاصلهی بین شخصیتها و مخاطب میشود و داستان ملموس و صمیمی را شکل میدهد.
فعلها از نظر لحن به فعلهای باز و بسته تقسیم میشوند:
فعلهای باز همان فعلهای جهانشمول هستند که لحن و صمیمت و یا جغرافیا یا جنسیت در داستان را محدود میکند یا بلعکس دایره شمولیتشان را جهانی میکند.
یعنی حالت یا تأثیر این فعلها، که بویژه از اقلیم و شغل و جنسیت و محیط و سن و قومیت و غیره به همراه ندارد.
فعلهای بسته در ایجاد فضای عاطفی نقش دارند.
در نسبت میان فعل و لحن، مفاهیم روستایی، عشایری، اشرافیت، ثروت، مدنیت، طبقه اجتماعی، موقعیت شغلی، رسمیّت، جنسیت، سواد و دانش، دینمداری و مفاهیم دیگر را می توان از فعلهای دسته دوم (فعلهای بسته) دریافت کرد به گونهای که میشود جنبهای یا جنبههایی از گوینده یا شنونده یا دستِ کم روح حاکم بر گفتمان روایت را از طریق فعلها حدس زد.
چه رابطهای بین فعل و شخصیت در داستان وجود دارد؟
شخصیت به عنوان یکی از مهمترین عناصر داستان، عامل کنش است یا به عبارتی دیگر، فاعلِ فعل است. بنابراین پرداختن به فاعل یا شخصیت به ناگزیر، ما را با ویژگی فعلها روبه رو میکند و موجب پرسشهایی از این دست میشود که مثلاً:
در داستان، کدام یک از شخصیتها فعلهای ایستا به کار میبرند و کدامشان فعلهای پویا؟
یا چه کسی از فعل بسته استفاده بیشتری میکند؟
آیا استفاده از فعلهای مجهول در اجزای دیگر داستان تأثیر دارد یا نه؟
و… این پرسشها صرف نظر از پاسخهایشان، برجستگی فعل را به نوعی بازگو میکند.
فعل از طریق رویداد با شخصیت، رابطه میسازد. به قول هنری جیمز ، «شخصیت، همان تجلّی رویداد است و رویداد، همان ترسیم شخصیت است. افعال و شخصیتها را نمیتوان از هم جدا کرد؛ زیرا رابطهی متقابل دارند و یکی مستلزم دیگری است.»
*
*
*
چه رابطهای بین فعل و زمان داستانی وجود دارد؟
اصولاً داستانپردازی به زمان گذشته مربوط است و روایتِ افعال گذشته آسانتر است. ولی روایت در جهتِ آینده یا حال، تقریباً نامأنوس به نظر میرسد و پردازش آن دشوارتر از گذشتهنویسی و تاریخنویسی است.
از میان تقریبا 550 فعل، حدود 430 فعل گذشته داریم و حدود 90 فعل مضارع و فقط 30 فعل آینده. این تعداد افعال هم میتواند دلیلی باشد بر نوع داستاننویسی که به خودی خودی متمایل به استفاده از افعال گذشته داریم. چون تعداد افعال گذشته و ماضی بیشتر از سایر افعال است و در دسترستر!
*
شهریارمندنی پور دربارهی اهمیت زمان حالنویسی معتقد است:
«با روایت به زبان حال، همذات پنداری و تأثیر امپرسیونیستی خواننده بیشتر صورت میگیرد. در روایت حال، ماجرا کمتر به کلیشه زبان درمیآید؛ خواننده مدام میپندارد که شاهد ماجراست و تازگی آن، احساس او را بر میانگیزد. البته برجستگی روایت به زمان حال وقتی به چشم میآید که در دل روایت به زمان گذشته قرار گیرد. ضمناً باید به یاد داشت که اگر روایتی با افعال گذشته بیان میشود اما با برخی ترفندها، نمودِ خود عمل روایت حالتِ زمان حال میگیرد، یک گونه از این حالت چنین است که انگار کسی روبروی ما نشسته و ماجرایی را که قبلاً اتفاق افتاده حالا برای ما تعریف میکند.»
بنابراین داستان را به زمان حال و با افعال حال نوشتن، تاثیرگذارتر از زمان گذشته و استفاده از فعلهای ماضی است.
*
*
*
اگر نیاز به مطالعه بیشتر در مورد کارکرد افعال در داستان دارید پیشنهاد می شود کتاب « داستان از این قرار بود» را بخوایند. این تنها کتابی است که بر تکیه بر منابع غیر فارسی توجهی جدی به مقوله فعل در روایت شناسی کرده است.
کتاب «داستان از این قرار بود» نوشتهی «حسین صافی» است که یک بخش و فصل از کتاب را به این مقوله اختصاص داده است.
*
پ.ن : این یادداشت با کمک از مقالههای مجله پژوهشهای ادبی نگاشته شده است.
سوال دارید، بپرسید.
نظر شما برای نگارنده آموزنده و ارزشمند است.
کپی از یادداشت با ذکر منبع و نام نویسنده یادداشت مجاز است. 🙂
سلام. داستانی نوشته ام که شخصیتی به نام پیتر دارد که سال ۱۷۸۲ در شهر تان در سوییس زندگی میکند . در جستجوی خویش؛ شهر و خانه پدری را ترک می گوید.
وقایع عجیب و چه بسا غریبی در مسیر صعود به ارتفاعات آلپ و ماترهورن، برایش رخ میدهد .
این داستان راهرچه کردم نتوانستم به زمان حال بازنویسی کنم .
هربار که خود آنرا میخوانمغرق لذت شده و از دنیای خاکی پای بر آسمان خیال میگذارم .
دوستانم میگویند نثر داستان قدیمی و دارای افعال گذشته است . دلم یاری نمیکند آنرا فدای قالب های رایج کنم . چه کنم؟
سلام وقتتون بخیر.حس نویسنده نسبت داستان اصل مهم است. اگر فکر می کنید داستان درست و کامل روایت شده است و افعال کاملا مناسب هستند پس بگذارید همان گونه که هست بماند. اما اگر تردید دارید که این پیامتان نشانده دهندهی آن است پس تغییرش بدهید. یا حداقل یک پارگراف را تغییر دهید با باقی داستان مقایسه کنید. داستان در زمان حال یا استمراری روایت شود، ارتباط بهتری و نزدیک تری با مخاطب برقرار خواهد کرد. اگر تمایل داشتید یک پارگراف از داستان را بفرستید تا با هم افعال را ویرایش کنیم. ایمیل من هست: af.jahandideh@gmail.com
سلام، رمانی تاریخی نوشتەام میخواستم نظرتان را در مورد بکار بردن فعل (میگوید) بفرمایید(خلاصە):
پری روی بالکن اتاقش ایستادە و غرق مناظر روبرو شدە است، مریم وارد اتاق شدە و میگوید: پری مادرم منتظر شماست بروید بە مهمانها خوشامد بگویید.
پری میگوید: خیلی خوب، تو برو من میآیم.
پری و مادرش، گوهرخاتون، اجازە میخواهند و وارد اتاق مهمانها میشوند، گوهرخاتون میگوید: امیرخان، ابراهیمخان، خوش آمدید، صفا آوردید.
پری میگوید: امیرخان، ابراهیمخان خیلی خوش آمدید، کاش نازنین را هم میآوردید، خیلی وقتە ندیدمش.
امیرخان میگوید: نازنین خیلی سلام میرسوند، دوست داشت خدمت برسد، مادرم کمی مریض بود بخاطر مراقبت از او نتونست بیاید.
سلام و درود دوست من، فعل استمراری انتخاب مناسبی برای متن روایی و داستانی است. باعث می شود روایت گرفتار زمان نشود و جاری باشد. از جهت دیگر مخاطب را نیز همراه روایت و شخصیت ها خواهید داشت. افعال گذشته به صور کل در داستان کمتر استفاده می شود مگر اینکه صحنه هایی را از مشخصا از گذشته روایت کنید. مانند فلش بک هایی میان روایت. یا خاطرات شخصیت در میان داستان روایت شود که می بایست با افعال گذشته بنویسید. رمان تاریخی هم از رمان های دیگر مستثنا نیست. انتخاب افعال استمراری انتخاب درستی است. فقط توجه کنید افعال تان یکدست باشد. همین یک پاراگراف که فرستادید افعال «ایستاده»، «شده است»، «شده» ناهماهنگی در زمان روایت ایجاد کرده است.
« پری روی بالکن اتاقش، غرق در تماشای مناظر است. مریم وارد میشود و میگوید: …»
توجه کنید استفاده زیاد از افعال و جملات کوتاه روی ریتم داستان تاثیر بسزایی دارد. به قولی افعال سکته ایجاد می کند. در صحنه هایی مانند این بخش که برای من فرستاده اید، نیاز چندانی به جملات کوتاه نیست. جملات کوتاه برای ایجاد دلهره و هراس و انتظار است. جملات بلندتر برای توصیف فضا و مکان و حالات و …مناسبتر است.
بازهم اگر سوالی پیش آمد درخدمتم دوست من!
سلام، رمانی تاریخی نوشتەام میخواستم لطفا نظرتان را در مورد بکار بردن فعل (میگوید) بفرمایید:
پری روی بالکن اتاقش ایستادە و غرق مناظر روبرو شدە است، مریم وارد اتاق شدە و میگوید: پری مادرم منتظر شماست بروید بە مهمانها خوشامد بگویید.
پری میگوید: خیلی خوب، تو برو من میام.
پری و مادرش، گوهرخاتون، اجازە میخواهند و وارد اتاق مهمانها میشوند، گوهرخاتون میگوید: امیرخان، ابراهیمخان، خوش آمدید، صفا آوردید.
پری میگوید: امیرخان، ابراهیمخان خیلی خوش آمدید، کاش نازنین را هم میاوردید، خیلی وقتە ندیدمش.
امیرخان میگوید: نازنین خیلی سلام میرسوند، دوست داشت خدمت برسد، مادرم کمی مریض بود بخاطر مراقبت از او نتونست بیاید.
سلام، من رومانی تاریخی نوشتم، میخواستم نظر شما را در مورد فعل (میگوید) بدانم:
پری روی بالکن اتاقش ایستادە و غرق تماشای منظرەی روبروست، مریم وارد اتاق شدە و میگوید: پری مادر منتظر شماست بروید بە مهمانها خوشامد بگویید.
پری میگوید: باشە تو برو من میام.
پری همراە مادرش وارد اتاق مهمانها میشوند، گوهرخاتوون میگوید: امیرخان، ابراهیمخان خوشامدید، صفا آوردید.
پری میگوید: امیرخان، ابراهیمخان خوشامدید، کاش نازنین را هم میاوردین، خیلی وقتە ندیدمش.
ابراهیمخان میگوید: نازنین دوست داشت بیاد، مادرم یە کم مریض بود بخاطر مراقبت از اون نتونست خدمت برسد.