کتاب «خوف» اثر  «شیوا ارسطویی» یک رمان متفاوت است. داستان یک زن، با زندگیی متفاوت از زن سنتی است. زنی مدرن و امروزی که سعی دارد  زنده بماند، مستقل باشد و آزاد. اما جهانی که در آن زندگی می‌کند، یا به‌عبارت‌بهتر، در آن حبس شده است وحشت‌زا، تاریک و متروکه است.

داستان از حضور راوی یعنی شیدا، در زندان شروع می‌شود. روایتِ فضای زندان و ترس‌هایی که شیدا، از زندان با خود حمل می‌کند وارد تمام فضاهای واقعی و ذهنی او می‌شود. بیشتر که بخوانید، ارتباط و شباهت‌هایی بین زندان و خانه‌ی راوی، کشف خواهید کرد. ترس همیشه هست؛ چه زندان باشی، چه در خانه که باید جایگاه آرامش و رفاه باشد که نیست.

رمان «خوف» در بیست‌ودو فصل، از زبان شخصیت اصلی، راوی اول‌شخص روایت می‌شود. هر فصل، از قول یکی از شخصیت‌های حاضر در داستان است از دیدگاه خودش در مورد شخصیت اصلی و رفتارهایش. یک خط سیر داستانی مختصر و موجز از بریده‌هایی از زندگی شیدا.

شیدا، نویسنده است، تنها و بی‌پول است. در یک سوئیتِ زیرزمین‌طوری، زندگی می‌کند که پر از موش است و آزارگری به نام پسر سرهنگ دارد. شیدا، دائم از ترس می‌گوید. ترس از موش‌ها، کارهای دیوانه‌وار و به قصد آزارِ پسر سرهنگ، ترس از دوست‌های اوباش او و مردانی که دندان  برایش تیز کرده‌اند.

روایت مدرن است. فقط از ترس‌های شیدا می گوید. همان‌طور که از عنوان رمان مشخص است محتوا همان خوف است. به نظر می‌رسد که ترس نهادینه شده و درونی شده‌ی شیدا، جهان بیرون او را تحت‌شعاع قرار داده است. چون در روایت، عامل ترس آن‌چنانی که از آن می‌گوید و فقط می‌گوید، نمی‌بینیم. شیدا، به راحتی می‌تواند عاملان ترس را پس بزند؛ از آن سوئیت برود، دست رد به سینه‌ی جناب دیپلمات بزند، یا از کسی کمک بخواهد. اما انجام نمی‌دهد، حتی به فکرش هم نیست. این ترسی خودخواسته است. ترسی است که در درون شخصیت ریشه دوانده و انگار دلیلی است برای اینکه حرف بزند، سوژه‌ای برای نوشتن یا صحبت‌کردن است.

ترسی که شیدا، برای خودش خلق کرده است، همراه با زندگیی که روایت می‌کند لرزان و مه‌آلود است. همچنان که در فصل آخر از قول کاوه می‌خوانیم، این تردید قوت می‌گیرد که اصلا شیدایی وجود ندارد، ساخته‌ی ذهن کاوه است. یا همه‌ی آنچه که از ترس‌های او می‌خوانیم ساخته‌پرداخته‌ی ذهن شیدا است که با قرص می‌خوابد، گرسنگی می‌کشد، تنهاست و دچار مالیخولیا می‌شود.

این رمان را از جنبه‌های مختلفی می‌شود بررسی کرد. از دیدگاه فمنیستی حرف زیادی برای گفتن دارد؛ زنی در جامعه‌ای زن‌ستیز و زن‌کوب، می‌خواهد تنها و مستقل باشد. مردی قدرتمند، هم از نظر ظاهری و موقعیت اجتماعی می‌خواهد او را تحت سلطه‌ی خود در بیاورد، با باج و تحت‌حمایگی اقتصادی و عاطفی او را در بند بکشد؛ زندان دیگری برای شیدا بسازد که خود در زندان است. زندان در زندان رهایی را غیرممکن‌تر می‌کند.

زنان دیگر حاضر در این رمان، تیپ‌هایی از انواع زنان جامعه هستند. ژینوس، برای اینکه آن‌طور که می‌خواهد آزاد باشد و زندگی کند خودش را به مردهای دیگر می‌چسباند. از شوهر خود و خانواده فراری است، به خودش می‌رسد و با مردان دیگر می‌خوابد. نغمه که نمونه‌ای از زنِ مدرن دیگری است، دائم در سفر است و به خیال خود، آزاد است. اما او هم در بند احساسات و علایق خود و مردها گیرافتاده است. مردان این زنان را در دست دارند، سعی دارند مانند شیء، آن‌طور که می‌خواهند شکل بدهند یا ویران کنند. اما شیدا متفاوت از آنان است. ماجرای رمان خوف مبارزه با همین شی‌شدگی است.

*

*

*

بخشی از  فصل آخر رمان «خوف» نوشته‌ی «شیوا ارسطویی» را بخوانید:

 

«جرئت نمی‌کنم پام را از خانه بگذارم بیرون. اگر قصه‌ی پسر سرهنگ راست باشد، چی؟ اگر آن دیپلمات شکم‌گنده حقیقت داشته باشد، چی؟ اگر واقعاً نغمه‌ای در کار نباشد، چی؟ شک ندارم که اگر مظهری‌فرد در کار باشد، از اولش دنبال پاپوش‌دوختن برای من بوده است. با این همه اطلاعاتی که در اختیار مبارزین خارج از کشور می‌گذارم، بعید نیست ردّ من را از طریق شیدا گرفته باشند و پیدا کرده باشند. اگر همه‌ی قصه‌هایی که به‌هم بافته و به خوردمان داده، حقیقت داشته باشد، چی؟ «یا امان الخائفین!» اگر قصه‌ی نغمه حقیقت داشته باشد، اگر نغمه‌ای هم وجود داشته باشد، اگر برگدد دیگر این شیدای موش را پیدا نمی‌کند. شک ندارم که از من چیزی به نغمه نگفته. کسی توی این شهر آدرس خانه‌ی من را نمی‌داند، جز شیدا. اگر تعقیبش کرده باشند، چی؟ اگر این دیپلمات وجود خارجی داشته باشد، شیدا را در خانه‌ی من پیدا می‌کند. من را لو می‌دهد و شیدا را می‌برد به یک پنت هاوس درجه یک و تتلافی همه‌ی ستم‌هایی را که زمین و زمان به این شیدای ستم‌کش خیالاتی کرده‌‌اند، سر من در می‌آورد. «یا امان الخائفین!». اگر قصه‌های شیدا حقیقت داشته باشد، چی؟ نه. چیزی در این دنیا نمی‌تواند حقیقی باشد. همه‌چیز مجازی است. همه داریم در یک دنیای مجازی زندگی می‌کنیم. از وقتی دوربین عکاسی اختراع شده، تلفن، تکنولوژی، ماهواره و اینترنت و امواج رادیویی و بی‌سیم و موبایل وتصویر و صدا و همه‌چیز مجازی است. این وسط اگر قصه‌های شیدا حقیقی باشد، چی؟ عیش جوانی‌اش را دیگران برده‌اند و موش‌مرده‌گی پیری‌اش را آورده برای من…»

*

*

*

برای خرید رمان خوف اثر شیوا ارسطویی اینجا کلیک کنید.

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید