نامه به دختری که بیست و هشت سال پیش به دنیا آمد( قسمت اول)

قسمت اول:

 

به نام خدا

 

 

دخترم، سلام.

حالت چطور است؟ اگر از احوال ما جویا می شوی باید بگویم حالمان خوب است و تنها دلتنگی شماست که آزارمان می دهد.

کوفت! نخند، دختر که نباید بخندد! ببند آن دهنت را، دندون نمایی نکن! خودم می دانم نامه نوشتن، آن هم این مدلی شروع کردنش خیلی دمده شده است، ولی هر چیزی روش و اصولی دارد و حتما باید روی روال آن پیش بروی تا به هدفت، موفق بشوی.

دختر عزیزم، می دانم الان یواشکی داری این نامه را می خوانی و هرگز به هیچ کس نشانش نمی دهی، که مبادا آبرویت برود که مادری این چنین بی کلاس و دور از مدرنیسم داری. من دستت را خوانده بودم که برایت نامه نوشتم. چون نمی خواستم خصوصی ترین رازهای زندگی مان رو توی اینستاگرام و توییترت بنویسی و هشتک مادرم تاج سرم و از این مزخرفات بزنی و لایک بگیری! بنا بر حق مولف و صاحب اثر که من هستم هم حق نداری از روی متن نامه ی من عکس بگیری! این از این!

دختر قشنگم، حتم می پرسی چطور پست هایت را دیده ام، درحالی که سواد مجازی ندارم! باید بگویم به تو ربطی ندارد. دختر هم دخترهای قدیم که جلوی مادرشان نمی نشستند. چه برسد به اینکه روی کاناپه لم بدهند یا پا روی پا بیندازند، سرشان رو فرو کنند توی آن مجازی لعنتی تربیت خراب کن، سوال هم بپرسند! ما همسن شما بودیم جرات نمی کردیم جلوی مادرمان که کنار شوهر سوممان نشسته بود، بدون جوراب راه برویم، چه برسد به اینکه ولنگ و واز (همون ولنگارانه ی شماها) عین خرس قطبی برنزه شده، پهن شویم روی کاناپه، تازه یک بار هم شوهر نکرده باشیم. تباهید شماها، تباه!

دخترکم، اصلا می دانی این پا روی پا انداختن تهاجم فرهنگی است؟ پاهای یک دختر که نباید روی پا دیگر باشد. جای پا، کنار پای دیگر است. مگر نشیندی که می گویند: پشت سرم راه نرو، من رهبرت نیستم، جلو من راه نرو، من دنباله روت نیستم، بلکه در کنارم باش و پا روی پا ننداز!

ربطش را تو نمی دانی. فقط وقتی به سن من رسیدی و چهارتا شوهر کردی و دختر فاجعه آمیزی مثل خودت داشتی می فهمی!

دخترم، داشتم می گفتم که غرض از نامه، تربیت و اصلاح فرزند یعنی تو است. نیاز به اصلاح از بن و ریشه داری. از همان نقطه ای که چشم باز کردی و لامپ مهتابی سقف بیمارستان را دوست خودت پنداشتی و به آن خندیدی! غافل از اینکه دختر به دنیا آمده ای و این جلف بازی ها تو را به فنا خواهد داد. جامعه از من پاسخ می خواهد، در برابر دختر بی تربیتی که به او تحویل داده ام.

دختر، تو باید برای زندگی و جامعه ات مفید باشی. حتی یک گاو هم برای جامعه اش مفید است و صبح و شب شیر می دهد. بعدش که مُرد هم اعضا می دهد؛ گوشت و پوست و …می دهد. تو چی؟ تو که اشرف مخلوقاتی! چیکار کردی مثلا! به این حرفم فکر کن دخترم. این یک مقایسه فلسفی و متفکرانه است، تو نمی فهمی!

دختر من، جامعه از تو فایده می خواهد. همانطور که تو از جامعه مطالبه گری و عضو جنبش های فیمی نیستی هستی! مگر از جامعه، آزادی فردی و اجتماعی نمی خواهی؟ مگر از جامعه، تقاضای رفتار انسانی برابر با مردها نداری! خیال کردی جامعه عاشق چشم و ابروی توست! آن هم چشم و ابرویی که زیر مواد شیمیایی و آرایشی در حال خفه شدن است! نه جانم! این یک معامله ی پایاپای است.

همین الان برو توی توالت اداره، بشین و به این نامه فکر کن و خودت را به فنا نده، تباه خانم!

تا نامه بعدی مواظب خودت باش، زیاد هم نخند. دندان نمایی دختران کار ناپسندی است؛ این هزار بار!

ای نامه که می روی به سویش، از طرف من قفایی به او بزن!

دوستدارت مادرت

 

 

ادامه دارد…

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید