راوی و انواع روایتگر در داستان

آموزش انواع راوی در داستان

 

 

زاویه دید چیست؟

 

زاویه‌ی دید از لحاظ معنای اصطلاحی این مفهوم را در بر دارد که

«راوی کیست؟»

و یا

«داستان را چه کسی تعریف می‌کند؟»

به بیانی دیگر، زاویه‌ی دید یا زاویه‌ی روایت، نمایش دهنده‌ی شیوه‌ای است که نویسنده به آن طریق مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه می‌دهد و رابطه‌ی خود را با داستان نشان می‌دهد. سازمان بندی داستان در گرو زاویه‌ی دید است و آن تأثیر مستقیمی بر سایر عناصر داستان دارد. در واقع، شخصیت پردازی، گسترش و تکوین طرح یا پیرنگ، بافت کلام، شیوه‌ی نگارش، تحول و دگرگونی، صحنه پردازی و غیره، تحت تأثیر انتخاب زاویه دید مشخصی، پرداخت می‌شود.

 

بنابراین انتخاب راوی مناسب، یکی از حساس‌ترین قسمت‌های نگارش یک داستان است. در این نوشتار سعی شده‌است به انواع زوایای دید پرداخته شود. این را باید بدانید که زاویه‌ی دید با راوی فرق دارد؛ زاویه‌ی دید، موقعیت مکانی راوی نسبت به داستان است.

با توجه به نسبت راوی با داستان، زاویه‌ی دید به انواع زاویه‌ی دید “بیرونی، درونی، صفر” تقسیم می‌شود.

 

زاویه‌ی دید بیرونی چیست؟

یعنی اینکه داستان از بیرون روایت می‌شود و راوی اجازه ورود به ذهن شخصیت‌ها را ندارد. نمونه‌ی زاویه‌ی دید بیرونی، “سوم شخص ناظر” است. که راوی مانند یک دوربین عمل می‌کند و فقط و فقط آنچه را می‌بیند، می‌تواند روایت کند و لاغیر. این نوع زاویه‌ی دید(سوم شخص ناظر) اولین بار توسط همینگوی به کار برده‌شد.

 

زاویه‌ی دید درونی چیست؟

با توجه به واژه‌ی “درونی” مشخص است که داستان از درون ذهن شخصیت‌های داستان روایت می‌شود و مسلما اجازه به تصویر کشیدن از بیرون داستان را ندارد. اول شخص، دوم شخص و مونوگ مستقیم از زاویه‌ی دید درونی روایت می‌شوند.

 

 

زاویه‌ی دید صفر چیست؟ 

می‌توان از راوی‌های سوم شخص دانای محدود، سوم شخص دانای کل و مونولوگ غیر‌مستقیم نام برد. این نوع راوی آزاد است که داستان را از بیرون روایت کند و همچنین هر وقت لازم باشد به ذهن شخصیت‌ها هم نفوذ کند و از ذهنیّات و خیالات آن‌ها نیز بگوید.

 

 

 

 

بیرونی                  سوم شخص ناظر

اول شخص

درونی                           دوم شخص

زاویه دید و راوی‌ها                                             مونولوگ مستقیم

سوم شخص دانای کل

 

صفر                            سوم شخص دانای محدود

 

مونولوگ غیر مستقیم

 

ا.  راوی اول شخص چیست؟

در روایت اول شخص، راوی یکی از شخصیت‌های داستان است. در داستان حضور دارد. می‌تواند شخصیت اصلی باشد یا یکی از شخصیت‌های فرعی و وقایع و اتفاقاتی که در داستان مشاهده می‌کند را بازگو کند. ممکن است قهرمان داستان باشد یا نباشد.

 

رفتن به دورن یک شخصیت، نوشتن از گفتگوهای درونی، احساسات و خیالات شخصیت در موقعیت‌های مختلف، یکی از ویژگی‌های راوی اول شخص است. در این شیوه، راوی فقط می‌تواند اتفاقاتی که در معرض دید او قرار دارد را بیان کند و سیر حوداث و ویژگی‌های شخصیت‌های دیگر داستان، با قضاوت یک طرفه و با دید خود شخصیت به طور عینی و منظم روایت می‌شود.

نقطه‌ی قوّتی که راوی اول شخص دارد، این است که در صورت پرداخت قوی و دقیق داستان، مخاطب یا خواننده‌ی داستان به آسانی با شخصیت‌ها ارتباط برقرار می‌کند، احساسات شخصیت را درک می‌کند و با او همذات پنداری می‌کند.

 

با وجود پر طرفدار بودن این زاویه‌ی روایت، باید خاطر نشان کرد که سخت‌ترین نوع راوی، راوی اول شخص است. زیرا نویسنده باید به تمام وجوه شخصیت آگاه باشد. شخصیت داستانش را کاملا بشناسد و در حد امکان حضور خود نویسنده در داستان احساس نشود، فقط به شخصیتی که خلق کرده بپردازد و این کار دشواری ست.

 

نویسنده به جز پرداخت عینی و دقیق اثر و به تصویر کشیدن احساسات و رفتار شخصیت، مستلزم دقت به فرم جمله‌بندی، لحن شخصیت نیز می‌باشد. داستان باید به گونه‌ای پرداخته ‌شود که سطح فهم، دایره‌ی واژگانی و نثر شخصیت، نسبت به ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی و شغلی و … شخصیت تناسب داشته‌باشد.

به طور مثال، لحن و زبان یک کودک با یک استاد دانشگاه کاملا متفاوت است، یا یک بیمار روانی با یک فرد معمولی. شخصیت باید همه‌جانبه در نظر گرفته‌شود.

 

 

هنگامی که ما داستان را توسط شخصیت اصلی نقل می‌کنیم، ماجراهای خارق‌العاده و غریب که باورکردن آن برای خواننده مشکل است تا حدود زیادی قابل پذیرش جلوه می‌کند. این باور توسط خواننده به دلیل آن است که راوی خود در ماجرا سهم عمده‌ای دارد و از زبان او داستان روایت می‌شود. به این نوع روایت “راوی – قهرمان” گفته می‌شود.

 

وقتی داستان از زبان شخصیت غیراصلی و کم‌اهمیّت روایت می‌شود، راوی داستان می‌تواند به شخصیت‌های داستان از خارج نیز نگاه کند و در عین حال به همراه شخصیت داستان حرکت کند و در ماجراها و حوادث داستان به طور مستقیم یا غیرمستقیم دخیل باشد. این زاویه دید به خواننده این امکان را می‌دهد که شخصیت اصلی داستان را نه به وسیله‌ی خود او، بلکه از طریق شخصیت دیگر داستان بشناسد. به این نوع روایت “راوی_ناظر اول شخص” گفته می‌شود.

 

نمونه‌ای از کتاب‌هایی که به شیوه‌ی اول شخص یا من راوی روایت شده‌است؛ مدیر مدرسه( جلال آل احمد)، همسایه‌ها( احمد محمود)، چشم‌هایش(بزرگ علوی)، بوف کور(صادق هدایت) و …

نمونه‌ی روایت اول شخص:

«گفت: “ارّه را بیار بالا!” من در حالی که پاهای خشک و لاغر و خاک آلوده و خون آلوده‌ی آن یکی را می‌دیدم و تماشا می‌کردم و می‌ترسیدم و آب دهانم خشک شده‌بود و نفسم در نمی‌آمد، ارّه‌ی سفید و بزرگ و برّاق و وحشی را که دندانه‌های تیز و درشت و خشن و بی‌رحم داشت، در یک دست گرفتم و با دست دیگر؛ محکم پله‌های نردبان را یک‌یک چسبیدم و تماشاکنان و بهت‌کنان از پشت آن یکی که نفسش سنگین بود و زیر لبی چیزی می‌گفت که نشنیدم، بالا رفتم و در بالا رفتن…. ( روزگار دوزخی آقای ایاز_ رضا براهنی)

 

 

 

  1. راوی دوم شخص(تو راوی یا مخاطب گو) چیست؟

شیوه‌ی روایت دوم شخص، شبیه به شیوه‌ی نامه‌ای است؛ نویسنده، شخصیت یا شخصیت‌هایی را مورد خطاب قرار می‌دهد و از این طریق داستان را روایت می‌کند. باید به این نکته توجه شود که فقط زمانی راوی دوم شخص محسوب می‌شود که مخاطبِ راوی غیرفعّال باشد و به اظهارات وی واکنش نشان ندهد. اگر مخاطبِ راوی در کنارش باشد و وارد گفتگو شود از حالت دوم شخص خارج می‌شود. نمونه‌ی این شیوه، داستان کوتاه “یک بار در عمر” از جومپا لاهیری:

 

«این را که گفتی دچار شک شدم، مثل این بود که زده‌باشی توی صورتم. شروع به گریستن کردم؛ اولش اشک‌هایم بی‌سرو‌صدا جاری شدند و از روی صورت تقریبا یخ زده‌ام، به پایین سُر خوردند، ولی بعد هق هق کردم. صورتم جلوی تو زشت شده‌بود؛ آب دماغم در هوای سرد راه افتاده‌بود و چشمانم سرخ شده‌بود. همانطور آنجا ایستاده‌بودم و دستم را جلوی چشمانم گرفتم تا از سرازیر شدن اشک‌ها جلوگیری کنم و از اینکه تو شاهد چنین صحنه‌ی رقّت‌انگیزی بودی، احساس خجالت کردم. هر چند تو در تمام عمرت از من عکس نگرفته‌بودی، اما الان نگران بودم که نکند دوربینت را بالا ببری و از من در آن وضعیت عکس بگیری….»( یک بار در عمر_جومپا لاهیری)

 

 

 

روایت دوم شخص و اول شخص تفاوت اندکی با هم دارند. گاهی تبدیل به همدیگر می‌شوند. روایت دوم شخص همان اختیارات اول شخص دارد؛ علاوه بر توصیف فضا، می‌تواند از احساسات و افکار شخصیت نیز بگوید. راوی دوم شخص، خواننده را به دورن خودش می‌برد و از زبان خواننده، داستان را برای خواننده روایت می‌کند؛ راوی دستِ خواننده را می‌گیرد و او را در روایتِ داستان شریک می‌کند.

و اما تفاوت راوی دوم شخص با راوی اول شخص این است که؛ فعل جمله‌ها تغییر می‌کند و زبان داستان به سمت شاعرانگی سوق پیدا می‌کند.

نمونه‌ی خوبی از راوی دوم شخص، رمان “آئورا از کارلوس فوئنتس” می‌تواند باشد.

«بی‌اراده غذا می‌خوری، بی‌آنکه نخست حالت افسون شده‌ی خود را دریابی، اما کمی بعد دلیلی برای خواب آزرده، برای آن کابوس، به ذهنت می‌رسد و سرانجام حرکات خوابگرد‌وار خود را با حرکات آئورا و خانم پیر همسان می‌کنی. ناگهان آن عروسک، آن عروسک هراس‌آور که کم‌کم به وجود مرضی پنهانی، مرضی واگیردار، در جسم او مشکوک شده‌ای، نفرتت را بر می‌انگیزد…»(آئورا-کارلوس فوئنتس)

 

و همچنین در شیوه روایت دوم شخص، حالتی وجود دارد که راوی با خودش حرف نمی‌زند، بلکه مخاطبش یکی از شخصیت‌های درون داستان است. راوی اجازه‌ی وارد شدن به ذهن مخاطبش یا شخصیت داستان را ندارد و اگر چیزی از ذهن مخاطب بگوید باید در حدّ حدس و گمان باشد.

 

 

راوی سوم شخص، دانای کل(نامحدود) چیست؟ 

این راوی حالتی خداگونه دارد، می‌تواند در هر زمان و مکانی که بخواهد حاضر شود. وارد ذهن شخصیت‌ها شود، از احساسات و افکارشان خبر دارد، خلاصه هیچ چیز بر راوی سوم شخص دانای کل نامحدود پوشیده نیست. این راوی از شخصیت‌های داستان نیست بلکه از بیرون داستان را روایت می‌کند، اما نباید این راوی را با نویسنده اشتباه گرفت.

 

این راوی اگر صلاح بداند می‌تواند قضاوت کند و پیام اخلاقی بدهد. مثل داستان‌های قدیمی با پیرنگ کلاسیک و افسانه‌ها. اما در داستان‌های امروزی این شیوه کاربردی ندارد.

برای به کار‌بردن این زاویه‌ی دید، دقت و چیره‌دستی در داستان‌نویسی لازم است؛ درست است که عدم محدودیّت در اختیارات راوی، دست نویسنده را باز می‌گذارد اما اگر تجربه‌ی کافی در داستان نویسی نداشته‌باشد، باعث بهم خوردن نظم روایت و خط اصلی داستان می‌شود.

 

کتاب‌های زیادی به شیوه‌ی راوی دانای کل نامحدود نگاشته‌شده که ما تعدادی که معروف‌تر هستند اشاره می‌کنیم: شوهر آهو خانم(علی محمد افغانی)، کلیدر (محمود دولت آبادی)، جنگ و صلح(لئو تولستوی) باغ بلور (محسن مخملباف).

 

نمونه‌ای از راوی سوم شخص دانای کل نامحدود:

 

«باید به اطلاع برسانیم که شنل آکاکی‌آکاکی‌یویچ هم، اسباب خنده‌ی کارمندهای جزء بود. حتی از نام شریف شنل محروم شده‌بود و روب دوشامبر نام گرفته بود. و راستش مدل عجیبی داشت؛ یقه‌اش سال به سال کوچک‌تر می‌شد، چون برای وصله کردن جاهای دیگرش، به کار می‌رفت. و در این وصله‌کاری، هیچ اثری از مهارت خیاط دیده نمی‌شد، نتیجه اینکه شنل را واقعا زشت و بی‌قواره نشان می‌داد.

بعد از پی‌بردن به مشکل، آکاکی‌آکاکی یویچ دید که باید شنل را پیش پتروویچ خیاط  ببرد، که جایی در طبقه‌ی چهارم پشت ساختمانی زندگی می‌کرد. و با همه‌ی چپ چشمی و آبله‌رویی‌اش، کت و شلوارهای کارمندی و غیره را انصافا خوب تعمیر می‌کرد.البته ناگفته نماند وقتی که هشیار بود و نقشه‌های غیر خیاطی در سرش نمی‌پروراند….»( شنل- نیکلای گوگول)

 

4.راوی سوم شخص دانای محدود چیست؟

این راوی مانند سوم شخص دانای کل، بیرون داستان قرار دارد با این تفاوت که فقط رفتارها و احساسات یکی از شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد. مثل دروبینی‌ست که روی یکی از شخصیت‌ها زوم می‌کند و هر کجا که آن شخصیت می‌رود، پا به پایش می‌رود و هر جا لازم باشد وارد ذهن شخصیت می‌شود. اما هیچ گونه قضاوت یا تحلیلی در مورد سایر شخصیت‌ها نمی‌کند و فقط چیزی را توصیف می‌کند که شخصیت انتخابی می‌تواند ببیند، مخاطب از روی رفتار و گفتار شخصیت‌های دیگر می‌تواند آن ها را بشناسد.

این راوی می‌تواند درون شخصیت برود یا کنارش قرار بگیرد، اما از او دور نمی‌شود. هرگز صحنه‌ای که اثری از شخصیت مورد نظرش نیست را توصیف نمی‌کند.

این شیوه از آنجایی که تجلّی تجربه‌های فردی است، یکدست‌تر و به طبیعت زندگی نزدیک‌تر است، اما به دلیل تنگی میدان دید، نویسنده همواره دچار این مشکل است که چگونه این شخصیت اصلی را در جاهای حساس داستان حاضر کند. در اینجا نویسنده اگر فاقد خلاقیت‌های لازم باشد، به شیوه‌های کلیشه‌ای متوسل می‌‌شود.

از رمان‌های مشهوری که به این شیوه روایت شده‌اند: پیرمرد و دریا(ارنست همینگوی)، سووشون(سیمین دانشور)،جنایات و مکافات( داستایفسکی)

 

نمونه‌ای از سوم شخص دانای محدود:

«داش آکل نگاه پرمعنی به شاگرد قهوه‌چی انداخت، به طوری که او ماست‌ها را کیسه کرد و فرمان کاکا را نشنیده‌گرفت. استکان‌ها را از جام برنجی در می‌آورد و در سطل آب فرو می‌برد، بعد یکی یکی، خیلی آهسته آنها را خشک می‌کرد. از مالش حوله دور شیشه‌ی استکان صدای غژغژ بلند شد.
کاکا رستم از این بی‌اعتنائی خشمگین شد، دوباره داد زد: «مه مه مگه کری! به به تو هستم؟!»
شاگرد قهوه‌چی با لبخند مردّد به داش‌آکل نگاه کرد و کاکا رستم از مابین دندان‌هایش گفت:
«ار – وای شک کمشان، آنهائی که ق ق قپی پا میشند اگ لولوطی هستند ا ا امشب میآیند، و په په پنجه نرم میک کنند»
داش آکل همین‌طور که یخ را دور کاسه می‌گردانید و زیر چشمی وضعیت را می‌پائید خنده‌ی گستاخی کرد که یک رج دندان‌های سفید محکم از زیر سبیل حنا بسته‌ی او برق زد و گفت:
«بی‌غیرت‌ها رجز می‌خوانند، آنوقت معلوم می‌شود رستم صولت وافندی پیزی کیست!»
همه زدند زیر خنده، نه اینکه به گرفتن زبان کاکا رستم خندیدند، چون می‌دانستند که او زبانش می‌گیرد، ولی داش آکل در شهر مثل گاو پیشانی سفید سرشناس بود و هیچ لوطی پیدا نمی‌شد که ضرب شستش را نچشیده‌باشد، هر شب وقتی که توی خانه‌ی ملا اسحق یهودی یک بطر عرق دو آتشه را سر می‌کشید و…(داش آکل- صادق هدایت)

 

 

راوی سوم شخص ناظر چیست؟

زاویه‌ی دید در سوم شخص ناظر بیرونی است. راوی بیرون داستان قرار دارد و به توصیف رفتارها و گفتارهای شخصیت ها می‌پردازد. این راوی ابدا نمی‌تواند وارد ذهن شخصیت بشود و عقاید خودش را در داستان وارد کند. این راوی یک دروبین فیلم‌برداری است که وقایع و صحنه‌ها را بدون دخالت، همانطور که می‌بیند و ضبط می‌کند به نمایش می‌گذارد. نمونه‌ی برتر این نوع روایت در آثار همینگوی می‌توان دید و همچنین در آثار جی.دی.سالینجر که شخصیت‌های داستان‌هایش را به خوبی در قالب دیالوگ معرفی می‌کند.

به این نوع راوی؛ بینای کل یا زاویه‌ی دید نمایشی هم گفته می‌شود. راه نجات داستانی که بینای کل است و نیاز به ذهنیات شخصیت اصلی احساس می‌شود، استفاده از دیالوگ است.

رمان، “داشتن یا نداشتن- ارنست همینگوی” نمونه‌ای کاربرد زوایه‌ی دید سوم شخص ناظر است.

 

 

نمونه‌ای از راوی سوم شخص ناظر:

«در هر دستش یک میل بافتنی، پلیور اخرایی رنگ را، از سرشانه‌هایش گرفت جلوی چشم‌ها. توی گلبرگ‌های سمت چپ آفتابگردان، سوراخی بود به اندازه ی یک حلزون بالغ. دیروز پیرزن انگشتش را توی این حفره کرده‌بود و با حیرت گفته‌بود:”آخر چطور ممکن است این طوری شده باشد؟” امروز هم وقتی پلیور را از توی کمد آورده‌بود، گفته بود:” آخر چطور این سوراخ درست شده.” پیکر سیاه‌پوش سقوط می‌کرد که پیرزن، از توی سبد جلوی پایش توپ کاموایی سبز پسته‌ای را برداشت….(حلزون شکن عدن_ شهریار مندنی پور)

 

 

  1.  راوی مونولوگ مستقیم چیست؟

 

مونولوگ یعنی تک‌گویی، مونولوگ مستقیم، صحبت تک نفره‌ای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد. این راوی شباهت‌هایی به اول شخص دارد.

مونولوگ ذهنی و روانی ست، اما اول شخص عینی و تصویری است.

در مونولوگ مستقیم راوی بصورت غیرخطی، بدون رعایت زمان و مکان، احساسات، خاطرات و افکار خود را بیان می‌کند؛ در واقع هر آنچه به ذهنش می‌رسد.

در این نوع روایت، گوینده به آنچه که بازگو می‌کند کنترل کافی ندارد؛ هر لحظه حس یا خاطره‌ای به ذهنش می‌رسد را بیان می‌کند و مخاطب را در جریان سیر اندیشه‌هایش، بدون آنکه به آن سامان دهد قرار می‌دهد.

مانند رمان “ناطور دشت- سالینجر” که راوی در مکانی مشخص قرار دارد و تمام ماجراهای گذشته را همراه با احساسات لحظه‌ای و بدون ترتیب در ذهنش مرور می‌کند.

 

شیوه‌ی مونولوگ مستقیم که “جریان سیال ذهن” هم نامیده می‌شود، برای نشان دادن ذهنیّت افراد دیوانه، عصبی و… بسیار مناسب است. این شیوه از جدیدترین شگردهای روایت داستان در آثار قرن بیستم است. در این روش، افکار، ادراکات، احساسات و خاطرات، به شکلی تصادفی و در هم ریخته -آنگونه که در ذهن شخصیت می‌گذرند- به نمایش گذاشته می‌‌شوند. در اینجا زمان و مکان در هم می‌‌ریزد و ما با تصاویری مغشوش از ذهن شخصیت مواجه می‌شویم. به قولی گویی نویسنده، مدام عقربه‌ی ساعتش را جلو و عقب می‌‌کشد.

نمونه‌های مونولوگ مستقیم یا جریان سیال ذهن: رمان‌های، اولیس (جیمز جویس)، خیزاب ها (ویر جینیا وولف)، خشم و هیاهو (فاکنر)، سنگ صبور (چوبک)، شازده احتجاب (گلشیری).

 

 

نمونه‌ای از مونولوگ مستقیم(جریان سیال ذهن):

«واقعا کی ماند که بهش سلام بکنم؟ خانم مدیر مرده، حاج اسماعیل گم شده، یکی یکدانه دخترم نصیب گرگ بیابان شده… گربه مرد، انبر افتاد روی عنکبوت و عنکبوت هم مرد… و حالا چه برفی گرفته! هر وقت برف می‌بارد دلم همچین می‌گیرد که می‌خواهم سرم را بکوبم به دیوار. دکتر بیمه گفت: “هر وقت دلت گرفت بزن برو بیرون.” گفت: “هر وقت دلت تنگ شد و کسی را نداشتی که درد دل کنی بلند بلند با خودت حرف بزن.” یعنی خود آدم بشود عروسک سنگ صبور خودش. گفت: “برو تو صحرا و داد بزن، و به هر که دلت خواست فحش بده…” چه برفی می‌آید، اول تو هم می‌لولید و پخش می‌شد، حالا ریزریز می‌بارد؛ و این طور که می‌بارد، معلوم است که به این زودی‌ها ول نمی‌کند، از اولِ چله بزرگ همین طور باریده. و برف‌های قبلی روی زمین یخ بسته بود و مردم برف پشت بام هایشان را غیر از تو کوچه پس کوچه‌ها کجا بریزند؟ آمد و رفت کارِ پهلوان‌ها و جوان‌های ورزشکار و بچه‌های بی‌کلّه بود که مدرسه‌هایشان را تعطیل کرده‌بودند. اگر نمی‌بارید که گرانی بی‌سروصدا بود و قحطی می‌‍شد و…»(به کی سلام کنم؟-سیمین دانشور)

 

 

7. راوی مونولوگ غیر مستقیم چیست؟

این شیوه، ترکیبی از سوم شخص و مونولوگ مستقیم است؛ راوی بیرون داستان قرار دارد و به توصیف رفتار و گفتار شخصیت ها می‌پردازد، اما فقط وارد ذهن یکی از شخصیت‌ها می‌شود. و تفاوتش با دانای کل محدود در این است که ذهنیات شخصیتی که وارد ذهنش شده را از زبان خود شخصیت بیان می‌کند.

در این شیوه، شخصیت داستان، به تنهایی سخن می‌‌گوید و مخاطبی معلوم یا نامعلوم دارد. این شیوه ممکن است تمام یا بخشی از داستان را در بر بگیرد. آثاری چون: ناطور دشت (جی. دی. سلینجر)، سقوط (آلبرکامو)، دل تاریکی (جوزف کنراد)، بادها خبر از تغییر فصل می ‌دهند (جمال میر صادقی) از این شیوه برخوردارند.

 

 

نمونه‌ای از راوی مونولوگ غیر مستقیم، از رمان «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند»(جمال میرصادقی)
«پسر، این‌قدر از قصه خوشم می‌‌آمد که یک دفعه خواستم قصه‌هایی را که شنیده‌بودم، بنویسم اما انگار تعریف کردنش قشنگ‌تر بود… پیرمردی، نمی‌‌دانم از کجا پیدایش شده‌بود، کنار ما ایستاده‌بود و با علاقه به حرف‌های آقا رسول گوش می‌داد. خودم را بی‌سروصدا کنار کشیدم و به آن سر راهرو رفتم…»

 

*

 

 

 

 

در خودگویی و یا حدیث نفس، شخصیت افکار و احساسات خود را به زبان می‌آورد تا خواننده از مقاصد او مطلع شود. کاربرد این روش بیشتر در نمایشنامه است. در حدیث نفس خصوصیت‌های روانی راوی نیز بر مخاطب آشکار می‌شود.

تفاوت حدیث نفس با مونولوگ مستقیم(تک گویی درونی) در چیست؟

در این است که در حدیث نفس، شخص با خودش حرف می‌زند ولی در مونولوگ مستقیم، گفته های وی فقط در ذهنش می‌گذرد.

فرق حدیث نفس و مونولوگ غیر مستقیم(تک گویی نمایشی) نیز این است که در مونولوگ غیر مستقیم، شخصیت، مخاطب مشخصی برای گفته هایش دارد ولی در حدیث نفس بدون اینکه از وجود مخاطب مطلع باشد، برای خودش حرف می‌زند و روی سخنش با شخص خاصی نیست.

هر کدام از این سه روش تک‌گویی می‌تواند به تنهایی و یا با هم داستان را روایت کند. ولی تغییر زاویه‌ی دید از دو شکل کلی اول شخص به سوم شخص و بالعکس کاری غلط است و فقط برخی از نویسندگان به صلاحدید اثرشان و بنا به برخی دلایل در میان رمان، زاویه دید خود را تغییر می‌دهند. اما در داستان کوتاه هرگز نباید زاویه دید را تغییر داد.

 

 

گرد‌آورنده: گل‌افروز جهاندیده

 

 

 

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

این پست دارای 13 نظر است

  1. محدثه ظریفیان

    چقدر خوب و دقیق راوی‌ها را توضیح داده‌اید. دقیقا چیزی که به دنبالش بودم. در سایت خودم به مقالۀ خوب شما ارجاع دادم. موفق باشید.

    1. افروز جهاندیده

      خوشحالم که مفید بوده. 🙂

  2. ماهِ تار

    خیلی ممنون بابت توضیحات کاملتون*–*

    1. افروز جهاندیده

      خواهش می کنم دوست عزیز

    2. صالحی

      بسیار مفید ، کامل و روان ، تبریک و تشکر

      1. افروز جهاندیده

        خوشحالم مفید بوده دوست عزیز 🙂

    3. صالحی

      بسیار مفید ، کامل و روان …
      تعاریفی دقیق و جامع …
      خیلی ممنون از شما و تبریک .

  3. شهرزاد

    سلام مرسی از توضیحاتتون. من فکر میکردم اگر راوی داستان خودم باشم خاطره نویسی میشود. اما این طور نیست درسته؟ میشه لطفا توضیح مختصری بفرمایید؟ ممنون میشم

    1. افروز جهاندیده

      سلام دوست عزیز، ایمیل‌تان را چک کنید لطفا

  4. Honest

    درود بر شما
    به پاس قدردانی از زحمات شما در نهایت تشکر و احترام برای محتوای مفید و جامع شما، آرزوی سلامتی و موفقیت دارم، مانا باشید و همچنان درخشان

    1. افروز جهاندیده

      درودها دوست عزیز، خوشحالم که مفید بوده است. موفق باشید.

  5. حدیثه

    سلام و درود
    منبع روذکر می فرمایید

    1. افروز جهاندیده

      درود بر شما، این مطلب از آموخته‌هایم از انجمن داستان نوشته‌ام. منبع مستقیمی وجود ندارد که ارجاع بدهم. ممنونم از توجهتون.

دیدگاهتان را بنویسید