این کتابی است که کتابخانهی هر خانهای باید داشتهباشد. «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» مجموعه داستانی از «بیژن نجدی»است.ده داستان کوتاه و شیرین و صمیمی و جذاب و عمیق و دلریزان و غمگین دارد.
بیشتر داستانها در روستا است یا روستاییای در آن حضور دارد. از تمدن و صنعت گریزان است و دنبال هر آنچه احساس است و طبیعت و محیط زیست. آدمهای سادهدل و راست و درست و بعضا عجیب. بیژن نجدی با این داستانهای پست مدرنش و اسم معنادار و عمیقی که دارد یکی از ماندگارترین هاست.
آرزوی هر نویسندهای و هر کتابی جاودانه شدن است. این کتاب به موهبت جاودانگی رسیدهاست و الحق کمنظیر است.
نام مجموعه طبق وصیت نامهی نویسنده انتخاب شده است. شاید دلیل این نامگذاری انقراض ارزشها و باارزشها همراه با انقراض نوع یوزپلنگ باشد. این نظر و فکری است که من در موردش دارم.
داستانهای این مجموعه که میباید جداگانه به هر کدام پرداخت و شکافیدش، شامل: سپرده به زمین، استخری پر از کابوس، روز اسبریزی، تاریکی در پوتین، شب سهرابکشان، چشمهای دکمهای من، مرا بفرستید به تونل، خاطرات پاره پاره دیروز ، سهشنبه خیس، گیاهی در قرنطینه.
بخش کوچکی از وصیت نامهی ادبی بیژن نجدی که در آغاز کتاب یوزپلنگانی که با من دویدهاند آوردهشدهاست:
نیمی از سنگها، صخرهها، کوهستان
را گذاشتهام
به درّههایش، پیالههای شیر، به خاطر پسرم
نیم دیگر کوهستان، وقف باران است.
دریای آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی، میبخشم به همسرم
شبهای دریا را، بیآرام، بیآبی، با دلشورهی فانوس دریایی
به دوستان دور دوران سربازی که حالا پیر شدهاند، فکر میکنم
یکی یا چند هم مردهاند.
رودخانه که میگذرد زیر پل، مال تو، دختر پوست کشیدهی من به استخوان بلور!
که آب پیراهنت شود، تمام تابستان.
هر مزرعه و درخت، هر کشتزار و علف را شش دانگ به کویر بدهید
به دانههای شن، زیر آفتاب
از صدای سه تار من
بندبند پارهپارههای موسیقی
که ریختهام در شیشههای گلاب و گذاشتهام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا دو سهم به نی بدهید
و میبخشم به پرندگان
رنگها، کاشیها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویدهاند
غار و قندیلهای آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصلهایی که میآیند
بعد از من.
برای جزئیات بیشتر و خرید کتاب یوزپلنگانی که با من دویدهاند کلیک کنید