«ریتم و تمپو»
مسلما پیش آمده که کتابی را میخوانید و تمام حسی که در داستان است، شخصیت با آن درگیر است، حس میکنید. روایت داستان سرعت میگیرد و هول و هراس ایجاد میکند. یا کُند میشود و سکون به وجود میآورد.
به بعضی از قسمتها که هول و هراس برایتان ایجاد میکند توجه کنید؛ ریتم داستان بالا رفتهاست، به سرعت پیش میرود تا حسی که شخصیت و داستان دارد، به شما منتقل شود. حسی مثل حس ترس، عجله، فرار و دستپاچگی و غیره.
بعضی صحنهها برعکس، آنقدر کُند پیش میروند که حس کرختی، ملالت و سکونی را که شخصیت و صحنه دارد لمس میکنید. حس میکنید زمان کند و آرام میگذرد. همانطور که برای شخصیت نیز به همان صورت پیش میرود.
*
*
*
این تکنیکی است که هر نویسندهی حرفهای برای جذاب و ملموس و واقعی جلوه دادن داستانش باید به کار میبرد.
موضوع مربوط به «ریتم و تمپو» در داستان و رمان است.
ریتم چیست؟
تعریف ریتم به صورت عام: تکرار یک الگو در یک زمان مشخص شده.
برای این مورد تعریفی بهتر از ضربان قلب در حالت عادی وجود ندارد. ضربان قلب یک فرد سالم با یک ریتم مناسب میتپد که روی نوار قلب علائم زمانمند و مرتب جا میگذارد.
اگر فرد سالم باشد این ضربان یک ریتم مشخص و نُرم دارد و اگر همین فرد بدود این ریتم تندتر میشود.
تمپو چیست؟
باز هم همین ضربان قلب را در نظر بگیرید. فاصلهی بین هر تپش را تمپو میگویند. مدت زمان سکوت بین هر ضربه و تپش را تمپو میگویند.
پس تعریف تمپو: سرعت اجرای ریتم را میگویند.
*
*
ریتم و تمپو یک وجه مشترک بین هنرهاست. سینما، موسیقی، داستان و تئاتر و معماری.
موسیقی و معماری سابقهی بیشتری در بحث و بررسی ریتم دارند.
ما اینجا در مورد داستان حرف میزنیم. پس ریتم و تمپو در داستان را بررسی میکنیم.
اینکه چه کار کنیم که داستانمان ریتم و تمپوی مناسب داشته باشد.
اجزای تشکیلدهندهی داستان کلمه است و بس! از آغاز تا پایان کلمه است. پس نشان دادن احساسات و لحن با کلمات را باید یاد بگیریم.
چهار اصل در استفاده از ریتم و تمپو داریم که اینجا بیان میکنم.
*
*
*
اصل اول: جملات کوتاه، ریتم را تند و جملات طولانی ریتم را کند میکنند.
روایت با جملههای کوتاه، با فعلهای مشخص و پشت سر هم ردیف شده، روایت را با سرعت پیش میبرد. همانطور که قرار است سرعت اتفاق داستانی را نشان دهد.
اصل دوم: توصیف حرکت، تمپو را بالا میبرد و توصیف سکون آن را پایین میآورد.
وقتی میخواهیم حرکت داستانی را روایت کنیم. مثل اتفاقی که در جریان است تمپو بالا میرود. فاصلهی ریتم تا ریتم بالا میرود. مثلا روایت دعوای دو نفر در خیابان.
توصیف سکون مثل روایت دو نفر که در کافهای نشستهاند و روایت از فضا و محیط و آن دو شخصیت میگوید.
اصل سوم: صحنههای کوتاه ریتم را تند و صحنههای طولانی ریتم را کند میکنند.
در سینما زود به زود عوض شدن صحنهها و یا طولانی بودن هر صحنه ریتم ایجاد میکند.
در رمان هم همینطور است. وقتی صحنهای را طول و تفصیل دهیم، ریتم داستان در حالت کندی و آهستگی طی میشود. ولی وقتی صحنهای را با چند جمله کوتاه تمام کنیم و به صحنه بعدی برویم ریتم را تند کردهایم.
صحنههای فرانسوی برای عوض کردن ریتم؛ تغییر ریتم مناسب هستند.
تمپو به شکل اجرای ریتم میگویند.
تمپو میزان تحرک در هر صحنه از طریق کردار و گفتار شخصیتهاست.
هر قدر در یک صحنه شخصیتها بیشتر حرف بزنند یا حرکت کنند، تمپو بالا میرود و برعکس.
کشمکش داستانی با ریتم و تمپو ارتباط تنگاتنگی دارد.
اصل چهارم: کشمکش بیرونی، تمپو را بالا و کشمکش درونی تمپو را پایین میآورد.
چند نوع کشمکش در داستان داریم.
کشمکش فرد با خودش و درونیات.
کشمکش فرد با بیرون از جمله جامعه، فرد دیگر، طبیعت یا ماشین.
ارتباط کشمکشهای درونی و بیرونی با ریتم و تمپو: کشمکش بیرونی تمپو را بالا و کشمکش درونی تمپو را پایین میآورد.
*
*
*
در مورد کشمکش داستانی اینجا بخوانید
*
*
*
چطور ریتم و تمپوی مناسب در داستان را یاد بگیریم؟
ریتم مناسب را از خواندن شاهکارهای ادبی بسیار میشود فراگرفت یا از کارگاه های داستان نویسی. اولی بیشتر توصیه میشود.
خواندنی کردن اثر و رمان با رسیدن به استادی در به کار بردن ریتم و تمپوی مناسب یک شیوهی تضمین شده است.
یک متن با ریتم تند از تاریخ جهانگشای جوینی: «آمدند و کندندو سوختندو کشتند و بردند و رفتند.»
و این ترجمه جوک طنزی از زبان ترکی قشقایی در روایت تصادف دو ماشین است.
«قژی آمد. دانگی زد و ویژی رفت»
*
*
*
سوالی در این زمینه دارید بپرسید. 🙂
پ.ن: این نوشتار، برگرفته از کتاب «حرکت در مه» نوشتهی «محمدحسن شهسواری» است.
ممنون از توضیحات کارآمدتون . ای کاش در آخر مثال های بیشتری رو می آوردید
سلام و سپاس از توجهتون. اگر سوالی دارید به صورت جزئی بپرسید تا پاسخ داده شود.
خیلی توضیحات ریتم وتمپو خوب بود استفاده کردم ازشما ممنونم
خوشحالم مفید بوده. موفق باشید