«نگو، نشان بده!»
چرا هر کتاب آموزش داستاننویسی را که باز میکنید این جمله را با طلا نوشتهاند که: «نگو، نشان بده!»؟
چرا هر مدرس داستاننویسی که میبینید میگوید: «نگو، نشان بده!»؟
اصلا این نگو، نشان بده چیست؟
نگو، نشان بده، از دو بخش نهی از گفتن و امر به نشان دادن تشکیل شده است.
گفتن اینجا یعنی اطلاعات داستان و داستانی را بدون واسطه و مستقیما بیان کردن و روی کاغذ آوردن!
نشان دادن یعنی جزء به جزء فضا، مکان، حالات شخصیت و …را به واسطهی توصیف و تصویرگری در داستان آوردن!
نگو، نشان بده از زمانی که داستانهای «همینگوی» و «چخوف» و رفقا به فارسی ترجمه شد و خوانده شد، در بین نویسندگان باب شد. این کشف حیرت انگیز را از اعماق داستانهای بزرگان داستان کوتاهنویس بیرون کشیدهاند. پس دست کم نگیرید!
نگو، نشان بده! در داستاننویسی مدرنترین، تاثیرگذارترین و بهترین شیوهای است که باعث میشود داستان شما خواندنی، قابل توجه، ملموس، دیدنی و تصویری شود.
«آنتوان چخوف» در این مورد میگوید:« به من نگو ماه می درخشد، درخشش نور را در شیشه ی شکسته نشانم بده!»
پس چطور میتوانم داستانی خواندنی و جذاب بنویسم؟
خب عزیزم، نگو، نشان بده!
*
این شیوه باعث میشود، داستان از حالت گزارشگونگی خارج شود. وارد تصویر شود. شخصیتهای ذهنی که از کلمات ساخته شدهاند در ذهن خواننده شکل بگیرند، جسمیت پیدا کنند به واسطه جزئیات و توصیفاتی که لازمهی داستان است.
با این شیوه، داستان شما جذاب و خواندنی میشود. تاثیر بسزایی روی مخاطب میگذارد و از مرز شخصیت ذهنی و داستانی به حیطهی واقعیت وارد میشود. داستان واقعیتر به نظر میرسد.
*
*
*
حالا چطور نگوییم، به جای آن نشان بدهیم؟
خیلی ساده است. به جای اینکه مستقیما حالات و فضا و …را بگویید، با توصیف و تصویرسازی آن را برسانید. برای این نشان دادن زیبا و جذاب، جزئینگری اصل مهمی است. جزئیات را فراموش نکنید، توصیفات ملموس و بکر بکار ببرید.
در مورد توصیف در داستان کوتاه و چگونگی و چرایی توصیف این مطلب را بخوانید
شما به جای اینکه پشت تریبون نویسندگی بنشیند و تعریف کنید چه شد و چه شد، دست مخاطب را میگیرید و با خود همراه میکنید تا آنچه که میخواهید مخاطب ببیند را نشانش بدهید. هر آنچه از شخصیت، اتفاقات، حرکات و هر آنچه قرار است بگویید که اطلاعات داستانی داده باشید را تصویر کنید.
نکته مهم در مورد نگو نشان بده! به قول «احمد محمود» نویسنده رمان «همسایهها» و «داستان یک شهر»: «داستان تعریف در حرکت است، نه تعریفِ حرکت!»
یعنی نباید روایت داستان را متوقف کنیم تا اطلاعاتی به مخاطب بدهیم، بعد ادامه روایت را پی بگیریم. بایدش این است که در حین روایت داستان، در حالی که داستان را پیش میبریم اطلاعات فرعی و جزئی را هم منتقل کنیم.
*
*
*
برای درک بهتر نگو نشان بده مثالهای زیر را بخوانید.
مثال اول:
«سهیلا قدش بلند بود. چادر برایش کوتاه. ایستاده بود وسط اتاق. گیج بود. خرده شیشههای پنجره ریخته بود جلوی پایش. جورابهای سوارخش را دید و انگشتانش را جمع کرد.»
مثال دوم:
«سهیلا با چادر خواهرش مثل مترسکی که پاهایش از گِل بیرون مانده باشد، وسط اتاق، هاج و واج ایستاده بود. خرده شیشهها بعد از صدای مهیب شکستن، پهن شده بودند روی قالی ترکی که سهیلا با جورابهای سوراخش روی حوض وسط آن ایستاده بود. سهیلا نگاهی به شکستگی پنجره انداخت و انگشتان از سوراخ بیرون زدهی پایش را جمع کرد.»
در مثال اول ما مستقیما به قد بلند سهیلا و چادر کوتاهش و حالت شخصیت و فضا اشاره کردهایم.( یعنی گفتن)
در مثال دوم این ویژگیهای شخصیت و حالات و صحنه را توصیف کردیم.
میبیند که مثال دوم با توصیفاتی که دارد طولانیتر شده و زیباتر!
این را گفتم که بگویم: نگو، نشان بده در داستان کوتاه بیبرو برگرد اصل مهمی است و باید اجرا شود.
اما در رمان نه! دقت کنید. رمان نیاز به نگو نشان بده دارد، ولی نه در همه جای رمان. اگر بخواهید هر صحنه و فضا و مکانی را به این شیوه پیش ببرید، آن رمان به هزاران صفحه خستهکننده و ملالآور تبدیل خواهد شد. از این گذشته بعضی از صحنهها را نمیشود با نشان دادن به مخاطب منتقل کرد.
در رمان میباید تلفیقی از این دو روش را به کار برد.
این دو روش چیستند؟ «توصیف مستقیم و بی واسطه» و «نگو، نشان بده!»
اینکه تشخیص بدهید کجا باید گفت و کجا باید نشان داد! کار بسیار سختی است. نیاز به مطالعه زیاد و کندوکاو در رمانهای کلاسیک دارد که نویسندگان بزرگ کجا گفتهاند و کجا نشان دادهاند. پس تا میتوانید بخوانید و بخوانید و بنویسید!
راه نویسندگی از آزمون و خطا می گذرد!
*
*
*
شما هم نظرتان را در مورد نگو، نشان بده بنویسید 🙂
برای خرید و دیدن کتاب های مختلف آموزش داستان نویسی از نویسندگان ایرانی و خارجی اینجا کلیک کنید.