آیا میدانید هیچچیز مثل تماشای تصاویر نمیتواند ذهن نویسنده را غنی کند!
به تجربه دریافتهام که دیدن عکسهای مختلف، ذهن را در پروراندن داستان کمک میکند. عکسها، داستانهای تصویری هستند. روایت میکنند و چیزهایی به ما میگویند که باید با چشم آنها را بشنویم و معنایشان را دریافت کنیم.
عکسها را چگونه دریابیم؟
وقتی با عکسی مواجه میشوید که توجه شما را به خود جلب کرده است. حتما نقطه مشترکی در ذهن شما و عکس وجود دارد که مجذوبتان کردهاست. در جستجوی آن چیزی باشید که باید باشید.
عکس را برای خودتان تحلیل کنید!
فکر کنید چرا جذبش شدهاید! آیا حسی که القا میکند برای شما آشناست یا حتی مشترک است!
آیا دیدگاهی که عکاس برای ثبت آن تصویر انتخاب کرده با دیدگاه شما یکیاست! یا ذهنیت شما در مورد سوژه را تغییر داده است!
آیا اجزای یک عکس در قاب آن تصویر به صورت یک کل منسجم درآمده یا ناشیانه و بیپروا ثبت شدهاست!
بعد خودتان را جای عکاس بگذارید و چیزهایی در ذهن به عکس اضافه یا کم کنید! مقایسه کنید چه اثری بر روایت عکس میگذارد!
هر شیء هزاران داستان مستتر در خود دارد. هزاران داستان میشود از یک شیء نوشت و هر هزار بار نو یافت. عکسها هم، راوی داستانهای نوشته نشده است. میشود از یک عکس، هزاران داستان از دیدگاههای مختلف نوشت. شاید شما در یک عکس مشخص به چیزهایی دقت کنید که کانون توجه عکاس نبوده، ولی بودش لازمهی کامل شدن تصویر است. نبودنش جای خالی باقی خواهد گذاشت.
اِلِمانهای یک تصویر، مخصوصا تصاویر معناگرا، شما را در نگارش داستان کمک خواهد کرد. همانها سرنخهایی هستند که میشود به جاهایی خوب و درست رسید.
وقتی سوژه و ایدهای برای نوشتن ندارید…
درست همان زمانی است که ذهن شما نیاز به خوراک دارد. خوراک ذهنی همان مواد اولیهی تولید و خلق است. باید به ذهن خوراک برسانید. هر کسی برای این کار روشی دارد. بعضی مطالعه را ترجیح میدهند، بعضیها قدم زدن و تماشای مردم کوچه و خیابان را، و بعضیها هم تماشای تصاویر را.
تماشای عکسها همیشه برای من کمککننده بوده است. غور و فرو رفتن در تصویر موردنظر و تحلیل عکس ذهن را ورز میدهد و آماده میکند برای نوشتن.
گاهی هم اتفاق میافتد تصویری در ذهن دارید که کلمات قادر به بیان آن نیستند. زبان قلم شما الکن شده یا کلماتی محدود بر بیان آن دارید. عکاس و عکس این کار را برای ما انجام میدهد. عکس، ذهنیت عکاس نسبت به سوژه است که در قالب تصویری چینش شده و دقیق ارائه داده میشود. آن وقت است که کلمات پشت سر هم، با عینی شدن تصویر ذهنی شما سرازیر میشوند. تصاویر، ذهنیاتِ عینی شده است. مخصوصا قابهای سوررئال!
در مورد مواد اولیه داستان نویسی اینجا بخوانید
عکسها اطلاعات میدهند…
من نویسندهای که در مورد زندان زنان یا مردان کم میدانم و نمیتوانم شخصا وارد این مکان شوم تا اطلاعاتی برای داستانم کسب کنم میتوانم با دیدن قابهایی ثبت شده توسط عکاسان از زندان از زوایای مختلف با آن محیط اشنا شوم، ارتباط برقرار کنم و در داستانم استفاده کنم.
همینطور عکسها تاریخ تصویری هستند. منبعی از اطلاعات تاریخی به روایت تصویر را به دست میدهند که ملموس، عینی و زنده به نظر میرسند.
*
*
*
شما چند داستان با دیدن تصاویر نوشتهاید؟
نظرتان را برایم بنویسید:)