مواد خامِ نویسندگی چیست؟
مواد خام، همان مواد اولیهای است که به تنهایی و به خودی خود، وجودی هستند که چندان قابلتوجه نیستند و بهرهی چندانی نمیشود از آنها گرفت. اما وقتی با مواد خام دیگری ترکیب شوند، یا در کنار مواد دیگری قرار بگیرند، چیزی نو و جذاب خلق میشود.
نویسندگی هم نیاز به عناصر و موادی دارد که در کنار هم، یک داستان یا رمان را بسازد. ما اینجا از نظر ساختاری و عناصر داستانی بحث نمیکنیم. ساختار را باید با شناخت شگردها و عناصر داستان یاد گرفت. فقط محتوا مدنظر است و اینکه محتوا را از کجا تهیه کنیم؟
مواد خام نویسندگی یا اجزای محتوا «زندگی» است. زیستنِ امری به نام زندگی. زندگی روزمرهی هر یک از ما یک زیستِ متفاوت است. اینکه با چه چیزهایی در زندگی سروکار داریم، چه میبینیم و چه میکنیم و چگونه با امور زندگی رفتار و کردار داریم.
خب چطور؟
ما به عنوان یک انسان زندگی را با حواسمان درک و دریافت میکنیم، تصوایر، صحنهها، اتفاقات و … در خاطراتمان بایگانی میشود و هر زمان که تمایل داشت یا داشتیم، به دلایلی به سطح میآید و خودنمایی میکند.
به نظر شما آیا نمیشود از تجربیات زندگی داستان نوشت؟
بدونشک میشود. ما با مشاهداتمان آنچه را دیدهایم، شنیدهایم و لمس کردهایم به صورت داستان میتوانیم بنویسیم. نه همه را، چون آن موقع دیگر مواد خام نیست. انتقال جزء به جزء روزمرگی روی کاغذ است که چیزی شبیه خاطرهنوشت میشود. برای نوشتن داستان مواد خام ما که ممکن است خاطرات ما هم باشد، باید تغییر کند تا بتواند با جزئی دیگر ترکیب شود و چیز تازهای بسازد. منظور ما انتقال وفادارانهی تجربیات، خاطرات و مشاهدات نیست. منظور استفاده و بهرهگرفتن از این مقولات است در جهت هدفی که نام آن داستان است.
به طور مثال: میخواهیم داستانی با مضمون عشق بنویسیم. قطع به یقین، ما هم تجربهی عاشقانهای داشتهایم یا از نزدیک شاهد ماجرایی عاشقانه بودهایم. از این تجربه و دریافتی که از عشق در ذهنمان داریم، برای قسمتی از داستان که لازم است استفاده میکنیم. یا از تجربهی سفر به مکانی خاص، یا حسی در موقعیتی خاص! اینها موادی هستند که برای نوشتن داستان باید به سراغ تجربهی زیستهمان برویم. آن تکه از خاطره، صحنه، اتفاق که به کارِ داستانمان میآید را جدا کنیم، با مواد دیگری که از یا از تخیلات یا واقعیات دیگر گرفتهایم ترکیب کنیم، یا کنار آنها قرار دهیم.
تجربهی زیسته و استفاده از آنها شباهت بسیاری به تداعی دارد. در هنگام نوشتن، به تداعیهای ذهنی و عینی توجه کنید. تداعی همان تصویر یا حسی است که شما با دیدن، شنیدن یا لمسکردن چیزی شما را به گذشتهای یا موقعیتی خاص بازمیگرداند که تجربهای از این شیء یا رفتار و احساس داشتهاید و در شما برانگیخته شده است.
بهطورمثال: شما میخواهید یک گلدان خاص را در داستان توصیف کنید. تداعی ذهنی شما، در مورد آن گلدان چه تصاویری و احساساتی را زنده میکند؟ آیا مرتبط و همسو با فضا و موقعیت داستان است؟ آیا این تداعی کمک میکند که به خوبی حس شخصیت را منتقل میکنید؟
چطور به نوشتههایی که از تجربهی زیستهمان استخراج کردهایم، عمق دهیم؟
نویسندگی درک و شناخت احساسات و بازشناخت آنها از یکدیگر است. نویسندگی اندیشیدن و تفکر است. نگاه منتقدانه به جهان و هر آنچه که میبینیم است.
درست است که فکر میکنید نوشتن از تجربیاتِ روزمره، کلیشهای، سطحی و نازل است.
درست فکر میکنید که جذابیتی برای مخاطب نخواهد داشت.
راه عمقدادن به نوشته و داستان، اندیشیدن، تأملکردن و درک معناهایی است که ورای هر چیزی که مشاهده میکنید وجود دارد. هرچند شیوهی روایت و استفاده بهینه از عناصر داستانی، در جذابیّت اثر، نقش بسیار کلیدی دارند، ولی موادِ خام ما، همان اندیشه و شیوهی برخورد ما با اتفاقات است. به بیان بهتر تفکر در تجربیات و مرور ریزبینانه از دیدگاه متفاوت و خاص خودتان است. به قول «محمود دولتآبادی» داستانِ بدون فکر مثل حباب است. کمدوام و شفاف که آن طرفش دیده میشود. عمق ندارد و زود از بین و خاطر میرود.
دیدگاه شخصی که در یک مشاجره شرکت دارد با دیدگاه آن فردی که دورتر ایستاده و فاصلهای بیشتر از دیگران از صحنه دارد متفاوت است. او چیزهایی را میبینید و میشنود که دیگری نمیبیند و بالعکس!
پس دیدگاه متفاوت همراه با اندیشهورزی و غور در مسئله کمک میکند به خاطرات نگاشته شده به صورت داستان عمق بدهیم و معنایی که مدنظر داریم را در آن بگنجانیم و به مخاطب انتقال دهیم تا داستان از حالت پوستهای خشک و توخالی نباشد. مغز داستان آن معنایی است که در بعد از خواندن داستان مخاطب کشف و درک میکند.
*
گفتیم تجربهی زیسته اهمیت بالای در نوشتن داستان دارد که انکارناشدنی است. اما ماده خام دیگری که حتما باید در خودتان پرورش دهد «تخیل» است. لازمهی هر دست به قلم یا هر نویسندهی داستانی خیال است. قصه از خیال بال میگیرد و با تجربهی زیسته تن!
با پرورش قدرت تخیل دنیا و موقعیتهای مختلف را با آسانی خواهید ساخت. اما یادتان باشد حتی در تخیلورزی هم از ناخودآگاه و ذخیرهی تجربهی زیستهمان استفاده میکنیم. پس اصل مهم تجربهی زیستی را دست کم نگیرید.
*
*
*
تذکر: مواد خام داستانتان( خاطره، اتفاق، شخصیتی مورد توجه و …) را در فضای مجازی منتشر نکنید. اینگونه دست خودتان را از مواد اولیه و خام نگارش داستانی خالی میکنید و ایدههای نابی به دست دیگر نویسندگان که مخاطب صفحه مجازی شما هستند تقدیم میکنید.
*
*
*
پ.ن: نظر شما در مورد تجربهی زندگی و ارتباط آن با داستاننویسی چیست؟