اسم کتاب همهچیز آن است. این کتاب با اسم جذابش مرا به خود کشید و با خواندنش به آنچه باید رسیدم. نویسندهی این کتاب «کلاریسا پینکولا استس» در قالب داستان و قصههای کوتاه به ما میگوید که دنیای شگفتانگیز و ناشناختهی زنان چگونه است. زنان در کجاها سیر میکنند و در ناخودآگاه و رفتارهاشان چه میخواهند بگویند. زنان پیچیدگی های مختص جنس خودشان را دارند که نیاز به موشکافی و ساده کردن دارد.
«در درون هر زنی یک زن وحشی زندگی میکند. همان نیروی قدرتمندی که آکنده از بصیرت، شور، خلاقیت و دانش بیزمان است. زن وحشی، طبیعت غریزی زنان را نشان میدهد که امروزه در حال انقراض است.» دکتر استس، تحلیلگر پیرو کارل یونگ و داستان سرای اسطوره پرداز، در این کتاب ارزشمند نشان میدهد که چگونه میتوان سرزندگی بانوان را دوباره از طریق راه و روشی به دست آورد که او نامش را «حفاریهای باستان شناسانهی ذهنی در ویرانههای ناخودآگاه جنس مونث» میگذارد. دکتر استس با استفاده از اسطورهها، قصههای پریان و داستانهای بومی فرهنگهای مختلف، به زنان کمک میکند که ذهن خود را دوباره به ویژگیهای جسمانی و ذهنی کهن الگوی «زن وحشی» پیوند بزنند.
«کلاریسا پینکولا استس» در این کتاب، فرهنگ جدیدی را برای توصیف روان بانوان خلق میکند. کتاب زنانی که با گرگها میدوند، اثری مفید و زندگیبخش است و به حقیقیترین معنای کلمه، به کاوش در ذهن زنان میپردازد.
قسمت کوتاهی از متن کتاب زنانی که با گرگها میدوند:
«هر کسی که به زنی نزدیک میشود، در حضور دو زن قرار دارد. یک موجود بیرونی و یک مخلوق درونی. موجود بیرونی در روشنایی روز زندگی میکند و به راحتی قابل مشاهده است. اغلب با فرهنگ ملموس انسانی مطابق است اما مخلوق درونی، اغلب ناگهان ظاهر میشود و به سرعت ناپدید میگردد و پشت سر خود احساسی عجیب و اعجابآور به جا میگذارد، انگار دارای یک روح وحشی طبیعی است. این طبیعت دو گانه به صورتی است که یکی با ثباتتر و سرزندهتر و دیگری بیاعتناتر و سردتر است. خویشتن متمدن، موجودی خوب است ولی کمی تنهاست. خویشتن وحشی هم به خودی خود خوب است اما آرزومند رابطه با دیگری است. از دست رفتن قدرتهای روحی و عاطفی زنان ناشی از جدایی این دو طبیعت از یکدیگر و وانمود کردن به این است که دیگری وجود ندارد…»
شاید این کتابی است که باید بخوانید.