به نام خدا
دخترم سلام!
حالت چطور است و باقی قضایای نامه نگاری رسمی…
دختر از خود راضی و ناآگاه من! میخواهم آگاهت کنم که کامنتت را زیر پستی دیدم که نباید میدیدم. پستی که نقل به مضمونش این می شود که: «ما پدر و مادرمان را خودمان انتخاب نکردهایم و حالا حق داریم شوهرمان را خودمان انتخاب کنیم!»
اصلا هم به تو ربطی ندارد که کامنتت و اون پست یه نفر مدرنیسم از اون ور بام در حال افتادن رو چه جور دیدم. مادران قدرتی دارند که میتوانند از روی حرکت دست و سر و حالت نشستن بچه هاشان بفمهند، چه می نویسند، چه می بینند و چه غلطی توی مجازی می کنن. فکر نکن می توانی چیزی را مخفی کنی. تو عین کف دستمی. هر لحظه اراده کنم می توانم بدون ذره ای حجاب از دورنیاتت باخبر شوم. با این تفاوت که مثل کف دستم خشک و پوسته پوسته نیستی!
حالا برگردیم سر مبحث اصلی که معلومه از من و پدرت ناراضی هستی! خب باش. بچه ی بی تربیتِ پررو. عالم و آدم نمی توانند پدر و مادرشان را خودشان انتخاب کنند. این که مشکلی نیست.
مشکل از اینجا آب می خورد که اسم از انتخاب آورده ای. با کدوم ایمان و اعتقاد راسخ جرات کردی این حرف را بزنی در حالی که اصلا نمی دانی انتخاب اسم دخترانه ندارد و کاملا مذکر است! من هم که مادرت هستم، نمی دانم این انتخاب چه جور چیزی است. ولی می دانم هر چه می خواهد باشد، اگر نمی شود با آن فرمانبر شوهر بود و هفت مرد عاقل می گویند بد است، پس چیز خیلی بدی است.
دخترم، تو از وقتی که کرموزومت دو ایکس شد، آپشن انتخاب کردن را از دست دادی. هنوز داغی و جوانی نمی فهمی که بی انتخابی. وقتی متوجه می شوی که قصد می کنی درش بیاری و از آن استفاده کنی. غافل از اینکه جا تره و انتخاب نیست.
اینکه می توانی رأی بدهی یک جور رد گم کنی است. در واقع یه جور شارژ و لاپوشانی، یا انتخاب کردن بدلی است که جای خالی بریده شدن انتخاب دانت درد نگیرد. برای این است که اونجای مورد نظر احساس خلاء بهش دست ندهد و با چیزی پر شده باشد.
دخترم، یه چیز دیگر هم هست؛ تو هنوز نمی فهمی دوگانه زندگی هستی. یک گانه ات همان است که با مقنعه نشسته رو به روی دوربین و لبخند نمی زند، آرایش ندارد، سیاه و سفید است و عبوس. یک تار موی خطرناکت هم بیرون نیست و در غلاف مقنعه مخفی است.
یک گانه دیگرت هم همان است که مو پریشان کرده و رژ زده و دندون نمایی می کند. این گانه ات، رسما وجود خارجی ندارد و موجود حساب نمی شود، مگر در اینستاگرام و فیسبوکت. پس برو فکر خودت باش و دیگر اسم انتخاب را نیاور. تو همان موجودی هستی که توی کارت ملی و شناسنامه ات، خاکستری و عبوس نشسته ای، منتظر شوهر و لاغیر.
دخترم، یعنی تو نمی فهمی که شوهر باید تو را انتخاب کند نه تو! وقتی ازت برای به دنیا آمدن اجازه نگرفتن، خواستن دیگر معنایی ندارد. اصلا تو امکانات انتخاب نداری. به من بردی منم به مادرم و مادرم به مادرش و کلا همه زنان به هم بردن.
امکانات انتخاب چیست؟ خب همان است که ما نمی دانیم چیست، چون عقلمان قد نمی دهد و فقط مردان دارند و دخالت در امور جنس مذکر اصلا کار بی حیایی است. اسم مردهای نامحرم را آوردن هم نوعی بی شرمی و بی حیایی است.
پس بیا و لگد به بختت نزن. سنگین باش تا یکی پیدا شود انتخابت کند. بزرگترین و مهمترین هدف یه دختر در زندگی شوهر کردن و لباس عروس پوشیدنه. بعدش هم تغییر کاربری میدی به همسر و مادر و بعدش هم به عنوان زن فلانی و مادر فلانی از دنیا بروی و با آخرین تصویر از تو، روی آگهی ترحیمت، شکل گل به یادگار نمانی. مگر چی بودی که به یاد بمانی؛ یه زن بودی، همین و بس! حالا هی بگو انتخاب.
ای نامه که می روی به سویش، برای حفظ شئونات زنانه هم که شده، انتخاب کردن را از حافظه اش بزدا! مرسی
دوستدارت مادرت…