ژان باتیست کلمانس در رستورانی به نام «مکزیکو سیتی» با غریبه‌ای – که در اصل خواننده کتاب است- آشنا می‌شود و داستان زندگی‌اش را برای او بازگو می‌کند. ژان باتیست تعریف می‌کند که وکیلی تراز اول در پاریس بوده و زندگی بسیار موفقی داشته است. اما شبی که در حال گذشتن از پلی در پاریس بوده، زنی را می‌بیند که به صورتی غیرعادی به لبه‌های پل نزدیک شده است. ژان باتیست با بی‌توجهی از کنار زن می‌گذرد. بعد از چند قدم، صدای برخورد شیئی با آب را می‌شنود، اما -برخلاف تمامی ارزشهایی که خود، ظاهراً، در طول اعترافاتش به آنها پایبندی نشان می‌دهد- هیج کاری نمی‌کند. این اتفاق بر زندگی موفق او -به عنوان وکیل- تأثیر بسزایی می‌گذارد.

 

این داستان رمانی از «آلبر کامو» است به نام «سقوط»؛ رمانی است فلسفی با راوی اول شخص مونولوگ که وکیل بوده است و در حال اعتراف به خواننده کتاب، خود را قاضی توبه‌کار معرفی می‌کند.

 

آثار «آلبر کامو» آثاری با دغدغه‌های انسانی، انسان انتخابگر، آزاد و مسئولیت پذیر است. اندیشه‌هایی که شاید بتوان نام مانیفست کامو در مورد انسان و روابط آن با انسان‌های دیگر و جهان پیرامون گذاشت. در رمان «سقوط» این بار از زبان ژان باتیست کلمانس با آنها آشنا می‌شویم. به نظر عده‌ی زیادی از منتقدان و مردم این کتاب آیینه‌ی تمام نمای زندگی ماست. شاید به نحوی این‌گونه باشد و شاید حدیث نفس سقوط انسانی چیزی شبیه سرنوشت ژان باتیست باشد ولی بهرحال روابط انسانی بسیار پیچیده و غیرقابل فرمول بندی و یا در قالب مشخصی رفتن است که بتوان به شکل یک مانیفست و یا یک حدیث سقوط درآورد.

 

 

از رمان سقوط اثر آلبرکامو:

«من گاهی در عجبم تاریخدانان آینده درباره‌ی ما چه خواهند نوشت. یک عبارت برای معرفی انسان مدرن کفایت می‌کند: زنا و خواندن روزنامه. پس از این تعریف دقیق، می‌توانم بگویم که انسان دیگر به پایان می‌رسد»

«در پایان هر آزادی، سزایی وجود دارد، به این خاطر است که تحمل و نگه داشتن آزادی بسیار سنگین است، به‌ خصوص وقتی رها از هر حسی باشید، درحال زاری و افسون و یا هنگامی که عاشق هیچ کسی نباشید.»

 

 

 

برای خرید رمان سقوط کلیک کنید

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید