رمان «نیمهی غایب» نوشتهی «حسین سناپور» داستان زیبایی دارد و نثر زیباتری. این رمان برنده جایزهی یلدا در سال 81 و برنده جایزهمهرگان ادب در سال 78 شده است.
این رمان پنج شخصیت اصلی دارد که در کنشها و واکنشهای مختلف با آنها آشنا میشویم و پا به پایشان با داستان پیش میرویم.
داستان از این قرار است که:
فرهاد شخصیت اصلی رمان، عاشق سیمیندخت است، اما سیمیندخت بیش از هر چیز دغدغه پیدا کردن مادرش را دارد که ۲۲ سال پیش از خانواده بریده و به آمریکا مهاجرت کردهاست. صدرالدینی، پدر معتاد و زنباره سیمیندخت در عین علاقه قلبی به همسرش ثریا، به او فحاشی میکند و از او بیزار است. الهی دوست صدرالدینی که مردی خودساخته است عاشق ثریا است و کوشیده در دوران کودکی سیمیندخت، با نزدیک کردن خود به وی خلأ احساسی او را پر کرده و همچنین ثریا را از وضع او آگاه کند. فرح دوست همخانهای سیمیندخت اهل لاهیجان خانوادهای پدرسالار دارد که بیاجازه وی تصمیم بر ازدواجش گرفتهاند، اما وی با بیژن ارتباط عاطفی دارد. بیژن در نهایت وی را رها کرده و خواستگاریش از وی را انکار میکند. فرح که شخصیتی شاد داشته دست به خودسوزی میزند که توسط سیمیندخت ناکام میماند. پس از مرگ صدرالدینی، الهی ثریا را به ایران میآورد و مادر و دختر یکدیگر را پس از ۲۲ سال پیدا میکنند. فرهاد از خانوادهای سنتی و بازاری است و دلباخته سیمیندخت شدهاست. وی از سیمیندخت تقاضا میکند با خانواده اش آشنا بشود، اما سیمیندخت این تقاضا را رد میکند. فرهاد به خاطر نقشش در یک اعتراض دانشجویی از طرف کمیته انضباطی بازخواست میشود و چون حاضر به امضای تعهدنامه نمیشود، از تحصیل معلق میشود. وی که در آخرین روزهای تحصیل از سیمیندخت جدا شدهاست، پس از دو سال به دنبال وی به دانشگاه بازمیگردد تا از او درخواست ازدواج کند، اما سیمیندخت با مادرش به آمریکا رفته و در آنجا ازدواج کرده و به تحصیل مشغول شدهاست. وی که دو سال بدون ارتباط با خانواده سنتی و پدرسالارش زندگی کرده، به ازدواجی اجباری برای خوشحالی پدرش که در بستر مرگ قرار دارد تن میدهد.