«آیا اصلا داستان کسی به پایان خوش می‌انجامد؟ هر چه باشد، زندگی فیلم هندی نیست که همه چیز به خیر و خوشی تمام شود. افغانها دوست دارند که بگویند زندگی می‌گذره بی اعتنا به آغاز و پایان، زندگی مثل کاروان پر گرد و خاک کوچ کنندگان آهسته آهسته پیش می‌رود.

بابا گفت: “فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.” اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی. می فهمی؟

ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است.

گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد،سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد.»

از متن کتاب «بادبادک باز»– «خالد حسینی» به انتخاب کافه بوک)

 

 

داستان رمان بادبادک باز داستان زندگی و دوستی دو دوست و دو برادر به نام های امیر و حسن است. داستانی تاثیرگذار و پر سوز و گداز که تا مدت ها دست از سرتان برنمی دارد. یکی پسر ارباب و یکی پسر خدمتکار.

داستانی عمیق و جذاب با کشش های داستانی و زبانی سهل و اسان از فرهنگ و کشوری که دور از ما نیست. از افغانستان که نزدیکی ها زیادی با ما دارد. به همین دلیل درک ما از شخصیت های داستان آسان می شود و همذات پنداری عمیقی شکل می گیرد.

رمان  بادبادک باز وجه های گوناگون زندگی را نشان می دهد، از فرهنگ یک ملت می گوید، از تناقض های افکاری بین افراد می گوید، از رسومات می گوید و…

داستان از زبان امیر روایت می‌شود، امیر یک نویسنده‌ی اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستانمی‌شود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سخت‌ترین دوران تاریخ چند هزار ساله‌اش را سپری می‌کند و به بهانه‌ی این سفر به افغانستان امیر داستان زندگی‌اش را تعریف می‌کند.

روایت این رمان دوستی امیر با حسن است; امیر در سن ۱۲ سالگی به یار همیشگی خود حسن خیانت می‌کند و این گناه تا سال‌ها مانند یک استخوان در گلویش گیر مانده و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار می‌کند. در سال 1979 با حمله روس‌ها به افغانستان امیر با پدرش (بابا) از افغانستان فراری می‌شوند، و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم در ذهن خود به فریمانت می برند.

در این زمان طالبان حسن و همسرش را به جرم هزاره بودن به قتل می‌رسانند و تنها پسری معصوم (سهراب) از آن‌ها به یادگار می ماند، پسری که در دستان طالبان اسیر می‌شود. امیر با شنیدن این داستان به خاطر جبران خیانتش نسبت به حسن تصمیم به نجات دادن آن پسر می‌گیرد و از امریکا دوباره به افغانستان برمی گردد و آنجا با حقیقتی درباره ی پدرش و حسن روبرو می‌شود…

این رمان را بخوانید.

 

 

برای خرید رمان بادبادک باز با ترجمه حمیدرضا بلوچ لطفا کلیک کنید

برای خرید بادبادک باز با ترجمه مهدی غبرائی لطفا کلیک کنید

برای خرید کتاب بادبادک باز با ترجمه رضا زارع لطفا کلیک کنید 

برای خرید رمان بادبادک باز با ترجمه حسن نامجو لطفا کلیک کنید 

برای خرید کتاب بادبادک باز با ترجمه زیبا گنجی لطفا کلیک کنید

 

 

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید