خلاصه داستان:
«کی برمیگردی داداش؟» داستانِ خانوادهای است که پدر خانواده در اثر حادثهای در محل کارش از دنیا رفتهاست. مادر و سه فرزندش به سختی روزگار میگذارنند. مادر خیاطی میکند، پسر بزرگ، سعید دانشجو و معلم است. شبها درس میخواند و روزها تدریس میکند. تا اینکه یک شب راوی که پسر کوچک خانواده است، متوجه میشود که سعید در آشپزخانه کتابهایش را میسوزاند. همانشب مأمورهای ساواک به خانه هجوم میآورند. در حالی که همه در رختخوابند، تهدیدکنان سعید را دستگیر میکنند و با خود میبرند. مادر و روزبه، پسر کوچک، روز بعد به زندان یا کمیتهها سر میزنند تا خبری از سعید بگیرند. اما تا سالها بعد هیچ خبری از او نمیشود. داستان با شعری از راوی برای برادرش تمام میشود، درحالی که چهارسال از زمان دستگیری او گذشته است.
قسمتی از آن شعر را بخوانید:
کی بازمیگردی داداش جان؟
با چشمهای ذرهبینی
با رنگت از پاییز تنهایی
با جیبهایت پر از لطف و مهربانی
با قلبی از خورشید نورانی
کی بازمیگردی داداش جان؟
با برف و سرما رفتی و تنهای تنها
کی بازمیگردی ای گلبوتهی ما
…
دانلود رایگان داستان نوجوان «کی برمیگردی داداش جان؟» نوشتهی «علی اشرف درویشیان»
تحلیل داستان:
داستان «کی برمیگردی داداش؟» نوشتهی «علیاشرف درویشیان» در سال 57 چاپ شده است. با توجه به اوضاع سیاسی آن دوران میتوان گفت داستانی سیاسیاجتماعی است. داستان با توصیف برف و زمستان در شب آغاز میشود. این تصویر نمادی از اوضاع سیاسی آن زمان را القا میکند. بعد تصویر دخترک و پسرکی را داریم که پشت پنجره، روی شیشه طرح درخت و آدمک میکِشند. بلافاصله با این جمله: «از میان شاخههای درخت و چشم آدم بیرون را نگاه میکردیم…» انسانی را که پشت درختی مخفی شده است به ذهن مخاطب القا میشود. در ادامه راوی از تقسیمکردن خوراکیها، جای خواب و غیره سخن به میان میآورد. این مورد نیز تداعیکنندهی نیاز به عدالت اجتماعی و سیاسی است و کمکم ذهن مخاطب را برای فضا و اتفاقی که قرار است بیفتد، آماده میکند.
فضای کلی داستان سرما و برف و تیرگی را در تقابل با همبستگی و همدلی این خانواده قرار داده است. بچهها برای فرار از سرما و گرمشدن در آغوش مادر میخوابند، مهر و محبتی که در رفتار و حرفهایشان موج میزند گرما میبخشد اما نه چندان بادوام. چنانکه وقتی کودک از آغوش مادر و زیر لحاف او بیرون میآید و دور میشود، دست و پاهایش سرد مثل یخ میشود. دوباره باید برگردد به همان آغوش تا گرم شود. جای دیگری برای گرمشدن نیست. برادری که کنار سطلی با کتابهایی که اوراق میکند و توی آتش میاندازد با کتاب و علم و دانایی گرم میشود.
داستان «کی برمیگردی داداش؟» با راوی کودک و نوجوان سعی در برقراری ارتباط با این نوع مخاطب را داشته است اما فضای کودکانه و نوجوانانهای ندارد. به جز در سطح که دغدغهی دوری از برادر را میشود نوعی دغدغهی نوجوانانه محسوب کرد. نثرِ داستان ساده و روان است. به زبان نوجوان نزدیک است.
داستان بلند «کی برمیگردی داداش؟» از لحاظ شخصیتپردازی کلیشهی محض است. شخصیتها تکبُعدی و کلیشهاند. سعید نماد پسر خیلی خوب و سربهراه و بیعیبونقص، دختر و پسر کوچکتر خانواده، تکبعدی و سفیدِ سفیداند؛ حرفگوشکن، مهربان، درسخوان. مادرِ خانواده نماد زنی رنجکشیده و محجوب و بینظیر. نقشمایهای از مادر اساطیری. مأمورهای ساواک سیاهِ سیاه؛ عرقخور، خونخوار و بدذات. شخصیتهای این داستان، بیشتر شبیه شخصیتهای افسانهها و قصههای عامیانه هستند تا داستان امروزی.
گلافروز جهاندیده
21 اسفند 1400
.
.
.
شما هم اگر این داستان را خواندهاید نظر بدهید 🙂