نوشتن هر قصه و داستان، خود، داستانی دارد؛ شاید جذابتر از خودِ قصه!
فیلم «مردی که سرود سال نو را نوشت» به کارگردانی «بهارات نالوری» روایت همین موضوع است. داستان مصائب و چالشهای «چارلز دیکنز» جوان برای نوشتن این رمان معروف و مهم است.
این نوشتار، نقد و بررسی یا تحلیل فیلم نیست. بلکه از وجهی متفاوت به آن میپردازد که برای هر نویسندهای مهم است.
دیدن این فیلم، برای همهی کسانی که مینویسند، میخواهند بنویسند و حتی آنهایی که یک نویسنده در خانواده دارند، توصیه میشود.
«چارلز دیکنز» انگلیسی را میشناسید؛ از تأثیرگذارترین رماننویسهای دنیا است. او خالق رمانهای معروفی، یا بهتر است بگوییم شخصیتهای معروفی مثل الیور توئیست، دیوید کاپرفیلد، داستان دو شهر، آرزوهای بزرگ است.
«چارلز دیکنز» جوان بعد از نوشتن رمان «الیور توئیست» دچار خشکطبعی میشود. ایدهای برای نوشتن رمان تازهای ندارد. زندگیاش از طریق نوشتن و رماننویسی می چرخد. دیکنزِ زمان این فیلم، سال 1843، نویسندهی مشهوری است.
«چارلز دیکنز» شخصیت اصلی این فیلم است و «اسکروچ» شخصیت اصلی رمان دیکنز! فیلم یک فیلم آموزش نکات رماننویسی میتواند باشد.
یک نویسنده چه چیزهایی از فیلم «مردی که سرود سال نو را نوشت» یاد میگیرد؟
نکته قابل توجه، خلق شخصیت است. «دیکنز» به خلق شخصیتهای ماندگار شهره است. پس تلاش زیادی می کند تا اول از هر چیزی، یک شخصیت خلق کند. «اسکروچ» را خلق میکند. اسکروچ در ذهن نویسنده جان میگیرد، زنده میشود و با نویسنده که دیکنز است حرف میزند. عقایدش، علایقش، نظریاتش در مورد زندگی، روابط، سال نو که مفهوم اصلی رمان است بازگو میکند. دیکنز سوالهایی طرح میکند و از اسکروچ میپرسد.
دیکنز: عشق؟
اسکروچ: خرج اضافی!
: سال نو؟
: جیب خالی کن!
نویسنده وقتی شخصیت را به صورت تمام و کمال میآفریند، از آن پس با شخصیت رمان، زندگی میکند. هر جا میرود همراه اوست. رفتار و کردارش را در موقعیتهای مختلف میبیند و به کار میبرد. تا به جای میرسد که از این نیز فرارتر میرود: برای شخصیت، گذشته میسازد، اکنون که در حال وقوع است و آیندهای که باید ساخته شود تا رمان شکل بگیرد.
«دیکنز» شخصیت را به کمال میرساند. شخصیت موجود زندهای میشود که فقط پوست و گوشت و خون ندارد. هویت دارد. به خودی خود و خارج از اختیار نویسنده زنده است. اتفاق میسازد و نویسنده را که خالق اوست و باید کارهای او را از پیش بداند، شوکه میکند.
نظریهی «شخصیت و داستان به مثابهی موجودی زنده!» را در این فیلم میبینیم. اسکروچ را دیکنز خلق کرده، ولی از یک جایی به بعد از سیطرهی تأثیر مستقیم نویسنده خارج میشود. با نظرات دیکنز مخالفت میکند، به او توصیه میکند، نویسنده را رنج میدهد، گاهی واقعیت را نشانش میدهد و آگاه می سازد به آنچه که در گذشته بوده است و نویسنده قصد پوشاندن آن را دارد.
نکتهی دیگر ثابت قدم بودن در نوشتن است.
بعضی از نویسنده ها، برای ثبات در نوشتن و ادامه دادن راه صعب نویسندگی، نیاز به محرک دارند. محرکهی «دیکنز» برای نوشتن این رمان، نیاز مالی و توقعات و انتظاراتی است که مردم از نویسندهای شناخته شده دارند، است.
«دیکنز» بعد از نوشتن «الیور توئیست» خشک طبع شده است. ایدهای برای نوشتن ندارد، اما باید بنویسد. اگر ننویسد زندگیاش با قرضهایی که دارد، با توقعاتی که دیگران از او دارند، از دست خواهد رفت.
پس تلاش میکند و هر چه بیشتر تلاش میکند، بیشتر و شدیدتر با صفحهای سفید روبه رو میشود. قلم برمیدارد که بنویسد. هیچ کلمهای نیست. ذهنش خالی است. صفحه، سفید میماند. «دیکنز» در مواجهه با این مشکل، عصبی و پریشان میشود.
اما چه کار میکند؟ برای گذر از خشک طبعی و ذهن خالی از کلمات چه می کند؟
به صداهای اطراف گوش میدهد: به پرستار که طبقه پایین خانه، برای بچهها قصه میگوید، به کلمهای که از مکالمهی دو عابر میشنود، در حال گذر، مراسم خاکسپاری مردی که منفور است را میبیند و به اتفاقات معمولی و روزمره زندگی توجه میکند. گوش میدهد، توی ذهنش، کلمات و مواد خامی که از این روزمرگی به دست آورده، ورز میدهد.
اسامی افرادی که با آنها آشنا میشود را یادداشت میکند. این شنیدهها، دیدهها، حوادث برای «دیکنز» حکم تکههای پازل را پیدا میکند. آنها را هر چند ناهمگون و ناهماهنگ به نظر میرسد، کنار هم میچیند. شکل نهایی به آن میدهد که میشود طرح اولیهی رمان!
*
*
*
سبک نوشتن «دیکنز» برای نگارش رمان «سرود سال نو»، «حرکت در مه» است.
حرکت در مه چیست؟
برخی از نویسندهها، قبل از شروع برای نگارش، طرح داستان یا رمان را به صورت کامل در ذهن ندارند. ممکن است فقط آغاز را بدانند، یا آغاز و میانه را بدانند و پایان مشخص نباشد. مثل حرکت در مه که فقط چند قدم جلوی پایت را میبینی. ممکن است مه رقیق باشد و مسافت دورتری را ببینی، یا غلیظ باشد و فقط یک یا چند قدم را ببینی. اما همین که گام برمیداری و پیش میروی، اطلاعات و چشماندازی بیشتری را میبینی! «دیکنز» از روش «حرکت در مه» استفاده میکند؛ طرح رمان را دارد، بدون میانه و پایان!
*
*
نکته مهم دیگر در این فیلم و برای نویسندگی، این است که «دیکنز» رمان را تا جایی که نوشته برای دوستی که اهل کتاب است، رمان و داستان میخواند با صدای بلند میخواند. طوری که صدایش در کل خانهی بزرگش میپیچد. دوستی «فورستر» هم کمک فراوانی به او میکند. با خواندن رمان هنوز تمام نشده، نظر مخاطب و واکنش او را بررسی میکند. در مورد پایان بندی از او نظر میخواهد. ولی به نظرات آنها چندان توجهی نمیکند( صلاح کار خویش خسروان دانند)
«دیکنز» دغدغههای خانوادگی زیادی دارد. کابوسهایی را با خود همراه دارد که هر شب تکرار میشود. این کابوسها بیارتباط به شخصیت رمانش یعنی اسکروچ نیست. تمام زندگی نویسنده با نوشتن رمانی که در دست دارد، پیوند خورده است. شمّههایی از کودکی و زندگیاش در رمان به کار میبرد. ترسها، کابوسهایش ایده برای ادامه و پایانبندی رمان به دستش میدهد.
تلاش و استمرار دیکنز برای نوشتن و تمام کردن رمان، چنان است که است در 48 روز، رمان حجیم و بینظیر «سرود کریسمس» را مینویسد.
*
ناشری که با آن کار میکند، ایدهاش که در مورد سال نو و کریسمس است را نمیپسندد. فکر میکند کلیشهای و کهنه است. حاضر نیست روی کتاب دیکنز جوان و مشهور، سرمایهگذاری کند. نوید شکستی بزرگ با چاپ این ایده میدهد. ولی دیکنز از اعماق قلبش مطمئن است که ایدهاش ناب و بینظیر است. باوری قلبی که او را وامیدارد با پول استقراضی کارهای مربوط به چاپ و تصویرسازی کتابش را پیش ببرد.
این ایمان و رضایت نویسنده از کار خود، اهمیت دارد. نویسنده، تا وقتی که از نوشتههایش راضی نباشد، یعنی یک جای کار داستان و قصهاش میلنگد. این رضایت عمیق و صادقانه، به ما میگوید تا وقتی خودت از داستانت راضی نبودی به فکر چاپش نباش!
*
«چارلز دیکنز» یک مرد نویسندهی انگلیسی است. تنها درآمد و شغل او نویسندگی است. نه نویسندگی ژورنالیستی یا غیره بلکه رمان نویسی. از فروش کتابهایش ارتزاق میکند. آن طور که از فیلم برمیآید؛ او هزینه زندگی خانواده پرجمعیت خودش، پدرش و خواهرش را میپردازد. تا حدی که توان خرید خانه برای پدرش را دارد و دائما حمایت مالی میکند.
حالا یک نویسنده ایرانی را با دیکنز مقایسه کنید. در ایران بیسرپناهتر از نویسنده سراغ نخواهید داشت. مخصوصا اگر زن باشد.
*
«دیکنز» از سر و صدای خانهاش، بهم خوردن تمرکزش عصبی میشود. فریاد میکشد و در کل مردی نامهربان به نظر میرسد. چون تمام تلاشش نوشتن رمان است. اما انسانیت و رأفتی که در دیکنز نسبت به فقرا و بچه های یتیم وجود دارد، قابل توجه است. دیکنز از یتیمان و بچههای بیسرپرست حمایت میکند. با آنها مهربان است. همانطور که در رمانهایش، شخصیتهایش از این قشر خالی نیست. تلاشی انسانی برای اینکه وجدان جامعه را بیدار کند.
در این مورد معترضانی هم دارد که چرا رمانهایش پر از گدایان است؟! این کودکان یتیم و بیسرپناه یا باید بمیرند تا جمعیت متعادل شود، یا در کارخانههای کار اجباری، برای ثروتمندان کار کنند. که آنهم به مرگ زورهنگام ختم میدهد.
دیکنز به عنوان یک نویسنده، یک انسان به تمام معناست. انسانیت رکن مهم نویسندگی است. نویسنده ای که انسانگرا نباشد، ارجی به انسانیت نندهد، را نویسنده ندانیم.
*
*
*
رمانهای معروف چارلز دیکنز را از اینجا بخرید
*
*
*
کپی با ذکر منبع مجاز است*
شما هم اگر این فیلم را دیدهاید نظرتان را بنویسید. 🙂