ایده از کجا بیاورم؟
این سوالی است که خیلی از ما درگیرش هستیم، بعضیها خجالت میکشند بیان کنند که ایدهای ندارند و نمیدانند ایده از کجا پیدا کنند!
همه ما دنبال یک ایدهی خوب برای نوشتن، برای ساختن و … هستیم. همه دوست داریم خلاق باشیم و خلاق بمانیم. اما گاهی ایدههایمان ته میکشد و هر چه مغزمان را زیر و رو میکنیم چیزی آنجا پیدا نمیکنیم.
چگونه ایده و سوژه برای نوشتن پیدا کنم؟
(اگر اهل نوشتن هستید این مطلب را هم بخوانید)
برای این کار باید بدانید ایدهها از کجا میآیند و کجا باید دنبال ایدهی خوب و خلاقانه، فکرِ بکر و جرقهی ذهنی بگردیم!
اولین نکته این است که افسرده نباشید. روحیهی مبارز خود را حفظ کنید. فردی مهیج و پرشور باشید. افسردگی ذهن را تیره و تاریک و مه آلود میکند، هوشیاری را کم و تیزبینی را کور میکند.
پس تیز و هوشیار باشید و در کمین ایدههای خوب. پیدا کردن ایده در مغز، همراه است با شبکه جدیدی از نرونها. وقتی ایدهای به ذهن فرد میرسد یک اتفاق، مثل یک جرقهی آتش یا نور، در ذهن حادث میشود.
ایدهها در اطراف ما پراکنده هستند، بعضی از آنها قطعهقطعه، پخش و پلا هستند و باید قطعات را پیدا کنید، بعد کنار هم قرار بدهید تا تشکیل یک ایدهی خلاقانه را بدهد.
این نوع ایدهیابی ممکن است کوتاه مدت یا طولانی مدت باشد.
یک ایده را تمام و کمال، در مدت زمان کمی پیدا میکنید و چفت و بستش را محکم میکنید و توی مشت میگیرد. فقط میماند اجرا کردنش.
اما ایدهی طولانی مدت ممکن است سالهای سال طول بکشد که ایدهی ناقصی که دارید کامل شود. درواقع فکری به ذهنتان رسیده که فکر میکنید ایدهی خیلی خوبی است. اما یک چیزهایی کم دارد، یک قسمتهایی از آن را پیدا نمیکنید. میدانید تا اینجای کار را میدانید چه کنید، ولی بعدش را نه!
«دیوید لینچ» کارگردان آمریکایی و برندهی نخل طلایی کَن در مورد ایدهیابی میگوید: «من ایدهها را قطعه قطعه دریافت میکنم، انگار که توی اتاقی یک پازل وجود دارد که تمام قطعاتش کنار هم هستند. ولی توی اتاق من، هر بار فقط یکی از آن قطعهها جلوی من میافتند.»
این همان اصطلاح حرکت در مه است. که تا دو قدم جلوی پایتان را میبینید و تا قدمهای بعدی را برندارید و به سمتش نروید، نخواهید دید. ایدهی ناقص و طولانی مدت هم همینگونه است.
برای همین خیلی مهم است که ایدههایتان را هر چند ناقص، هر چند احمقانه یادداشت کنید. تکههای گمشدهاش را بعدها پیدا خواهید کرد. ممکن است زمانی بین ده تا بیست سال طول بکشد. یا دو تا سه روز تا به نیمه گمشدهی دست پیدا کنید.
و این که نباید ایده ناقص را رها کرد و ناامید شد. ایدهها با حسها و در ارتباط با ایدههای دیگر شکل میگیرند. مخلوط کردن ایدههای ناقص با هم، گاهی کارساز است.
دو تا ایده ناقص را در کنار هم قرار دادن، میتواند یک ایده خلاقانه و بکر بسازد.
شانس به طرف ذهن مرتبط کشیده میشود. پس خیال نکنید پیدا کردن ایدهی خوب، صرفا خوششانسی است. شانس هم جایی مینشیند که همهچیز و جایگاهش مهیا باشد.
پس شم و غریزهی ایدهیابی را فعال کنید و تیز و بُز باشید.
روش دیگر ارتباط ذهنهاست.
در فضای مجازی یا گفتگوهای دوستانه با همکاران به اشتراک گذاری ایدهها و دریافت بازخوردها و نظرات دیگران توجه کنید. روی آنها فکر کنید. حتما چیز تازهای که شما دقت نکردهاید کشف خواهید کرد.
منتظر الهام نباشید.
وقتی یک ایدهی خوب به ذهنت خطور میکند، احساسی داری که خیلیها به آن الهام میگویند. الهام!
الهام برای آماتورها و غیرحرفهایهاست. پس منتظر ضربهی صاعقهوار الهام نباشید. دنبال ایده بگردید. هر ایدهی بکر و درجه یکی با زحمت و تلاش به دست میآید، نه با بست نشستن منتظر الهام.
تقلید کنید.
تقلید کردن کار زشتی نیست. تقلید کنید اما فقط برای آغاز یک کار جدید. هر کاری را میشود با تقلید شروع کرد. وقتی میبینید توانایی کمی در کاری که قرار است انجام بدهید دارید، از کسانی که بهتر از شما هستند تقلید کنید.
تقلید به اصالت میرسد.
چرا؟ چون هیچ آدمی توانایی تقلید کامل و بینقص را ندارد. تقلید، مثل اثر انگشت میماند که مختص به فرد است و هیچ دو نفری نیست که اثر انگشت مشترک داشته باشند، حتی دوقلوها.
پس تقلید کردن به اصالت و خلاقیت میانجامد. شما با تقلید اولیه، ناخودآگاه سبک و سیاق خودتان، اثر انگشت و صدای خودتان را پیدا خواهید کرد. چون شما نمیتوانید عینا شخص دیگری باشید و عینا مثل او عمل کنید. شما فردیت خودتان را دارید، دیدگاه و فرضیات و ذهنیات مختص خودتان را دارید.
نکته مهمی که ایدهپردازان بزرگ به آن توجه دارند: به مشکلاتتان از دید تازهای نگاه کنید. گاهی راه حل مشکلات پیش پا افتاده و اولیه باعث پیدا کردن ایدههای جذاب و خلاقانه میشود.
این ایدهها زمانی به ذهنتان خطور میکند که سخت درگیر آن مشکل خاص هستید و در پی راهحلی برای آن.
یا با ناراحتی که آن مشکل ایجاد کرده، در تفکرتان دست و پنجه نرم میکنید. این جور مواقع هیچ فکری را سرسری نگیرید.
ایدهها کجاها هستند؟
ایدهها همهجا هستند. لازم نیست جای خاصی دنبال آن بگردید. هر چند بعضیها اعتقاد دارند باید محیط مناسب برای ظهور ایده را مهیا کنند. اما عمومیت ندارد.
ممکن است کسی توی کافیشاپ یا رستوران ایدهها به سراغش بیایند، یا در خیابان و یا توی توالت!
ایدهها همهجا هستند.
خودتان را به محیطی خاص محدود نکنید.
ایده میتواند پای درختی باشد که گربهای زیر آن خوابیده، از دیالوگ فیلمی یا صحنهای از سریالی باشد، جملهای از کتابی که میخوانید باشد، یا توی پیادهرویی شبانه یا حتی توی سطل زباله خانهتان!
مهم این است شما جوینده باشید. ایدهها جلوی چشمتان است، برای شما پرچمش را تکان میدهد، یا دمرقصانی میکند. 🙂
*
*
*
سوال دارید، بپرسید.
کپی با ذکر منبع مجاز است 🙂