سه روش کاربردی و جذاب برای گذر از سد ذهن و مغز قفل شده ای که هیچ ایده ای ندارد.
چه داستاننویس باشید یا تولیدکنندهی محتوا.
در کارتان حرفهای باشید یا آماتور، فرقی نمیکند. گاهی مغز آدم قفل میکند و به سختی میشود کلید این قفل را پیدا کرد.
مغز و ذهنتان میشود مثل یک دشتِ برفی هموار که تا چشم کار میکند سفید است. بدون ردپایی، خرگوشی یا اثری از چیز دیگری!
خالیِ خالی، پر از برف و سرد.
در این جور مواقع چه کار باید بکنید؟
وقتی ایدهای برای نوشتن ندارید، سوژهای خوب برای نوشتن پیدا نمیکنید، یا نمی دانید چه بنویسید و یا از چه چیزی بنویسید چه باید بکیند؟
احساس میکنید خلاقیتتان ته کشیده و صدای برخورد کفگیر به تهِ دیگِ ذهنتان را میشنوید!
احساس میکنید این کاره نیستید و باید این کار را ببوسید و کنار بگذارید!
فکر می کنید دیگر کارتان تمام شده است و دیگر هیچ وقت ذهن و مغزتان یاری نخواهد کرد برای خلاقانه های بعدی!
اشتباه نکنید. این اتفاق برای هر کسی می افتد. در واقع عمومیت دارد.
ذهن بعد از درگیرها و فشارهای کاری خسته می شود. نیاز به ریکاوری دارد یا قلقلک بخشهای تازه نفس مغز!
تنها کاری که باید بکنید؛ فقط باید بدانید در این جور مواقع چه کار کنید تا دوباره ذهنتان سرپا بایستد و پرچم خلاقیتتان به اهتزار در آید!
حالا این سوالات مطرح است که:
چگونه باید یخ ذهنتان را آب کنید و به حرکت وا دارید؟
چگونه باید از مانع «هیچ چیز به ذهنم نمی رسد!» بگذریم؟
چگونه جواب سوال «چی بنویسم؟» را پیدا کنیم؟
من توصیههای ساده ولی کاربردی برایتان دارم. اعمالی که به تجربه ثابت شده است که میتواند ذهن را وا دارد به فعالیت و ایدههای ناب در چنتهاش بگذارد.
بیایید دنبال این کلید سفید مدفون شده در برف خستهی ذهنمان بگردیم:
یک: بخوانید یا بشنوید.
چیزهای خواندنی بخوانید. این خواندنیها میتوانند هر چیزی باشد. هر چیزی که در دسترستان بود، بخوانید. کتاب و مجله فیزیکی و الکترونیکی یا مقالات وبلاگها و سایتها و غیره.
یا پادکست گوش بدهید، کتابهای صوتی یا موزیکهایی که دوست دارید را بشنوید.
خواندنیهای متفرقه بخوانید. مهم نیست ژانر کارتان چیست. مهم این است که با خواندن مطالبی ذهنتان را ورز میدهید، ذهنتان را ماساژ میدهید، برای زایش خلاقانهی ایدهها، موضوعات و سوژهها.
دو: ارتباط با هم سنخها، همفکران و دوستان
ارتباط و معاشرت به شما مجالی میدهد برای ایجاد آرامش ذهنی. با آنان که دوستشان دارید و همصحبتی با آنان به شما انرژی میدهد و ایدههای ناب در پی دارید قرار بگذارید. با رعایت پروتکلهای بهداشتی یا به صورت ویدیو کال با آنها ارتباط برقرار کنید.
ارتباط و معاشرت دوستانه به یافتن ایدههای جدید کمک می کند. استرس و درگیری ذهنی را کاهش میدهد. باعث میشود وقتی به سراغ یافتن ایده و سوژه برمیگردید ذهنتان با انرژی که از معاشرت دریافت کرده، با هورمونهایی که در مغزتان ترشح شده و جریان بهتر خون در مغز، یخ ذهنتان آب شود و به خوبی به کار بیفتد.
پس همنشینی با عزیزان و همفکران را در ایدهیابی دست کم نگیرید. چون ممکن است در حین و در لابهلای صحبتهای آنان نیز به ایدههایی دست پیدا کنید.
سه: کارهای مزخرف و متفرقه و غیرمعمول انجام بدهید.
گاهی وقتها لازم است از خط عادت بیرون بزنید و کارهایی را انجام بدهید که یا هیچوقت انجام ندادهاید، یا همیشه دوست داشتهاید انجام بدهید یا گاهی انجام میدادهاید و حالا فرصتش را ندارید.
کارهایی که همیشه در لیست سیاه وقت تلف کنندهها گذاشته بودید. کارهایی که هیچ وقت فرصت انجامش را نداشتید و فکر میکردید ارزش وقت گذاشتن ندارد.
وقتی ایدهای به ذهنتان نمیرسد و هر چه موهایتان را چنگ میزنید فایده ندارد. یا هر چه به مغزتان فشار میآورید بیشتر قفل میشوید، وقت این کارهای متفرقهی مزخرف است.
مثلا: لباسهای فصل را تفکیک کنید، آشپزی کنید و مرغ شکم پر درست کنید یا سوپ جوجوبا بپزید.
اگر چیزی یا کاری در دسترس ندارید، خطوط بند انگشتانتان را بشمارید و سعی کنید از رمز و رازش سر در بیاورید.
خاک باغچهتان را هم بزنید تا گنجی، مدفونی، چیزی آن زیر پیدا کنید. که اغلب دست خالی نخواهید ماند. گنج بچهها یا حیوانات خانگیتان را پیدا خواهید کرد.
سری به دفترچه خاطرات نوجوانی یا کودکیتان بزنید یا به دفتر نقاشیهای دوران مهد کودک یا دبستان.
زیر لبهی فرشهای خانه را نگاه کنید و دنبال مورچه یا حشرات احتمالی خانهتان باشید.
و هر کاری که فکر میکنید نباید کسی مچتان را حین انجام این کار بگیرد.
با این سه روش به احتمال 98 درصد، ذهنتان به نشاط و شادابی قبل از یخ زدن برمیگردد. در ذهنتان بهار سر میرسد. شکوفههای خلاقیت جوانه میزنند و پرندههای ذهنیتان نغمه که نه، ایدههای ناب سر میدهند. مواظب باشید، باید ایدهها را یادداشت کنید تا از دست نروند.
در مورد خودِ ایده و ایده پردازی اینجا بخوانید