ناتورالیسم و امیل زولا

 

«ناتورالیسم» یعنی «طبیعت‌گرایی».

نامگذاری «مکتب ناتورالیسم» در 16 آوریل 1877 در رستوران تراپ در حالی که «گوستاو فلوبر» ، «ادمون دوگنکور»، «امیل زولا» و گروه آینده‌ی «مَدان» در حال شام خوردن بودند، صورت گرفت. اصل کلمه از زبان فلسفه و علم و نقدِ هنر گرفته شده و به ادبیات راه پیدا کرده است.

ناتورالیسم، مکتبی ادبی است که بعد از رئالیسم به وجود آمده است. خاستگاه ناتورالیسم فرانسه است. در همان‌جاست که آکادمی هنرهای زبیای فرانسه ناتورالیسم را تقلید از طبیعت در خلق هنر می‌داند. این اصطلاح به ویژه و در آغاز برای هنر نقاشی به کار می‌رفت.

در مورد مکتب رئالیسم اینجا بخوانید

 

ناتورالیستم، طبیعت را به عنوان اصل اولیه پذیرفت. همه‌چیز را بر آن حمل کرد. «گوستاو فلوبر» در  رمان معروفش «مادام بوواری» که هم رمانتیسم، هم رئالیسم است را  رسما پدرِ ناتورالیسم می‌نامند.

هرچند «گوستاو فلوبر» از یک طرف به رومانتیسم و از طرف دیگر به رئالیسم متصل است، اما آغازگر ناتورالیسم خالص و اصل، بدون افراط و تفریط نیز است.

در مورد مکتب رمانتیسم اینجا بخوانید.

 

«دیدرو» نویسنده و فیلسوف فرانسوی در قرن هجدهم، ناتورالیست را این‌گونه تعریف می‌کند:«حرفه‌شان مشاهده‌ی دقیق طبیعت و یگانه آئین‌شان، آئین طبیعت است.»

فلسفه‌ی شوپنهاور، روی ناتورالیست‌ها تأثیر بسزایی گذاشت و دوستان «امیل زولا»-  نماینده‌ی ناتورالیسم-جهان را به عنوان شعرِ سیاه و نومیدی طنزآلود شوپنهاوری می‎‌دیدند که نتیجه‌ی جبرگرایی زمانه بود.

«زولا» با مقالاتی که در سال 1865 در روزنامه‌ی سالت پابلیک نوشت، خبر از تولد ناتورالیسم می‌داد. زولا فقط اصولی که می‌خواست برای هنر خود به کار ببرد و بر پایه‌ی آن خلق کند را بیان کرد، بدون اینکه از اسم خاص ناتورالیست استفاده کند. «زولا» دست به جستجو و کندوکاوی گسترده در سیاست و اقتصاد زد و نتایج به دست آمده را به طرز باورنکردنی وارد ادبیات و رمان می‌کرد.

«زولا» که جوان روستایی تازه به شهر آمده بود، به محض ورود به شهر، وارد حزب جوانان جمهوری‌خواهی شد که بر علیه کلیسا، بی‌عدالتی و …مبارزه می‌کردند. «زولا» نشانه‌های تحول ذهنی نسبت به مذهب و دین و خرافات و علم را در خود داشت. این تحول فکری در بین فرانسویان، مخصوصا جوانانش گسترش پیدا کرد و با تحول اقتصادی و سیاسی در فرانسه همزمان شد.

این تحولات در ساخت جامعه و مذهب تأثیر مستقیم گذاشت. شعار جمهوری‌خواهان، آزادی در هر چیز و بخصوص در مذهب بود. این آزادی فکری، درخواستی برای تغییر چهره‌ی یک تمدن، یعنی تغییر از بن و بنیاد را داشت. جوانان فرانسوی اعتقاد داشتند شاهد پایان یک دوره هستند و آماده برای پذیرفتن و ساختن آنچه قرار است پیش بیاید و البته سهیم شدن در ساختن دنیای تازه‌ای که متولد می‌شود. «زولا»ی جوان سردمدار این عقاید و در بین مبارزان قرار داشت.

تعادل و هماهنگی برای ساخت پایه‌های استوار دنیای جدید لازم به نظر می‌رسید. تعادل و هماهنگی بین جسم و روح، بین قدرت و آزادی فردی و تعادل اجتماعی، هماهنگی منافع و عدالت که باعث می‌شود روابط و منافع اشخاص با دیگران تنظیم شود.

«ناتورالیسم زولا» هم همین است. دنبال همین تعادل و هماهنگی است. اما نه سکون‌پرستی و محافظه‌کاری، بلکه مثل کار متعادل و نیروبخش بر همه‌ی اعضاء یک بدن یا موتور پویا و در عین حال مفید و ثمربخش.

جنبه‌ی دیگر ناتورالیسم که برگرفته از افکار دوران است، روش ضدکلیسایی است. «زولا» مثل هم‌نسلان روشنفکر خود، اعتقاد داشتند کلیسا نژاد مردم را خراب کرده و از قدرت فرانسه کاسته است. «زولا» دنبال تعادل فرد انسانی و تعادل جامعه بود.

تأثیر پیشرفت علم بر ناتورالیسم:

دوران ناتورالیسم همزمان با پیشرفت علم فیزیولوژی و زمین شناسی بود. این علوم فکر «زولا» را به شدت به خود مشغول داشته  و باعث اختلاط یا انقلاب درونی او شده بود.

«زولا» ناتورالیسم که در خلال نوشته‌های خود تحلیل و از آن دفاع کرد، با ورود علم، پیوندی بین آن و علم را بنیان نهاد. زولا، ناتورالیسم را ناشی از عقاید «دیدرو» که علم‌گرا بود، می‌داند. «دیدرو» را پیشگام ادعایی وارد کردن روش تجربی علوم در ادبیات معرفی می‌کند. «زولا» عقاید علم‌گرایی خود را در مقابل روش رومانتیک‌ها قرار می‌دهد و می‌گوید رئالیسمِ رومانتیک، نقطه مقابل رئالیسم علمی است.

زولا می‌گوید این جوامع هستند که باعث تحولات ادبی می‌شوند و ناتورالیسم را محصول طبیعی جامعه‌ی دموکراتیک می‌داند و مشخصه‌ی تمدن روشنفکرانه‌ی عصرش را افزایش آگاهی درباره‌ی طبیعت می‌داند. او اعتقاد داشت نویسنده‌ی هم‌عصر او اثری غنی‌تر و به مراتب درست‌تر از گذشتگان به وجود خواهد آورد. به این دلیل که به واقعیت نزدیک‌تر است و کاری به تاریخ و گذشته ندارد. بلکه ابزار او جلوی چشم و حال و حقیقت و واقعیت جامعه‌ای است که می‌زید.

 

 پیشنهاد زولا برای این تحول و تمدن جدید چه بود؟

در درجه اول وارد کردن روش‌های علوم طبیعی به ادبیات و استفاده از اطلاعات نویی که علوم به آن دست پیدا کرده است. برای این کار هم از آثار علمی روزگارش کمک می‌گرفت. مثل «رساله‌ی وراثت طبیعی» «لوکا» و یا «اصل انواع» «داروین».

زولا، در پی تطبیق رفتار و خلقیات انسانی با کشفیات دانشمندان علوم طبیعی در مورد انسان بود. هر رفتاری را در جستجوی دلیل علمی آن می‌کاوید.

زولا: «کسی که از روی تجربه کار می‌کند، بازپرس طبیعت است» ،

«رمان عبارت از گزارش‌نامه‌ی تجارب و آزمایش‌هاست»

زولا، با آوردن روش و دلایلی علمی معتقد بود باید تخیل را به کلی کنار گذاشت. به جای آن، واقع‌بینی را جایگزین کرد. دیدن را می‌ستود و آفریدن را نکوهش می‌کرد. اولی از واقعیت نشأت می‌گرفت و دومی از تخیل و رویا!

اما این مشاهده و دیدن که ابزار اصلی کار نویسنده‌ی ناتورالیسم است، با تجربه، ارتباط مستقیم دارد. زولا در کتاب «رمان تجربی» روش تجربی را برای رمان نویس‌ها چنین تشریح می‌کند:

« رمان‌نویس هم تماشاگر است و هم اهل تجربه. به عنوان تماشاگر حوادث را آنطور که مشاهده کرده است بیان می‌کند. برای این کار نخست مبدا عزیمت را معین می‌کند و برای حرکت اشخاص و پدیده‌های داستان خود زمینه‌ی محکمی در نظر می‌گیرد. بعد به عنوان اهل تجربه، بنای تجربه را می‌گذارد. یعنی می‌خواهم بگویم قهرمان‌های خود را در داستان مخصوصی به کار وامی‌دارد که در آن، توالی حوادث به صورت نتیجه‌ی جبری پدیده‌های مورد مطالعه جلوه کند….رمان ناتورالیستی آزمایشی واقعی است که رمان‌نویس با استفاده از تجارب خود روی افراد بشر انجام می‌دهد.»

زولا، با این روش،دنیای اخلاقی را مادی در نظر می‌گیرد. این پایه‌ی ناتورالیسم ادبی شمرده می‌شود و باعث مخالفت‌های زیادی در بین نویسندگان شد. یکی دانستن کار رمان‌نویس با کار دانشمندان را اشتباه می‌دانستند و به زولا تاختند.

زولا از خود دفاع می‌کرد و می‌گفت کار رمان‌نویس تشریح وضع فردی و اجتماعی انسان است. آن هم با مشاهده و تجربه. همان‌طور که شیمی‌دان یا فیزیک‌دان روی مواد بی‌جان کار می‌کند، ما هم باید روی صفات و مشخصات و هوس و تهورات و … افراد و اجتماعات انسانی کار کنیم.

زولا، مقدمه‌ی رمان «ترز راکن» را براساس این نظریه‌ی تجربی و جبر علمی نوشته است: «در ترز راکن مشخصات اخلاقی و روحی اشخاص را تشریح نکردم بلکه به تشریح وضع مزاجی آنها پرداختم. عشق‌های قهرمانان من، ارضای احتیاجی است. قتلی که مرتکب می‌شوند نتیجه‌ی زنای آنهاست و همان‌طور که گرگ‌ها کشتن گوسفند را گردن می‌نهند آنها هم این نتیجه را می‌پذیرند. و بالاخره چیزی که مجبور شده‌ام آن را پشمیانی بنامم، زائیده‌ی بی‌نظمی ساده‌ی عضوی و سرکشی اعصاب تحریک شده و ناراحت آنهاست.»

*

*

برای خرید رمان‌های «امیل زولا» اینجا کلیک کنید

*

*

*

 

و برسیم به علم وراثت و ارتباط آن به رمان ناتورالیستی:

زولا، سلسله کتاب‌هایی نوشت که از «رساله وراثت طبیعی لوکا» الهام گرفته بود. مجموعه رمان معروف «روگون ماکار» در بیست جلد با عنوان «تاریخ طبیعی و اجتماعی یک خانواده در زمان امپراطوری دوم». در این کتاب‌ها زندگی یک خانواده را تشریح کرده و شجره‌نامه‌ای برای آنان ترتیب داده است. در این رمان‌ها ارتباط وراثت با اخلاقیات و سرنوشت هر فرد از خانواده را نشان داده است. به طور مثال فرزند یک فاحشه، الکلی و جنایتکار می‌شود.

*

*

ناتورالیسم علیه پیشداوری و قراردادهای اخلاقی و مذهبی به وجود آمد. سانسور زندگی و برخی از مظاهر طبیعت را شکست. سخن گفتن از زشتی‌ها و فجایع فقر و بی‌عدالتی بدون سانسور به صورت عریان و کریه!

ناتورالیست‌ها چیزهای ننگین، شرم آور، حقارت عشق بر اثر سودجوئی را در جلوی دیده‌گان قرار دادند. عشق را جسمانی و جنسانی کردند اما صورت مشروع به آن بخشیدند.

در مجموع ادبیات ناتورالیستی انتقاد تلخی از کل جامعه است. این جامعه‌ای که شور صادقانه‌ی رومانتیسم و روحانیت عمیق مذهب را از دست داده است(ص 408 مکتب های ادبی)

این روش ناتورالیستی یک جامعه‌ی فلاکت‌زده، سیاه، پر از زشتی و پلیدی را ترسیم می‌کند. یک‌جانبه‌نگری محض و تمرکز روی جنبه‌های منفی مظاهر جامعه با واقع‌گرایی خشک و خشن!

ادامه‌ی این روش و تندرویی در آن باعث می‌شود که به ابتذال گراییده شود. به طور مثال حالت افراطی تسلیم خرافات نشدن، این می‌شود که هرگونه ایمان و اعتقادی مذموم است. آزادی که شعار ناتورالیست‌هاست، خود بخودی و به صورت درونی انکار می‌شود. زندگی انسانی در زنجیر بی‌رحمانه‌ی جبر تاریخی، تکامل زیست‌شناسی وراثت جسمانی و اجتماعی قرار داده شده است. (ص409 مکتب‌های ادبی)

 

وضع جسمانی در ناتورالیسم اهمیت بیشتری از وضع روحی دارد. روحیات در سایه‌ی جسمیات است. روحیات، سایه‌ی جسمیات انسانی است و این وضعیت جسمی به وراثت که از پدر و مادر رسیده ارتباط دارد و ما در جبری سیاه فرو رفته‌ایم. اگر یکی از اسلاف ما اختلال جسمی داشته باشد در سرنوشت نسل بعدی اثر خود را نشان می‌دهد.

ناتورالیسم را مکتبی غیراخلاقی می‌دانند. هر چند زولا ادعا می‌کند که اثر علمی یعنی رمان جدید و درعین‌حال یک اثر اخلاقی است. زولا، رمان‌نویس را مثل دانشمند بی‌طرف و بی‌رحم و نفوذناپذیر می‌داند. «رمان‌نویس بازپرس آدم‌ها و عواطف آنهاست»

مخالفان زولا و ناتورالیسم، به دلیل بی‌پردگی و غیراخلاقی‌بودن و بی‌رحمی غیرانسانی که دارد مذموم می‌شمردند.

زبان ادبی در ناتورالیسم:

زبان ناتورالیسم ساده، محاوره‌ای و عمومی است. از کلمات آهنگین و مطنطن دوری می‌کند. چون فکر می‌کند این زبان واقعی و اجتماعی نیست و خسته‌کننده است.

نثر ناتورالیسم را نثری زنده، درست،، پر از شور و حال می‌دانند. نثر باید به گونه‌ای باشد که حالات و روحیات فرد را نشان دهد.

ناتورالیسم، محاوره را در رمان و بعد در تئاتر باب کرد و این مهمترین جنبه‌ی واقع‌گرایی در ناتورالیست‌هاست که هر کس، همانطور که در واقعیت صحبت می‌کند با همان لحن و اصطلاح و کلمات واقعی و حقیقی نوشته شود.

 

شرح جزئیات در ناتورالیسم اهمیت بسزایی دارد. ناتورالیست‌ها روی مناظر تزئینی و جالب تکیه می‌کنند و صفحات زیادی از رمان را به شرح آن جزئیات و صحنه‌ها اختصاص می‌دهند. این با واقعیت علمی ناتورالیسم در تضاد است. در رمان «روگون ماکار» زولا تمام محیط و کاری که از آن سخن به میان می‌آید را با جزئیات کامل بیان می‌کند.

و اما در پایان،  ناتورالیسم زولایی واپس زده شد. حتی خود دوستان زولا که از او پیروی می‌کردند، اصول او را تقلید نکردند. دیگر دنبال شجره‌نامه‌ و وراثت اشخاص رمان و داستان‌شان نرفتند و به جای اینکه رمان را رساله‌ی علم تجربی و طبیعی قرار بدهند، فقط از روش ادبی او پیروی کردند. باز در این راه نیز مبالغه و افراط کردند. اعتقاد داشتند در رمان نباید از حوداث عجیب و غریب که پایه و اساس علمی یا صداقت و حقیقت دور است، استفاده کرد. به جزء چیزهایی که با دقت دیده شده و می‌توان بر آن صحه گذاشت را باید نوشت.

محتوای رمان باید حوادث عادی و روزمره زندگی باشد. مثل خود زندگی که نه آغاز دارد و نه پایان. اتفاقاتی که برای همه‌ی افراد و در همه‌جا ممکن است اتفاق بیفتد. رمان باید پستی‌ها و زشتی‌های زندگی اجتماعی را نشان دهد. هر قدر زشتی‌ها بیشتر و بهتر ترسیم شود رمان جذاب‌تر و زیباتر است. در مجموع اینان به رئالیست‌هایی درآمدند که تندرو و افراطی می‌نوشتند و ناتورالیسم را از علم تجربی دور کردند. این نویسندگان با این‌ روش، رمان‌های ناتورالیسم را بی‌اعتبار کردند و اصول مکتب خود را انکار کردند و یک نوع بازگشت را تجربه کردند.

ناتورالیسم مخالفانی از جوانان داشت که به نام «پنج نفر» مشهور بودند که در بیانیه‌ای، زولا را مورد حمله قرار دادند که ناتورالیسم را آشیانه‌ی مسائل مستهجن درآورده‌ است و باید هر چه زودتر از میان برداشته شود. اما این بیانیه موفقیتی کسب نکرد. چون حمله‌ی مستقیم به زولا بود، نه مکتب ناتورالیسم.

با تمام موافقت‌ها و مخالفت‌ها، ناتورالیسم سرپا ماند و خودش را تا زمان حال کشانده است.

نمونه‌های برتر رمان‌های ناتورالیسم:

«آسوموار»  از «امیل زولا»

«تپلی» از »گی‌دو موپاسان»

«نانا» از «امیل زولا»

نمایشنامه «کلاغان» از «هانری بک»

و …

*

*

*

پ.ن: این نوشتار با کمک  کتاب «مکتب‌های ادبی» دکتر« رضا سید حسینی» نوشته شده است.

 

برای خرید رمان «تپلی» و رمان‌های دیگر «گی‌دو موپاسان» اینجا کلیک کنید.

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید