دیوانگی خیالات و یک شب جنون آمیز
زندگی از روزنههای پوستم خارج میشود. مثل حرارتی ملایم که منبع سوزناک و پرحرارتش در سرم است. در تمام تنم حس کرختی میکنم. می خواهم ساعت را از روی میز…
دلنوشته های شیزوفرنیک
زندگی از روزنههای پوستم خارج میشود. مثل حرارتی ملایم که منبع سوزناک و پرحرارتش در سرم است. در تمام تنم حس کرختی میکنم. می خواهم ساعت را از روی میز…
گفت: دهنتو باز بذار...آآآآآ ...آها آفرین...یه کم بیشتر...ببین لبهاتو مثل حالتی که بهش میگن شهوتناک باز بذار! هم زیبا میشی هم دندونات خراب نمیشن. دهنم را باز میکنم. باری…
کتف و پشتم چنان دردی دارم که انگار زخمی عمیق، ناشناخته و نادیدنی جاخوش کرده باشد آنجا. انگار دست بزرگی به طول شانه تا شانه ام کوبیده باشد. بدون اینکه اثری…
روزهای خرس خیاط رنگ های مختلفی دارد. یک روز صبح که چشم باز می کند روزش از خاکستری شب قبل کم کم رنگ سفید و بعد صورتی می گیرد و…
ناخودآگاه مکانیسم پیچیده ای است، بایگانی همه ی حس و حالت را دارد. سند خورده و ضمیمه های صوتی و تصویری دقیق و بدون آسیب و خدشه و تحریف. تمام…
هر وقت به مشکلی برمی خوریم فکر می کنیم بدتر از این دیگر نیست. بدتر از این دیگه نمیشه، اولین جمله ای که به ذهنمون میاد! این فقط تا زمانی…
لای منگنه ی اخلاق گیر کردن این شکلیه پس؟ اگر بگم حس بدیه، کافی نیست. بد شامل خیلی چیزها میشه و درجه بندی زیادی داره. پس چی بگم وقتی خودمم…