کتاب «عشق سالهای وبا» یکی از عاشقانههای معروف جهان رمان است. فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانوادهای متوسط است. او فرزند نامشروع مردی است که صاحب یک شرکت کشتیرانی است. او در کودکی پدرش را از دست دادهاست و با مادرش که مغازهای خرازی دارد زندگی میکند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار میشود و وقتی برای رساندن یک تلگراف به خانهای وارد میشود، با دیدن دختر خانواده (فرمینا) عاشق او میشود. فرمینا که مادرش را در کودکی از دست دادهاست با پدرش زندگی میکند و….
در سال ۲۰۰۷ از روی این کتاب یک فیلم هم ساخته شدهاست. مارکز هرگز اجازه نداده بود از روی کتابهای او فیلمی ساخته شود اما بالاخره اجازه داد که عشق سالهای وبا به فیلم تبدیل شود.
کتاب حلقهای است، یک حلقهی ماجرا را که میخوانی، حلقه باز میشود و با ماجرایی بزرگتر، تکاندهندهتر، زیباتر و غمگینتر رو در رو میشوی. شخصیتهای اصلی رمان، هر کدام داستان خود را تعریف میکنند و در کنار داستان خویش با داستان شخصیت دیگر داستان رو در رو میشویم، شخصیت دیگر راوی میشود و داستان پیش میرود تا همهچیز شکل بگیرد.
«گابریل گارسیا مارکز» آخر کتاب را خیلی خوب تمام می کند و خواننده با رضایت کتاب رو میبندد. پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخوانید و از آن لذت ببرید.
قسمتی های زیبایی از متن کتاب عشق سالهای وبا:
در هشتاد و یک سالگی هنوز عقلش می رسید که فقط با چند نخ نازک و پوسیده با این جهان پیوند دارد، نخ هایی که ممکن بود بدون هیچ گونه احساس درد پاره شوند. خیلی ساده، با یک غلت زدن عوضی در هنگام خواب. تمام سعی و کوشش خود را به کار می برد تا آن نخ ها پاره نشوند چون می ترسید که در ظلمت مرگ، خدا را جلوی چشم خود نبیند.
اگر به موقع ملتفت شده بودند که حذر کردن از فجایع مهم زندگی زناشویی خیلی آسان تر از آزارهای کوچک زندگی روزانه است، ممکن بود زندگی برای هر دوی آن ها آسان تر شود ولی تنها چیزی که یاد گرفته بودند این بود که عقل موقعی به سراغ آدم می آید که دیگر خیلی دیر شده است.
برای خرید کتاب عشق سالهای وبا کلیک کنید