مضحکه‌ی دنیا و تنهایی بزرگ آدم‌ها

 «البته زمان همه را به یکسان از پا می‌اندازد. مثل آن درشکه چی که به اسب پیرش آنقدر شلاق می‌زند تا در جاده بمیرد. اما تازیانه‌ای که به ما می‌زنند ملایمت ترسناکی دارد. فقط چندتایی از ما می‌فهمیم که کتک خورده‌ایم.»

(ص97  داستان عمه‌ی فقیر)

 

یادداشتی بر داستان های «چاقوی شکاری» قسمت دوم:

چهار داستان:

آینه

داستان عمه‌ی فقیر

خور هَنَلی

روز تولد

 

«همه داستان‌هایی که امشب بهتان گفته‌اند در دو مقوله می‌گنجد. قسمی هست که در آن دنیای زنده در یک طرف است و دنیای مرگ در طرف دیگر و نیرویی که اجازه می‌دهد از یکی به دیگری عبور کنیم. این قسم اشباح و امثال آن را در برمی‌گیرد. قسم دیگر توانایی های فوق طبیعی، پیش آگاهی، یعنی استعداد پیش بینی آینده است. همه‌ی داستان ها به یکی از این دو گروه تعلق دارد…»

داستان کوتاه «آینه» از مجموعه داستان «چاقوی شکاری» «هاروکی موراکامی» این‌گونه ذهن را برای داستانی در مورد ماورالطبیعه و دیدن اشباح آماده می‌کند. فضا و تم داستان را مشخص می‌کند.

داستان «آینه» مانند دیگر داستان‌های این مجموعه، راوی نویسنده است. در این داستان راوی نوجوان، نگهبان مدرسه ای بزرگ است و از تجربه اش از دیدن شبح برایمان می گوید.

راوی اول شخص و شخصیت رئالش باعث می شود داستان باورپذیر باشد و در این راه توصیفات ریز و جزئیات فضا و محیط داستان نقش مهمی بر عهده دارند.

این داستان ضربه نهایی دارد و برای جلوگیری از لو رفتن داستان، پایان را که مضمون قوی دارد بازگو نخواهم کرد. تا خودتان در کتاب بخوانید، شوکه خواهید شد از چیزی که در انتهای داستان در انتظارتان است.

هاروکی موراکامی برای اثبات ادعایش و حرف هایش قرار نیست سرنخی بدهد. برای اتفاقات داستان منطق و عقل را به کار گیرد، به من خواننده می گوید خودت باید زحمت رمز گشایی را بکشی. و این لذت بخش است.

 

«داستان عمه‌ی فقیر» داستانی متفاوت است. قضیه از این قرار است که «هاروکی موراکامی» خود راوی داستان است و در جای اصلی خود، یعنی نویسندگی است. در جایی در داستان  می‌گوید: «یکی  از جماعتی هستم  که می‌کوشند داستان بنویسند.»

در داستان «عمه‌ی فقیر» واقعا خبری از عمه‌ی فقیر و شخصیتی به نام عمه‌ی فقیر نیست. عمه‌ی فقیر یک تصور و یک تصویر انتزاعی از زنی پیر و فقیر است که هیچ کس توجهی بهش ندارد و جدی اش نمی گیرند و بی شکل و بی نام و نشان است. راوی می گوید که هیچ عمه‌ی فقیری نمی شناسد و هیچ وقت عمه ی فقیر نداشته است. ولی عمه ی فقیری قلبش را تسخیر می کند.

 

« این که چرا در چنین بعد از ظهر یکشنبه ای عمه ی فقیری قلبم را تسخیر کرده، نمی دانم. هیچ عمه ی فقیری دم دست نبود و چیز خاصی وجود نداشت که تصور وجودش را موجب شود. با این حال به سراغم آمد و رفت. هر چند یک صدم ثانیه، در قلبم اند. و وقتی رفت خلئی غریب به شکل انسان از خود به جا گذاشت. این احساس به من دست داد که انگار کسی به سرعت از پشت پنجره گذشته و غیبش زده. به طرف پنجره می دوی و سر بیرون می بری، اما کسی را نمی بینی. عمه ی فقیر؟»

 

داستان رئال شروع می شود. با توصیف آسمان و آنچه در دید نویسنده دراز کشیده کنار استخر، در بعد از ظهر یکشنبه است و بعد می رسد به نقطه ای که همه چیز سوررئال می شود. عمه ی فقیر می نشیند روی کول هاروکی موراکامی که همان راوی داستان است . هر جا می رود همه او را می بینند که روی گرده ی موراکامی سوار است. نه وزنی دارد، نه صدایی، نه شکل مشخصی. اما مردم به شکلی که خودشان در تصور دارند که کاملا با تصور، مرکب عمه ی فقیر تفاوت دارد. یکی به شکل سگش که مرده می بیند و یکی به شکل معلم مدرسه ای که یک طرف صورتش سوخته یا دیگری به شکل مادر پیرش.

 

«اگر براساس رفتار بعضی ها قضاوت کنیم( چون خودم او را نمی دیدم) چیزی که بر گُرده ام سوار بود عمه ی فقیری با شکل و شمایلی ثابت و یگانه نبود: پیدا بود موجودی  اثیری است که حسب تصویر ذهنی هر ناظری تغییر شکل می داد. »

 

راوی با عمه ی فقیرش که روی گرده اش سوار است، مشهور می شود به تلویزیون دعوت می شود و مورد توجه قشر کثیری از مردم. عمه ی فقیری که با موجودیت خودش، همه نادیده اش می گرفتند و اسمی ندارد حالا همه جا حرفش است.

«به این ترتیب شکل همه جور کارت دعوت عروسی، جلسات و مهمانی های در و همسایه را به خود گرفت. گُرده ام رفته رفته مرکز محفل رو به گسترش عمه ی فقیر شد.

اما دوستانم یکی پس از دیگری از دور و برم پراکنده شدند، همان طور که دندانه های شانه یکی یکی می افتد. درباره ام می گفتند:« آدم بدی نیست اما من دلم نمی خواهد وقتی او را می بینم مدام یاد مادر پیر ملال آورم بیفتم یا سگی را که از سرطان مری مرده یا معلمی با زخم های سوخته ی صورت…»

 

بالاخره عمه‌ی فقیر بعد از اینکه اثراتش را بر همه گذاشت یک روز اواخر پاییز از روی گُرده ی راوی پایین می آید و غیبش می زند.

« به پایین پله ها رسیده بودم و از خروجی بیرون می رفتم که خبردار شدم عمه ی فقیر دیگر به گرده ام سوار نیست. هیچ نمی دانستم کی این اتفاق افتاده. پیش از آن که کسی متوجه شود، همانطور که آمده بود رفت. به هر جا که در اصل وجود داشت برگشت و من دوباره به اصل خودم برگشتم. اما اصل خودم چی بود؟ دیگر اطمینانی نداشتم. بی اختیار حس می کردم این من دیگر است خویشتن دیگری که خیلی شبیه اصل من است. خب پس حالا چه باید می کردم؟ یکسر تنها بودم مثل تابلوی ننوشته‌ای وسط بیابان…»

 

داستان «خور هَنَلی»

داستان مادری است که پسر موج سوارش را کوسه ها می کُشند. کوسه یک پای پسر را می کَند و پسر از ترس در آب سکته می کند و آب وارد ریه اش می شود و می میرد. به دست طبیعت کشته می شود.

داستان با خبر مرگ پسر که در جزیره هاوایی مرده شروع می شود و ما در ادامه مادر را می بینیم که از ژاپن به جزیره مسافرت می کند، جسد را تحویل می گیرد، می سوزاند و خاکسترش را با خود به ژاپن می برد. بعد از آن هر سال تعطیلاتش را در این جزیره می گذارند. سه روز زودتر از روز مرگ پسرش به آنجا می رود، توی همان هتل و رستورانی که پسرش وقتش را می‌گذارنده، اقامت می کند و غذا می خورد و ساعت ها در ساحل می نشیند و به موج سواری جوانان نگاه می کند.

این تنهایی یک زن میانسال است که تنها پسرش را از دست می دهد. هر چند خیلی هم با پسرش رابطه ی عاطفی خوبی نداشته است. اما بازهم کمبود او در زندگی آزارش می دهد. شاید سعی می کند با تماشای موج سواران دیگر تصور کند یکی از آنها پسر خود اوست. در این بین ماجرای زندگی اش از جوانی و ازدواج و بچه دار شدنش آگاه می شویم. او را زنی قوی و خود ساخته می شناسیم که از عهده ی زندگی اش به تنهایی برمی آید و جسارت فوق العاده ای دارد. پس طبیعت چندان ظلمی به او نکرده است.

نویسنده گوشه چشمی به خشونت طبیعت و تفاوتش با جنگ دارد که هر دو کشته می‌دهند.

 

«افسر ساکاتا سری جنباند و ادامه داد:« هروقت پای اهداف شریف به میان بیاید، مردم دو طرف جنگ از خشم و نفرت می میرند. اما طبیعت هیچ طرفی ندارد. می دانم این موضوع برایتان تجربه ی دردناکی است اما سعی کنید ین جوری بهش نگاه کنید: پسرتان به دور طبیعت برگشته؛ این هیچ ربطی به اهداف یا خشم و نفرت ندارد.»

 

در ادامه‌ی داستان مادر تنها، دو جوان موج سوار ژاپنی بدون اینکه اطلاع داشته باشند این زن، پسری داشته که پسرش را کوسه کشته، در میان گفتگویشان می گویند که یک موج سوار یک پای ژاپنی در جزیره دیده اند که موج سواری می کرده و حتی مشخصات تخته اش با پسر زن، همخوانی دارد و قد و قیافه اش.

زن بعد از آن تمام ساحل را زیر و رو می کند با جستجو و پرس و جوی محلی در مورد موج سوار یک پای ژاپنی. ولی هیچ چیز عایدش نمی‌شود.

 

موراکامی در این داستان رئال کمی سوررئال هم گنجانده و نگذاشته از زیر دستش داستانی کاملا رئال در برود. اعتقاد موراکامی به عقاید و اعتقادات سنتی و ماروالطیبعه کاملا مشهود است.

 

داستان آخر کتاب چاقوی شکاری

«روز تولد»

این داستان دختری بیست ساله است، در روز تولد بیست سالگی اش. عدد بیست در سن افراد برای موراکامی بسیار مهم محسوب  می شودف در چندین داستان دیگر به این بیست سالگی اشاره می کند و نقطه عطف زندگی می نامند. نقطه رها کردن نوجوانی و پا گذاشتن در بزرگسالی.

این دختر گارسون رستورانی معروف است و صاحب رستوران که در طبقه بالای رستوران زندگی می‌کند جالب توجه کارکنان است. هیچ کس او را ندیده. فقط سر مهماندار رستوران هر شب سر ساعت مشخصی غذایش را که همیشه یک غذای مشخص است را می برد و یک ساعت بعد ظرف های خالی جلوی در اتاقش را برمی گرداند.

این دختر ماجرایش را برای کس دیگری تعریف می کند. از شب جادویی بیست سالگی که اتفاقات عجیبی می افتد. سر مهماندار در همان شب بارانی و جادویی بیمار می شود و می رود بیمارستان. برای همین دختر مجبور می شود غذای صاحب رستوران را بالا ببرد. صاحب رستوران او را دعوت می کند به اتاقش  و سوالاتی از او می پرسد متوجه می شود شب تولد بیست سالگی دختر است و از او می خواهد آرزو کند. چون ادعا می کند می تواند آرزوی دختر را برآورده کند، هر چه که باشد.

این داستان مثل قصه های پریان می ماند. هرچند دختر نمی داند چه آرزوی بکند که برای او مناسب باشد و در تردید است. نگرن است آرزویش خوب نباشد. ولی بالاخره بدون به زبان آوردن آن، آرزو می کند. آرزویش که چه بوده در داستان آورده نمی‌شود. حتی بعد از سال ها که برای دوستش تعریف می کند، از خود آرزو چیزی نمی گوید. ولی می گوید که آرزویش برای برآورده شده نیاز به زمان دارد، حالا نمی شود گفت محقق شده یا نه.

تمام قصه همین است. قصه ای شیرین است مثل قصه های کودکانه، دوست داشتنی و رویایی ست. ملاقات با مردی عجیب و برآورنده ی آرزوها.

 

این داستان می توانست در سطح بماند. همانطور که اصل ماجرا را اینجا برایتان نوشتم. اما داستان لایه های دیگری هم دارد، که آیا اگر پیرمردی با کراوات زرد و قهوه ای رو به روی شما بود و می گفت آرزویی کنید چه آرزویی می کردید؟ فقط یک آرزو برآورده می شود.

همین الان به آن فکر کنید و مطمئنم پاسخ این سوال سخت تر از چیزی است که فکرش را می کنید.

موراکامی اینجا از زبان شخصیت می گوید: «مردم هر آرزویی که بکنند و هر چه دامنه ی تخیل را وسعت دهند، چیزی جز خودشان نمی شوند. همین و بس»

 

تم بزرگ این چهار داستان تنهایی عمیق آدم هاست. یک زن فقیر و پیر و تنها و نادیده گرفته شده، یک مادر تنها ولی قوی، یک دختر تنهایی که کسی نیست تولدش را تبریک بگوید و مجبور است روز تولدش هم کار کند و یک مرد تنها در ساختمانی بزرگ که شبح توی آینه یا خودش می ترسد.

ابهام و فقدان در داستان های موراکامی هست ولی ازاردهنده نیست. داستان های موراکامی را برای کشف بیشتر حقیقت قصه چندین بار خواند. یک بار خواندن کفایت نمی کند.

برای کسی که می خواهد داستان ماندگاری بنویسید که با هر بار خوانده شدن داستانش لذت و کشف جدیدی به خواننده دست بدهد بهترین نمونه است.

 

*

*

*

 

«لازم به گفتن نیست که تمام دنیا مضحکه است.کی می تواند از این موضوع بگریزد؟ از زرق و برق استودیوی تلویزیون تا تیرگی کلبه ی زاهدی در جنگل، همه از یک ریشه اند.»( از داستان عمه ی فقیر)

 

 

*در مورد داستان های اول مجموعه داستان چاقوی شکاری اینجا بخوانید

 

*کپی با ذکر منبع مجاز است.

افروز جهاندیده

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

این پست دارای 8 نظر است

  1. محمدی

    سلام
    محمدی هستم
    سایتتون رو بررسی کردم
    محتواهای خوبی نوشتین
    سایتتون سرعت مناسبی داره
    من هم مثل شما سایت هام رو با وردپرس می سازم
    وردپرس واقعا محشره و خیلی زود با وردپرس میشه اومد تو صفحه اول گوگل
    یک موردی که من تو سایت شما دیدم اینه که تعداد بک لینک هاتون خیلی کمه
    برای همین هم هست که تو تعداد زیادی کلمه کلیدی مهم تو صفحه اول گوگل نیستید
    راستی یادم رفت بگم ، من متخصص سئو هستم
    اگه یه مقدار در مورد بک لینک سازی فعالیت کنید ، مطمئنا نتیجه های فوق العاده ای می گیرید

    یه سایت هست بک لینک رایگان و پر قدرت رو برای مدت محدود برای دانلود قرار داده
    یه رپرتاژ خبری هم به ارزش 400 هزار تومان داره رایگان میده

    پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید مختص سایت های وردپرسی مثل شماست
    تا هنوز بر نداشتن ، برید دانلود کنین

    لینک دانلود اگه اشتباه نکنم این بود

    https://co10.ir/product/free-backlinks-reportage/

    1. گل‌افروز جهاندیده

      سلام
      ممنون جناب محمدی
      لازم داشتم حتما میام سراغتون

  2. کوتن

    سلام
    تبریک می گم
    تو این زمینه بهترین هستین

    سایتتون هم زیباست

    1. گل‌افروز جهاندیده

      سلام دوست عزیز
      خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و مطالعه کردید
      برقرار باشید

  3. چگونه آمار بازدید کنندگان سایتتان را 2 برابر کنید ؟

    چگونه درآمد سایتتان را 2 برابر کنید ؟

    چگونه در نتایج گوگل بیشتر دیده شوید ؟

    دیوید اگیلوی (پدر علم تبلیغات ) می گوید :
    95 درصد افراد فقط عناوین را می خوانند .
    اگر عنوان قانعشان کرد ، سراغ متن می روند و محتویان صفحه شما را می خوانند
    جمله مهم دیگر دیوید اگیلوی در مورد عنوان :
    افرادی که عناوین را می خوانند ، 5 برابر بیشتر از افرادی هستند که متن کامل را می خوانند .

    جمله دیگر از دیوید اگیلوی :
    وقتی که عنوان را نوشتید ، 80 درصد کار را انجام دادید

    البرت لاسکر (پدر تبلیغات مدرن ) می گوید :
    عنوان 90 درصد تاثیر یک آگهی یا مطلب را شامل می شود .

    جان کاپلر در مورد عنوان نویسی می گوید :
    عنوان شما در مطالب و آگهی ها ، باعث موفقیت و شکستتان می شود .

    برای مطالعه و دانلود 965 عنوان برتر تبلیغاتی
    که باعث افزایش بازدید و افزایش درآمد سایتتان می شود
    روی لینک زیر کلیک کنید

    https://co10.ir/blog/website/title.html/

    1. گل‌افروز جهاندیده

      سلام
      خیلی ممنونم از کامنتتون
      برقرار باشید

  4. علیپور

    ممنون از شما . واقعا همونی بود که می خواستم،کامل و بدون نقص

    1. گل‌افروز جهاندیده

      خوشحالم از این بابت
      موفق باشی رفیق

دیدگاهتان را بنویسید