نویسندهای که تاریخ بداند و ادبیات کهن را خوانده باشد دستش پر میشود از ایدههای ناب. اما نیاز به خلاقیت فراوانی برای بهروزآوری ایدهها به شکل نو دارد و این هنر نویسندهی مجموعه داستان «خانوم» است. این مجموعه به قلم «محسن زهتابی» ده داستان کوتاه دارد. داستانهایی که در وهلهی اول زبان پخته و قوی دارند، متناسب با برههی زمانی و مکانی که روایت میشود. دقت نویسنده در ساختار زبانی چنان است که اجازه نداده زبان کهن شود یا آنچنان امروزی که همخوانی با رخدادها نداشته باشد. زبانی بینابین کهن و امروزی. این زبان نیز از خلاقیتها و دانش زبانی-تاریخی نویسنده است که مخاطب را از دشواری کهنخوانی نجات داده تا ذهن خسته نشود و روایت را گم نکند.
ساختار روایی داستانها منسجم و غیرقابل پیشبینی است. تا آخر داستان نمیتوانید دست نویسنده را بخوانید و حدس بزنید چه خواهد شد هرچند خودتان نیز شگردهای داستاننویسی را بدانید.
آنچه در این مجموعه داستان بهچشم میخورد برجستهسازی یا آشناییزدایی از تاریخ است. عنوان و واژهی تاریخ با پیشفرض و پیشزمینهای که از آن در ذهن داریم بهوجود میآید و ممکن است برای هر فرد متفاوت باشد، آنچه مشترک است تعریف از تاریخ است: تاریخ مجموعهای از اتفاقات مهم و وقایع تأثیرگذار بر سیاست، جغرافیا، اجتماع، فرهنگ، طبیعت و … است. محسن زهتابی نویسندهی کتاب خانوم ما را یادآور میشود که این وقایع در بستر زندگی رخ دادهاند. فاصلهها، سالها و قرنها را برداشته، مرزهای تاریخی را درهمشکسته و وقایع را از قالب تاریخ مدرّج بر پیشانیشان خارج کرده است. روی جزئیات حذفشده -به دلیل کماهمیت بودن از نظر تاریخی- که بخش ناگفته و مغفول ماندهی تاریخ است نور تابانده و در معرض نگاه مخاطب قرار داده است. روایت عشقها، تنهاییها، طردشدنها و …
زهتابی در این مجموعه، تاریخ را بهگونهای متفاوت روایت میکند. افراد و اسامی آشنا در تاریخ، حاشیه و قسمت سایهدار تاریخ را دستمایه و بستری قرار داده برای روایتی از زندگی انسان. انسانی که در طول تاریخ، انسان است با همان امیال، رویاها، آرزوها و …
طنز از شگردهای برجستهسازی روایی در این داستانهاست که لذت خواندن داستان را دوچندان میکند. قالبهای داستانی نزدیک به نمایشنامه و گاهی نمایشنامه، راویان و زوایای دیدی نامتعارف مثل زاویه دید و روایتی از ورزاجنگ و … همه آنچه که باید از خانوم بدانید نبود. داستانهای دورتر از تاریخ نیز در این مجموعه خواهید خواند.
اینها فقط شمّهای بود از هنرمندی محسن زهتابی در مجموعه داستان خانوم.
باید کتاب را خواند.
.
.
.
قسمتی از داستان «عباس میرزا» از همین مجموعه
«بیچاره این روح لجامگسیخته که غلام خانهی پدر شده است. تمام هفته را با خانه و دود و هذیان بهسر میبرد. اژدهای زشتی که توان بیرون خزیدن از تاریکی را ندارد و شبهای جمعه بیاعتراض از لابهلای درب آهنیِ زنگزدهی اتاق، پاهای مریم و حالات ارضای غرایز او با میرزا را بهتماشا مینشیند. سنگچینشدهی جهان تکراری، محکوم به ناخوشی، دریوزگی غریزیشدهی این روح، تمام هستی مرا بر دستان پدر مینهد و روزگاری که برایش لذت این تن تعریف نشده، مغمومی که توان ارضای هیچکسی را نداشته و بیشتر میدود و بیشتر پلکان صعود صاحبان خود میشود. کرهخر فیلسوفی که تنها یک قدم مانده بداند. ولی همانی میشود که قصهها میخواهند.
فتحعلیشاه همانطور نشسته باانگشت دستش دود تریاک معلق در هوا را میچرخاند، نقاشی میکند. نبرد دوم ایران و روس است. سپاه روس ملت ما را به بند کشیده و روی خاک میغلتاند. عباسمیرزا در میانهی میدان بیرمق ایستاده. چهرهاش را میبینم؛ صاف به ما نگاه میکند. شاه پوزخندزنان از منگش مینوشد. به تاج سرش اشاره میکند و رو به او میگوید: «این تاج برای مردی میماند که لامذهبان را بهیوغ کشیده، پیروز میآید.»
در میدان نبرد، خورشید رو به غروب است. سرخی آسمان نبرد در قلبم آشوبی بپا میکند. هر سپاهی چونان گرگی درّنده یک احساس ناخوشایند را تداعی میکند که ادامه شب را در ورطهی بیحوصلگی خود میکشاند. عباس میرزا فرمان عقبنشینی میدهد. همه سوی چادرهاشان برمیگردند او تنها از بودن در این جنگ بیهوده درد میکشد. درد، چیزی که زیبایی و درک آن را به چالش میکشد. ابدیت دچار درد، رسیدن به زیبایی را دچار تعفن میکند…» (زهتابی.1401.67)
.
.
.
مجموعه داستان خانوم / محسن زهتابی/ انتشارات نودا/ چاپ سوم/ 1401
پ.ن: شما هم اگر این کتاب را خواندهاید نظرتان را بنویسید. 🙂
ممنون که میخوانیدم. 🙂
27 اسفند 1401