کتاب «زنان، جنون و پزشکی» کتابی خاص است که علاوه بر دانشجویان پزشکی، روانشناسی، فلسفه، فمنیست‌ها، هر زنی نیز باید آن را بخواند. این کتاب نوشته‌ی «دنیز راسل» و ترجمه‌ی «فرزانه طاهری» است که نشر ققنوس سال 75 آن را منتشر کرده است.

تمرکز این کتاب بر زمینه‌های مشکلات روانی زنان است. چون آمار نشان می‌دهد زنان بیشتر از مردان دچار و در معرض آسیب‌های روانی و پریشانی روانی هستند. دنیز راسل بعد از بیان تاریخچه‌ای مختصر از «رابطه زنان و روانپزشکی» در ادوار مختلف از گذشته تا قرن حاضر به روانپزشکی مدرن و آنچه یافته شده است، می‌پردازد. با زبانی ساده و تقریبا همه‌فهم بررسی می‌کند که آیا مشکلات روانی در زنان زمینه‌ی زیستی و زیست‌شناختی دارد یا سرچشمه از ذهن و روان گرفته است؟

آیا مشکلات روانی زنان، این قشر ستم‌دیده در جامعه‌ای پدرسالار و مردمدار تحمیلی است یا برساخته‌ی ذهن و روان آنان است؟

آیا پریودی و سندورم پیش از قاعدگی PMS نقش موثری در این مشکلات دارند؟

آیا افسردگی‌های مزمن و ادواری یا اسکیزوفرنی ارتباط مشخص و باداومی با جنس زن دارد یا خیر؟

مهمترین بخش کتاب مرا جذب کرد فصل هفتم با عنوان «زنان و خلاقیت، عقل و جنون!» است. قسمت مهم و خلاصه‌ای از آنچه در این فصل می‌گذرد را بخوانید:

«بسیاری از زنانِ خلاق پریشانی روانی را تربه کرده‌اند.

جنون در نوشته‌های زنان مضمونی رایج است… دو سوال مهم در این فصل مطرح می‌شود. یک: آیا می‌توانیم ارتباط ادبی بین زنان و جنون را به صرت ستمی درک کنیم که احتمال دارد به بیگانه‌شدن از نقش زنانه منجر شود؟

دو: آیا می‌توانیم خلاقیت را به صورت تخطی از عقل و در نتیجه نزدیکی به جنون درک کنیم؟ آیا عقل آنقدر مردمَدار است که زنان فقط با غیرعقلانی‌بودن می‌توانند با طبیعت و سرشت خود صادق باشند؟

در ادامه به شرحی از پریشان‌احوالی‌های نویسندگان زن می‌پردازد. نویسندگانی که مشکلات روانی مشخصی داشته‌اند، بستری در بیمارستان را تجربه کرده‌اند و یا دست به خودکشی زده‌اند. از جمله: شارلوت پرکینز گیلمن، زلدا فیتزجرالد، سیلویا پلات، ویرجینیا وولف و جنت فریم.

«دنیز راسل» بعد از تبیین مشکلات روانی این زنان براساس آثار و خودزندگینامه‌نوشت‌هایشان به دو سوال بالا پاسخ می‌دهد.

پاسخ سوال اول مثبت است. می‌بینیم که انگار لازم نیست فراتر از این اندیشه برویم که ستم، بویژه  ستم مرتبط با نقش زنانه، در درک مشکلات جنون در زنان اهمیت دارد. این زنان(نویسنده و شاعر) این ستم را به نحوی حادتر تجربه می‌کنند چون کار دیگری سوای شوهرداری و خانه‌داری هست که در اشتیاقش می‌سوزند.

پاسخ سوال دوم: این رمان‌نویسان از عقل تخطی کرده‌اند چون رمان‌ها یا داستان‌هایی شخصی براساس زندگی واقعی نوشته‌اند که در ان جنون تجربه اصلی است که با رمانی سنتی که طرحی دارد بسیار متفاوت است. بنابر عقلی که هنجارهای مردانه تعیین کرده‌اند، احتمالا این کار غیرعقلانی تلقی می‌شود. ضمنا، همه این آثار این هنجارها را به مبارزه می‌خوانند و چون هنجارهای مردانه استاندارد کلی عمومی را مقرر می‌دارند، چنین چالشی همیشه ممکن است غیرمنطقی قلمداد شود… »

در ادامه به نظریان ویرجینیا وولف می‌پردازد. نویسنده‌ای فمنیست که درباره زنان، نوشتن و داستان نظریات قابل‌توجهی دارد.

«ویرجینیا وولف تاملاتی درباره زندگی خلاق یک زن دارد. او تاکید می‌کند که یک زن برای خلاق‌بودن باید از نقش زنانه‌اش آزاد شود و چنین کاری از نظر مردان غیرمعقول است.

اگر زن رمان‌نویسی زاینده باشد، به چیزی فکر کرده است، به چیزی درباره جسم، درباره شورهایی که درست نیست یک زن از آنها حرف بزند. عقلش به او گفت که مردان شوکه خواهند شد. این آگاهی که مردان درباره زنی که حقیقت را درباره شورهای خود می‌گوید چه خواهند گفت او را از حالت ناخودآگاهی خاص یک هنرمند به درآورده بود. دیگر نتوانست بنویسد … قوه تخیلش دیگر نتوانست کار کند.

زنان اگر به کشف جنسیت خود برآیند، اگر به عنوان زن از زنان بنویسند، احتمال آن هست که غیرمعقول قلمداد شوند…»

.

.

.

شما هم اگر این کتاب را خوانده‌اید نظرتان را بنویسید.

ممنون که خواندیم 🙂

 

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید