تو کدوم مرحله هستی؟
آیا چیزهایی نوشته ای و مسیر را پیدا کرده ای؟
یا هنوز ترس قلم دست گرفتن داری و هر شب می گویی فردا می نویسم و فردا و فردا های دیگری که هیچ وقت نمی آید؟
من مسیرم را خودم پیدا کردم. مهم نیست دیگران تاییدت کنند یا نکنند. مهم این است خودت از کارت لذت ببری و بدانی که راه درست را داری می روی.
می خواهم صادقانه و شجاعانه تجربیاتم در راهی که پیموده ام برایتان بنویسم. هر چند خودم هم اول راهم و راه دراز است و نویسنده پرتلاش! (تحریف ضرب المثل به سبک خودم :))
نویسندگی یعنی خوب دیدن، خوب شنیدن و خوب نوشتن!
خوب دیدن همان چشمچرانی است. منتها چشمتان را به جاهایی ببرید برای چریدن که حلال باشد و آسیبرسان به خود یا دیگری نباشد تا خدای نکرده امر به نهی نکرده باشیم.
منظور از خوب دیدن چیست؟
می خواهید نویسنده شوید؟ اوکی. اطرافتان را خوب ببینید. عمیق و جزئی نگاه کنید. مثل اینکه دارید یک فیلم معروف از تلویزیون تماشا می کنید و قرار است ماجرای و خلاصه فیلم یا نقد فیلم را بنویسید.
حالا چرا تلویزیون؟ چون قدرت جلو و عقب بردن و دوباره دیدن فیلم را ندارید. دنیای واقعی هم همینطور است. لحظه ها و اتفاقات و حرکات و رفتارها را نمی توانید رپیلای کنید. پس از دستش ندهید. توی مغزتان ثبت کنید.
نگاه یک نویسنده با یک فرد عادی باید فرق داشته باشد. قبل از اینکه به فکر نوشتن بیفتید، فرد عادی بودید. اما حالا دیگر نه! چشم به دیدنیها عادت می کند. به هر چیزی که بارها دیدن عادت می کند، فیلم تکراری است برای ذهنتان. عادت می کند که طرز کفش پوشیدن دیگری برایش جالب توجه نیست. یا حرکت دست های کسی هنگام حرف زدن. نویسنده شدن یعنی آشنازادیی! یعنی همه چیز را همه کس را طوری نگاه کنید انگار بار اول است می بینید. قول می دهم چیزهایی کشف کنید که توجه تان را به شدت جلب کند و برای نوشتن به کارتان بیاید.
مثلا با آشنایی در خیابان برخورد کرده اید. اول اینکه فاصله گذاری اجتماعی را رعایت کنید. با او از دور سلام و علیک کنید و دست ندهید. نویسنده نشده کرونا می گیرید می میرید. 🙂
بعد ببینید این آدم که قرار است توجه تان را به او جلب کنید، چه عادات رفتاری در حال صحبت کردن دارد. آیا همراه با حرف زدن و سر و گردن و دست هایش را تکان می دهد؟ با دست هایش چه می کند! چه می گوید اصلا! لغاتی که در حرف هایش استفاده می کند ارتباطی به شیوه ی زندگی اش، محیطش و شغلش دارد!؟ به احتمال زیاد دارد. چون آدم ها تربیت شده ی محیطی هستند که در آن زندگی می کنند. محیط آدم ها را تغییر می دهد.
یا در پارک یا ایستگاه اتوبوس بنشینید و مردم را نگاه کنید. تفاوت ها و شباهت ها را ببینید و مقایسه کنید. ببینید چه آدم هایی سراغ فست فودی می روند و چه کسانی سراغ کتابخانه. خریدهای مردم را دید بزنید، زوج ها را تماشا کنید و از رفتارشان برداشت هایتان را بنویسید. هر چیزی که در دیدتان است را از دست ندهید.
خوب دیدن یعنی همین. وقتی در نوشتن داستانی درماندید، بهترین راهش تماشای مردم، خیابان ها، مغازه ها، مشتری ها، ماشین ها، کوچه ها، درها، پنجره ها، هر چیزی که قابل دیدن است. از زباله ی کف کوچه گرفته تا پرنده ای یا دودی یا ابرکی کوچک و بی رنگ در آسمان. ریز شدن در رفتارها و کردارهای مردم، غریبه ها، رهگذرها.
مثل این می ماند شما در حالت سکون باشید و دنیا در حال گردش و بر قرار خود.
چیزی که به نویسنده قدرت می دهد، به قلمش توان حرکت می دهد، این است که بداند خدای داستان و شخصیت هایش است. خدا بودن چه حسی دارد؟ خالق شخصیت و داستان بودن یک حس بی نظیر و محشر است که تا ندارد.
و همینطور هر نویسنده نگاه خاص خودش را دارد. این نگاه به مرور زمان تغییر زاویه می دهد، قوی تر می شود، جزئی نگرتر می شود یا بعد جدیدی کشف می کند. پس از نوشتن نگاه خود نترسید. نگاه شما فقط مختص خودِ شماست و برای دیگران دیدن دنیا و آدم ها و قصه هایشان با دیدی نو، از زاویه ای نو جذاب خواهد بود.
خوب شنیدن هم همان است. این بار باید فضولی کنید. مدل نویسندگان گوش بایستید و به حرفهای مردم گوش دهید. مدل نویسندگان یعنی طوری گوش دهید که انگار چاره ای جز شنیدن نداشتید. عمیق و دقیق گوش دهید. لهجه ها و زبان های مختلف نسبت به ظاهر مردم و رفتارها و مکان مکالمه تفاوت دارد.
خوب شنیدن یعنی به جای زبان بودن و رادیووار حرف زدن، یک جفت گوش شیپوری بزرگ داشتن برای بلعیدن هر آنچه می شنوید. پس کم گوی و بیشتر بشنو! کم گویی باعث می شود حرف های بیشتری برای نوشتن داشته باشید. اگر همه ی حرفتان را به زبان بیاورید ممکن است کاغذتان سفید بماند.
خوب شنیدن یعنی تمرین دیالوگ نویسی. خوب شنیدن یعنی بدانی کی، کجا و کی باید چنین حرفی بزند! چه عکس العملی داشته باشد و چه رفتاری از او سر بزند! چه حرفی و لحنی مناسب احوالات شخصیت مورد نظرتان در موقعیت خاص است.
خوب شنیدن یعنی بالا بردن دایره لغات از زبان گفتار، لهجه ها و شخصیت های مختلف، برای نوشتن مکالمات سالم و واقعی.
خوب شنیدن یک نمونه دیگر هم دارد. خوب شنیدن احساسات خود و دیگران. توجه به حس های جوراجور. هر واقعه چه احساسی به شما می دهد؟ حالات روحی تان چطور است؟ به تغییرات روحی دیگران دقت کنید. آیا از ظاهر کسی می شود به سِّر دورنش پی برد؟ چه تغییرات ظاهری در او رخ داده؟ آیا رنگ به رنگ می شود یا دست هایش حسش را نشان می دهند؟
بریم سراغ خوب نوشتن.
مشکلترین بخش همین است. خوب نوشتن را باید به مرور آموخت. عجله کار شیطان است. وقتی خوب ببینید و خوب بشنوید، درک درستی از سوژه، داستان و متنی که قرار است بنویسید به دست آورید، خوب نوشتن با تمرین به دست می آید. خوب نوشتن فقط با نوشتن مستمر و پیگیر به دست می آید.
نوشتن سخت است از کوه کندن هم سختتر است. پس خیال نکنید راه آسانی در پیش رو دارید. راهتان پر از موانع تیز و برّان و قطعه قطعه کننده به قطعات ریز تک سلولی است. البته از لحاظ روحی و روانی. ببخشید یه کم پیاز داغش زیاد شد!
خلاصه که نترسید هر کاری بخواهید انجام بدهید سختی های مختص خودش را دارد، نوشتن هم.
کپی می کنید! قربون دستت منبع و اسم نویسنده رو هم کپی بزن! 🙂