پریچهرهجان ببخش!
انگار نشستهباشی پشت پنجرهای رو به خیابان، کوچه و میدان شهر! آدمها با داستانهایشان میآیند و میروند. از قاب پنجره تماشایشان میکنی! مجموعه داستان «پریچهرههای مچاله» همان پنجره است.…
انگار نشستهباشی پشت پنجرهای رو به خیابان، کوچه و میدان شهر! آدمها با داستانهایشان میآیند و میروند. از قاب پنجره تماشایشان میکنی! مجموعه داستان «پریچهرههای مچاله» همان پنجره است.…