اینجا در مورد کتابی عجیب با سبک روایت خاص به نام «تانگوی شیطان» می خوانید.
«تانگوی شیطان» رمان مجاری است نوشتهی «لسلوکراسناهورکایی» با ترجمه «سپند ساعدی».
شما در این رمان با یک تصویر و داستان آخرالزمانی روبهرو خواهید شد.
داستان از شخصیتی به نام «فوتاکی» آغاز میشود. فوتاکی با صدای زنگ ناقوسی که معلوم نیست از کجاست، از خواب بیدار میشود.او فکر میکند ناقوس مرگش است. هر لحظه ممکن است بمیرد. چون خلائی در درون خود حس میکند و دلیلی برای زنده بودن نمییابد. به یک نوع پوچی رسیده است. فوتاکی تنها شخصیت کمی اندیشمند رمان است.
شروعی خیرهکننده و درگیر کننده ذهن با تعلیقی که میگوید آن نزدیکیها کلیسایی نیست. امکان ندارد ناقوس واقعی وجود داشته باشد و …
کم کم با فضای داستان آشنا میشویم. فضای لجنآلود، تاریک، بینور امید و شادی. دنیایی که با باران جهنمی که بند نمیآید تبدیل به باتلاقی شدهاست. نمی شود قدم از قدم برداشت.
مکان داستان روستایی متروکه است. روستایی که زمانی تجارت و کسب و کار در آن رونق داشته، اما به دلایلی در زمان داستان متروکه و در سکون کامل است. با خانه هایی پر از عنکبوت هایی که به هر چیز بیتحرّکی تار میتنند، چه دست آدمی باشد در حال خواب یا شیء!
رخوت در جان ساکنان روستا ریشه دوانده است. هیچ کاری ندارند انجام بدهند، هیچ فکر و اندیشهای ندارند، مثل مردههای متحرکاند. یا زندههای دست و پا بستهای که منتظر مرگشان روز را به شب و شب را به صبح میرسانند.
مثل کرمهای لجنزار توی گل و لای در هم میلولند، مینوشند، میخورند و روزگار میگذارنند. تا اینکه خبری از راه میرسد؛ فردی به نام «ایریمیاش» که سابقا یکی از اهالی همان روستا بوده و همه فکر میکردهاند مرده، زنده دیده شده و در راه بازگشت به روستاست.
«ایریمیاش» یادآور شکوفایی و نجات از تباهی است، برای اهالی معدود آن روستا. هر یک از شخصیتها با خاطره و گذشتهای که با «ایریمیاش» داشتهاند او را نجاتدهنده خود از بدبختی و فلاکت میدانند.
اما غافل از اینکه این ناجی در پی هدف دیگری است. با زبانبازی و تهییج احساسات آن چند نفر، در موقعیت و زمانی که دچار نئشگی، بیخوابی و گیجی هستند، توانست تمام درآمد یک سال گذشتهی تکتک آنها را از چنگشان در بیاورد. این مردم مسخ شده با میل خود و خودجوش هر چه داشتند را روی میز ایریمیاس می ریزند، به امید اینکه اتوپیایی وعده داده شده را برایشان بسازد.
در این میان خودکشی دختر بچهای عقب مانده، دستمایه و تکمیل کننده نقشهی «ایریمیاش» میشود و به نفع خود از این اتفاق شوم بهره میبرد.
*
*
*
نویسنده در این رمان نگاه جنسیتزدهای به زن دارد. زن تا سرحدّ حیوان پایین آورده. پست و حقیر میشمارد. زنهای این رمان اسم و هویتی از خود ندارند. آنها به واسطهی مردهایشان، موجودیت مییابند. زن اشمیت، زن کرانر، زن …
زنها در این رمان یا جزو زنان احمق و ابله و خرافی هستند، یا فاحشه و نفرت انگیز!
*
*
*
برااساس این رمان فیلمی هفت ساعته ساخته شدهاست به همین نام!
این رمان، رمانی تکاندهنده و تاثیرگذار است. سبک روایت رمان دایرهوار است. پایان رمان، آغاز آن است. نشاندهندهی اینکه، این دور سیاهی و تباهی، این اتفاق شوم، تکرارپذیر است و پایانی برای آن نیست.
نویسنده خود شخصیت عجیبی در رمان است به نام دکتر! که با نوشتن باعث میشود اتفاق بیفتد.
هر چیز کوچک و جزئی، از رفت و آمد اهالی، از دیده و شنیدههایش را مینویسد. از کنار پنجرهاش تکان نمیخورد. هر چه لازم دارد را دم دستش میگذارد، تا مجبور نشود برای یک لحظه که هم شده صندلیاش را ترک کند. همانجا میخوابد. فقط برای توالت، دیدبانیاش را ترک میکند. او میگوید هر آنچه مینویسد، اتفاق خواهد افتاد. و این او است که در پایان رمان کشف میکند صدای ناقوس از کجاست و چرا به صدا در میآید.
*
*
*
برای خرید کتاب تانگوی شیطان با 20% تخفیف کلیک کنید
پ.ن: کپی با ذکر منبع مجاز است.
اگر این کتاب را خواندهاید نظرتان را بنویسید. 🙂