می خواهم شما را با یک زن جسور از حرمسرای ناصرالدین شاهی آشنا کنم: «سکینه سلطان».

اگر حوصله هم داشته باشید اسم کاملش که خودش در انتهای سفرنامه ذکر کرده بخوانید:« سکینه سلطان خانم اصفهانی ملقب به حاجیه وقار الدوله، حرم مرحوم جنت مکان خلد آشیان، شاهنشاه شهید(نور الله مضجعه و مرقده) به تاریخ یوم الاحد فی هشتم شهر جمادی الثانیه سنه 1319»

سکینه سلطان به هزار قر و قمیش و اجازه مظفرالدین شاه به سفر عتبات و مکه عازم می شود. دست به قلم می برد و قصد می کند سفرنامه اش را بنویسد. این زن، یک زن اهل شعر و شاعری و قلم از حرم ناصرالدین شاه است. احتمالا بسیار جوان است که زنان چهل ساله را پیرزن می داند و متعجب که چطور زن چهل ساله باردار شده است!

سفر رفتن برای زنان آن زمان افتخار بزرگی بوده است. چون هم اجازه شوهر را لازم دارند و هم هزینه سفر. آن هم سفری که یکسال به طول می انجامد. پس حق دارد کلاس بگذارد و خودش را حاجیه و خانوم و …معرفی کند.

 

زمان سفرنامه کی است؟

برمی گردد به چهار سال بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه که سکینه سلطان راه به راه، قدم به قدم، میرزا رضای کرمانی را نفرین می کند. با اینکه سکینه سلطان در زمان سفر همسر معتصم الملک صاحب منصب و عالی مقام شهر شیراز، در آن زمان بوده است اما دائم به یاد ناصرالدین شاه است. از او خاطراتی ذکر می کند و برای او اشک می ریزد و غش و ضعف می رود.

نثر سفرنامه های سکینه سلطان از نثرهای منشیانه ی آن زمان فاصله ی زیادی دارد. خیلی ساده و روان است و به زبان گفتار بسیار نزدیک. جمله های به شدت کوتاه و اجزای جمله همانطور که در زبان گفتار جا به جا می شود، نوشته شده است. هر چند کلمات عربی زیادی استفاده شده است.

طنز این مایه ی لذت در خوانش های کسل کننده، در این سفرنامه هم به چشم می خورد. سکینه سلطان از خودش کم می گوید. اما از زن بودن خودش بیش از اندازه لابه و شکایت می کند. به اینکه اجازه همسر و مظفرالدین شاه را که بعد کشته شدن ناصرالدین شاه زنان حرمسرای برادرش را در می یابد،دارد! به اینکه چون زن است این قدر ترسو است و از شب و راهزن و دریا و کشتی می ترسد. و چندین مورد دیگر که خودتحقیری جنسیتی را نشان می دهد.

«زن هر چه باشد و مرد هر چه باشد زن بیچاره اسیر مرد است…»ص76

 

همین که به این موضوع فکر می کرده نشان می دهد زن پیشرو و متمدنی بوده است.

شاید بشود اسمش را صداقت گذاشت که در جایی دیگر از خط بد خود به طنز ایراد می گیرد و به شعر می گوید: ای نویسنده از برای خدا/خط نوشتن به دیگری فرما/یا چنان بنویس که خوانده شود/یا خودت همراه نوشته بیا/

 

وقار الدوله خیلی به خودش زحمت نداده که چنین و چنان بنویسد و فقط هر چه بر ذهن وزبان آمده را نوشته است. آن هم  روی کجاوه یا در کارونسرا یا در منزل های موقتی مختلف. پس خط بد در موقعیت بد چه شود!

سفرنامه‌ها اصل تاریخند. تاریخ را از دل همین سفرنامه های نه چندان مهم و کوچک بیرون می کشند. از نظر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی زبان گویای دوره شان هستند.

سکینه سلطان خیلی هم متمدن تشریف داشته اند و هزینه ای که در سفر متحمل شده اند را هم برای دیگرانی که قصد سفر به عتبات و مکه معظمه را بعد از او خواهند داشت به کتابت در آورده اند.

 

از متن کتاب «خانم! فردا کوچ است » سفرنامه سکینه سلطان(وقار الدوله):

« یوم پنج شنبه. بیست و چهارم. مراجعت. منزل نوزدهم. امروز باید دون حُلیفه برویم. پیش از نماز صبح سوار شده به راه افتاده. باری قدری که راه رفته، پیاده شده. نمازی خواندیم. باز سوار شده. نزدیک غروب منزل رسیدیم. این راه ها جز خار مغیلان در یک بیابان چیزی پیدا نمی شود. آب ندارد.

 

یوم جمعه. بیست و پنجم. مراجعت. منزل بیستم. ما باید به حُلیفه برویم. نماز را در منزل خوانده. راه چندان دور نبود. هشت ساعت راه آمدیم. رسیدیم. هوا قدری از سابق خوبتر است. یعنی مثل تابستان طهران می ماند. بحمدالله حالت من هم قدری خوب شده. اما هنوز غذا نمی توانم بخورم.

یوم شنبه. بیست و ششم. مراجعت. منزل بیستم. امروز باید سلمی برویم. نماز خوانده سوار شدیم. چهار و نیم به غروب مانده رسیدیم. اینجا هم آب ندارد. باد شدید می آید که یک چادر سرپا نگذاشته بود. شب من توی کجاوه خوابیدم.

یوم یک شنبه. بیست و هفتم محرم. مراجعت. منزل بیست و یکم. امروز باید به موسی جده برویم. پنج و نیم از شب رفته سوار شدیم. تا صبح راه آمدیم. پیاده شده نماز خواندیم. سوار شدیم. پنج ساعت از دسته گذشته منزل رسیدیم.

این منزل آب و نخل خرما دارد. هندوانه های کوچک داشت. خیار چنبر، دوغ و گوشت دارد. اما گران بود. باز هم خوب است که هست. گران باشد. آبش، آب چاه است. خوب آبی است.

یوم سه شنبه. بیست و نهم. مراجعت. منزل بیست و سیم. امروز باید به ریکان برویم. صبح از خواب برخاسته ادای فریضه نموده سوار و روانه شدیم. راه دور بود. امروز چون که آدم های امیر جبل این منزل کجاوه ها را حساب می کردند، مردم را نگاه داشته بودند که بشمارند. قدری طول کشید. غروب مانده رسیدیم و پیاده ها دو به غروب مانده رسیدند. امروز حاجی سید احمد کاظمینی با عمه هایش از حمل حاجی معبود تا این جا به دیدن ما آمده بودند. عجب مردمان با محبتی هستند. بعد از نشستن آن ها، زن حاجی خان با زن آقا امدند پیش من. شکر خدا امروز بد نگذشت…»

 

اگر دلتان خواست می‌توانید با سکینه سلطان همراه باشید و در سفر یکساله او به مکه معظمه و عتبات عالیات سیر و سیاحت و زیارت کنید. سکینه سلطان زن پرحرفی نیست. سفرنامه اش را کوتاه و مختصر و ساده و صمیمی نوشته است.

اسم این سفرنامه « خانم! فردا کوچ است» به پژوهش: رسول جعفریان، کیانوش کیانی

ویرایش و تدوین: زهرا صالحی زاده

نشر اطراف

قطع جیبی در 188 صفحه

 

 

 

 

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید