آتشآب
هرگز یادم نمیرود چقدر ترسیده بودم. شعله بود، سرخ بود. لب جوی آب خم شده بود. به قامت کشیده و باریکش لباس سراپا سفیدی داشت که تا تمام پاهایش…
هرگز یادم نمیرود چقدر ترسیده بودم. شعله بود، سرخ بود. لب جوی آب خم شده بود. به قامت کشیده و باریکش لباس سراپا سفیدی داشت که تا تمام پاهایش…