بایگانی‌های ناداستان - درسیّات، ادبیات https://golafrouz.ir/content/tag/ناداستان دربارۀ ادبیات و کتاب Mon, 08 Jun 2020 06:23:59 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.3.4 در مسیر پرتوهای نور قرار گرفتن، با کتابی از اِنی دیلارد https://golafrouz.ir/content/1231 https://golafrouz.ir/content/1231#comments Sat, 06 Jun 2020 15:55:51 +0000 https://golafrouz.ir/?p=1231       «اگر گوش تان را تیز کنید می توانید وزوز موسیقی آسمان ها را بشنوید»   نوشتن از کتاب خوب و در یک قالب نو، سخت است. اولین نمونه جستارهای روایی را از مونتنی فیلسوف خوانده ام. کتاب «هیچ چیز آنجا نیست» دومین نمونه جستاری است که خونده ام. قبل از هر چیزی، تعریف […]

نوشته در مسیر پرتوهای نور قرار گرفتن، با کتابی از اِنی دیلارد اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
 

 

 

«اگر گوش تان را تیز کنید می توانید وزوز موسیقی آسمان ها را بشنوید»

 

نوشتن از کتاب خوب و در یک قالب نو، سخت است. اولین نمونه جستارهای روایی را از مونتنی فیلسوف خوانده ام. کتاب «هیچ چیز آنجا نیست» دومین نمونه جستاری است که خونده ام.

قبل از هر چیزی، تعریف جستار در ویکی پدیا را داشته باشید: « جستار به انگلیس: Essayبحث، فحص، پژوهش، طلب، مبحث، مطلب معمولاً نوشته‌ای است که در آن استدلالهای شخصی نویسنده مطرح می‌شود.

تعریف جستار مبهم است و با رساله، مقاله، جزوه و داستان کوتاه همپوشانی دارد. جستارها به‌طور سنتی به رسمی و غیررسمی طبقه‌بندی شده‌اند.

مشخصه ی جستارهای رسمی «هدف مهم، وقار، سازماندهی منطقی و طول» و مشخصه ی جستارهای غیررسمی عناصر شخصی (افشای افکار و احساسات شخصی، سلیقه‌ها و تجربه‌های فردی، سبک خودمانی)، شوخ‌طبعی، شیوه ی مطبوع، ساختار پریشان، یا تازگی و نامتعارف بودن مضمون و… است که کتابی در موردش حرف می زنیم، از  نوع غیررسمی است.

از جستار عموماً برای نقد ادبی، بیانه‌های سیاسی، استدلال‌های عالمانه، مشاهدات مربوط به زندگی روزمره، یادآوری خاطرات و تاملات نویسنده استفاده می‌شود. تقریباً همه جستارهای مدرن به نثر نوشته شده‌اند. جستارهای منظومی هم وجود دارند که در ابتدا به نثر نوشته شده بوده‌اند (مانند «جستاری در باب نقد» و «جستاری در باب انسان» که هر دو به الکساندر پوپ تعلق دارند.

 

خوب این تعریف جستار به طور کامل است. اما معنی جستار روایی به صورت ساده در آخر همین کتاب اینگونه می خوانیم: «متنی غیرداستانی درباره ی مفهوم یا رخدادی واقعی است که به یک موضوع مشخص می پردازد، هدفش طرح دیدگاه شخصی و توجیه موضع گیری نویسنده است و با چاشنی طنزی ظریف، ساختاری ظاهرا نامنظم و گاه به لحنی شبیه زبان شفاهی، داستان یا ساختار داستانی را به خدمت می گیرد و روایت نویسنده از موضوع را ارائه می دهد.»

 

حالا بریم سراغ پنج جستار از «انی دیلارد» آمریکایی به نام «هیچ چیز آن‎جا نیست».

می گوید هیچ چیز آنجا نیست! ولی من فکر می کنم چیزهای زیادی هست که ما نمی بینیم، نمی شنویم، حس نمی کنیم. چون عادت کرده ایم. چون کر و کور و لمس شده ایم. روی جلد کتاب نوشته: «پنج جستار درباره ی صداهایی که از طبیعت نمی شنویم.»

همیشه به پسرم می گویم تو فیلِ هم، جلوی روی ات باشد، نمی بینی. با خواندن این کتاب حس کردم، اگر پسرم فیل را نمی بیند، من فیل ده طبقه ی رو به رویم نمی‌بینم.

«انی دیلارد» در این کتاب لاغر و رژیمی، در مورد هر چیزی می نویسد. با زبانی صمیمی، طنزی دوست داشتنی و صداقت قابل قبول.

چشم و گوش‌مان را باز می کند و صداهایی از طبیعت را توی چشم و گوش‌مان فرو می کند.  با طرز بیان و روایت فوق العاده جذاب، عمیق و خواندنی اش، توجه ما را به چیزهایی جلب می کند که تا کنون نمی‌دیده ایم، یا به آن‌ها بی‌توجه بوده‌ایم.

در پیشگفتار کتاب و مقدمه مترجم ذکر شده است،  که این نقد را بر نوشته های انی دیلارد وارد شده، که او یعنی نویسنده ی این جستارها، تحت تاثیر مواد مخدر بوده است، در زمانی که این نوشته های را می نگاشته.

با خواندن کتاب،  تصور به واقعیت نزدیک می شود. درست زمانی که جملات طولانی، نامفهوم و سرشار از ابهام و تصویر کردن توصیفاتش، در ذهن مشکل می شود. پراکنده گویی و پرش های ناگهانی مفهومی، هم گیج کننده و سخت فهمش کرده است.  در مواجهه با مفاهیم انتزاعی درگیر این ابهام می شویم. مثلا وقتی در مورد دیدن و زندگی همین است، می نویسد و یک قسمت کوتاهی از سفر اکتشافی به قطب.

اما در مورد سنگ و خورشید و ماه، در قسمت مکالمه با سنگ و کسوف کامل ابهام کمرنگ تر می شود و زبان روایت سرراست و ساده و دلنشین.

انی دیلارد  در این کتاب چشم بینا و گوش شنوای جهان اطرافش است. در کنار بیان این مشاهدات خاص، گریزی به اسناد و تاریخ در مواردی که لازم است نیز دارد. که روایت را از داستان و ناداستان به سمت جستار سوق بدهد. در مورد گمگشدگان سفرهای اکتشافی به قطب، به جزئیاتی اشاره می کند که جذابِ نفسگیر است. از واقعیت تاریخی به سمت تصویری قوی، که انگار خود خواننده آن را از نزدیک دیده می کشاند.

در مورد کسوف کامل، توصیفات خاص و بکری ارائه می دهد و تصور و حسش در آن لحظه، چنان زیبا بیان می کند که نفس در سینه حبس می شود. تاریکی کسوف را حس می کنی و دلت می خواهد دست دراز کنی و دست انی دیلارد را بگیری تا گم نشوی.

در آموزش مکالمه به سنگ، آدم را وادار و متقاعد می کند که دلش بخواهد درخت پالوسانتو در جزایر گالاپاگوس باشد و یه جور مراقبه ی پالوسانتوایی.

«من با این درختان پالوسانتو ماجراهایی دارم. به عنوان نمادی از سکوتِ موقعیتِ انسانی در رابطه با هر آنچه ناانسانی است مرا به خودشان جذب می کنند. من تک تک خودمان را مثل درختان پالوسانتو می بینم، ترکه هایی مقدس که کنار همدیگر نشسته ایم به تماشای چیزهایی که می بینیم و در سکوت رشد می کنیم.»

هر جستار با تصویری خاص و داستانی شروع می شود. مثلا مردی که سعی دارد حرف زدن را به سنگ ساحلی بیضی شکلی که اندازه کف دست یاد بدهد. بعد می رود سراغ چیزهایی که دیگر اثری از سنگ در آن نیست. هر چند انتظار دارید سرنوشت آن سنگ را بدانید!

 

انی دیلارد با حواس حساسش، همه چیز را مو مو بیان می کند، با درک عمیق و خاصی که دیدنی ها، شنیدنی های طبیعت و دنیا دارد.

ما همان آدم کوری هستیم که در یک ورزشگاه نیاز به رادیو داریم و این کتاب رادیوی خوبی برای ما است.

و می گوید: «من نمی توانم نور بیافرینم؛ بیشترین کاری که از دستم ساخته است این است که خودم را در مسیر پرتوهای آن قرار دهم.»

 

بخش‌های زیبایی از کتاب «هیچ چیز آن جا نیست»  نوشته ی «انی دیلارد» ترجمه ی درخشان «محمدملاعباسی»  نشر اطراف به انتخاب نگارنده را با هم بخوانیم:

«در اعماق انسان، خشونت ها و ترس هایی است که روانشناسی ما را از آنها برحذر می داشته است. اما اگر این هیولاها را بیشتر و بیشتر در اعماق فرو ببرید، اگر همپای آنها از لبه ی دنیا به فرودست ها سقوط کنید، چیزی را می یابید که علم ما نمی تواند جایگاهش را درک کند یا اسمی رویش بگذارد، سفره ی زیرزمینی، اقیانوس، ماتریکس یا بستری اثیری که مابقی چیزها روی آن شناور است، آنچه به نیکی قدرت نیک بودن می دهد و به شر قدرت شربودن، آن عرصه ی یکپارچه: آن توجه پیچیده و توضیح ناپذیری که نسبت به یکدیگر و نسبت به زندگی خودمان داریم، این موهبت است. آموختنی نیست.» ص 100

 

«ذهن می خواهد برای همیشه زندگی کند، یا دلیل خیلی قانع کننده ای بیابد برای این که چنین نکند. ذهن از دنیا می خواهد که عشقش یا آگاهی اش را به او بازگرداند؛ ذهن می خواهد همه ی دنیا را بشناسد، کل ابدیت را، حتی خدا را. با این حال، همدست ذهن، با دو تا تخم مرغ نیمرو آرام می گیرد.

این بدن عزیز و احمق مثل یک سگ اسپانیول به راحتی راضی می شود و شگفت انگیز این که، این سگ اسپانیول صاف و ساده، می تواند آن ذهن شلوغ را سر ظرف غذای خود بنشاند. می شود تا ابد خندید به این که اگر به این ذهن مغرور و پرهیاهو با آن جاه طلبی های متافیزیکی اش یک تخم مرغ بدهید، آرام می گیرد.»

 

 

 

 

کپی متن با ذکر منبع و نام نویسنده یادداشت مجاز است. 🙂

 

 

برای خرید کتاب هیچ چیز آنجا نیست اینجا کلیک کنید

 

 

نوشته در مسیر پرتوهای نور قرار گرفتن، با کتابی از اِنی دیلارد اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/1231/feed 1
نویسندگی و دوی استقامت هاروکی موراکامی https://golafrouz.ir/content/397 https://golafrouz.ir/content/397#respond Wed, 24 Apr 2019 05:45:49 +0000 http://golafrouz.ir/?p=397   «هاروکی موراکامی» در این اثر روایت نویسنده شدن‌اش و شروع دوی حرفه‌ای را در کنار هم روایت می‌کند. ماجرا از آنجا آغاز شد که یک بعدازظهر اول آوریل ۱۹۸۷ و در حین تماشای مسابقه‌ی بیس‌بال فکر نوشتن یک رمان به سر نویسنده زد. حاصل این میل و اشتیاق شدید اثری بود که آن زمان […]

نوشته نویسندگی و دوی استقامت هاروکی موراکامی اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
 

«هاروکی موراکامی» در این اثر روایت نویسنده شدن‌اش و شروع دوی حرفه‌ای را در کنار هم روایت می‌کند. ماجرا از آنجا آغاز شد که یک بعدازظهر اول آوریل ۱۹۸۷ و در حین تماشای مسابقه‌ی بیس‌بال فکر نوشتن یک رمان به سر نویسنده زد. حاصل این میل و اشتیاق شدید اثری بود که آن زمان در سیاهه‌ی نامزدهای جایزه‌ی برتر مسابقه‌ای که نشریه‌ای ادبی برای نویسندگان جوان برگزار می‌کرد قرار گرفت که با عنوان «بشنو آواز باد را» به فارسی هم ترجمه شده است. این روند با نوشتن یک رمان و چند داستان کوتاه و موفقیت نسبی در این عرصه ادامه پیدا کرد.

در آن زمان هاروکی موراکامی صاحب یک کلوب موفق و پردرآمد جَز بود که بخش اعظم وقت‌اش صرف اداره‌ی آن می‌شد و در واقع تنها نیمه شب‌ها و پس از پایان کار و تعطیلی کلوب بود که فرصت نوشتن دست می‌داد. سال ۱۹۸۲ سالی تعیین‌کننده در حرفه‌ی جدید موراکامی بود.

در این زمان که سه سال از شروع نویسندگی‌ او می‌گذشت به این نتیجه رسید نوشتن غریزی دیر یا زود به بن‌بست می‌رسد و باید نویسندگی حرفه‌ای را در پیش گیرد و در پی آن تصمیم گرفت کلوب جَز را تعطیل و وقت‌اش را تمام و کمال صرف نوشتن یک رمان منسجم کند.

ماجرا به این سادگی‌‌ها نبود و نویسنده‌ای حرفه‌ای بودن دردسرهای خاص خودش را داشت. برخلاف تصویر عمومی از نویسندگان که آنها را نوابغی در حال شب‌زنده‌داری و معاشرت‌های بی‌وقفه، از این کافه به آن یکی رفتن، سیگار پشت سیگار دود کردن، در اتاقی تاریک چشم دوخته به آسمان در انتظار نزول الهامات غیبی در نظر می‌گیرد که دست آخر عصاره‌ی نبوغ‌ بی‌مثال‌شان را به جهانیان عرضه می‌کنند؛

موراکامی که خود نوشتن حرفه‌ای و جدی را در سن 33 سالگی آغاز کرد، به ما می‌گوید: نویسندگی حرفه‌ای است سخت، طاقت‌فرسا و کاملا استقامتی و مانند هر کار حرفه‌ای دیگر، در درجه‌ی اول به نظم، تمرکز و استمرار نیاز دارد.

او معتقد است برای منظم ماندن و تمرکز بر کار باید شیوه‌ی زندگی‌ای را در پیش گرفت که در حفظ این روند کمک‌مان کند. از خلال این زندگی‌نامه درمی‌یابیم یک عادت غیرادبی مانند دویدن روزانه که نویسنده در آغاز تنها برای افزایش توان بدنی و سرپا نگهداشتن جسمش و عادت دادن خود به انجام کاری مستمر و خسته‌کننده به آن رو آورده بود و در ادامه به شرکت مداوم در مسابقات ماراتن می‌انجامد، چگونه در شکل دادن به شخصیت ادبی نویسنده ایفای نقش می‌کند.

با خواندن این کتاب، به شکل خیلی شخصی و با جزئیات زیاد، با روند شکل‌گیری هویت او به عنوان یک نویسنده و همین‌طور جهان‌بینی‌اش آشنا می‌شویم. اگر خواننده‌ی ثابت آثار موراکامی باشید، وارد شدن به جهان شخصی او و شنیدن خاطراتش برایتان بسیار جذاب و تأثیرگذار خواهد بود اما اگر از طرفداران این نویسنده نباشید هم، از این کتاب لذت خواهید برد و پشتکار و سرسختی هاروکی موراکامی برایتان الهام‌بخش خواهد بود.

بخش‌های از کتاب «از دو که حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم» به انتخاب خانم مارال فرخی:

«عاملی که بیش از هر چیز دیگر به اکثر دوندگان انگیزه می‌دهد هدف شخصی است: برای نمونه، رسیدن به یک حدنصاب تازه و شکستن رکورد خود. مادامی‌که یک دونده بتواند دست به رکوردشکنی بزند، از کار خود خشنود خواهد بود. در غیر این صورت، چنین احساسی سراغ او نخواهد آمد. حتا اگر نتواند به حد نصاب موردنظر خود برسد، تا زمانی که از نتیجۀ کار و نهایت تلاش خود رضایت داشته باشد-که شاید در جریان مسابقه هم منجر به کشفی مهم در موردخود او شده باشد- به هدف خود رسیده است و احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه بعدی به او انگیزه خواهد داد. این قاعده در حرفه خود من نیز مصداق دارد. در رمان‌نویسی نیز، تا جایی که من می‌دانم، مسئله‌ای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخه‌های از یک رمان، اهدای جایزه‌هایی به آن و ستایش‌های منتقدان، ملاک‌هایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند ولی در نهایت هیچ‌یک از این موارد اهمیتی ندارند. نکتۀ اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاک‌هایی که نویسنده برای خود تعیین کرده است دست یافته یا نه.» صفحه ۲۳

«طولی نکشید که دور سیگار را هم خط کشیدم. ترک سیگار در واقع یکی از نتایج طبیعی دویدن‌های هر روزه به حساب می‌آمد. کار ساده‌ای نبود ولی من نمی‌توانستم هم خوب سیگار بکشم و هم خوب بدوم. شور و شوق دویدن و بیشتر دویدن محرک نیرومندی شد تا دیگر سراغ دود نروم و بر وسوسه‌های بعدی آن نیز غلبه کنم. ترک سیگار همچنین به حرکتی نمادین برای وداع با زندگی پیشینم شباهت داشت.» صفحه ۴۷

«شاید گاهی مقدار دویدنم کاهش یافته باشد ولی یک اصل اساسی‌ام را در تمرین همواره رعایت کرده‌‌ام: هیچ‌وقت بیشتر از یک روز تمرین را تعطیل نکرده‌ام. عضلات ما مانند حیوانات بارکش به سرعت خود را با شرایط وفق می‌دهند. اگر میزان فشار یا بار را به دقت و مرحله‌به‌مرحله افزایش دهید با آن اخت خواهند شد. عضلات تا وقتی سطح توقعات خود را به آن‌ها بفهمانید و حجم فشاری را که باید تحمل کنند دقیقا نشان‌شان دهید پذیرایشان خواهند شد و رفته‌رفته قدرت‌شان افزایش خواهند یافت. پرواضح است که این کار یک‌شبه انجام نخواهد شد. »

صفحه ۷۸

 

 

 

 

 

 

برای خرید کتاب از دو که حرف می زنیم از چه حرف می زنیم کلیک کنید

نوشته نویسندگی و دوی استقامت هاروکی موراکامی اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/397/feed 0