بایگانی‌های داستان کودک و نوجوان - درسیّات، ادبیات https://golafrouz.ir/content/category/داستان-کودک-و-نوجوان دربارۀ ادبیات و کتاب Sun, 29 Oct 2023 14:03:14 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.3.4 بررسی خوانندۀ نهفته در متن؛ نظریۀ ایدن چمبرز https://golafrouz.ir/content/3338 https://golafrouz.ir/content/3338#respond Sun, 29 Oct 2023 13:52:56 +0000 https://golafrouz.ir/?p=3338   بررسی «خواننده‌ی نهفته در متن» قصه‌ی «پروانه‌ی آبی» از «مرضیه جوکار»   گل‌افروز جهاندیده منتشر شده در شماره 735 سال بیستم، 06 آبان 1402 نشریۀ پرنیان بیرمی   مقدمه ادبیات کودک و نوجوان دارای رویکردهایی نقد ادبی ویژه‌ای، متناسب با این‌نوع ادبیات برای خود است. یکی از این نظریات که از ادبیات‌محض و روایت‌پژوهی […]

نوشته بررسی خوانندۀ نهفته در متن؛ نظریۀ ایدن چمبرز اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
 

بررسی «خواننده‌ی نهفته در متن» قصه‌ی «پروانه‌ی آبی»

از

«مرضیه جوکار»

 

گل‌افروز جهاندیده

منتشر شده در شماره 735 سال بیستم، 06 آبان 1402

نشریۀ پرنیان بیرمی

 

مقدمه

ادبیات کودک و نوجوان دارای رویکردهایی نقد ادبی ویژه‌ای، متناسب با این‌نوع ادبیات برای خود است. یکی از این نظریات که از ادبیات‌محض و روایت‌پژوهی برگرفته شده نظریه‌ی «خواننده‌ی نهفته» از «ایدن چمبرز[1]»  (1934.م) نویسنده و منتقد ادبیات کودک و نوجوان بریتانیایی است. این رویکرد در پی یافتن خواننده و مخاطب واقعی در متن‌های روایی و داستانی در ادبیات کودک و نوجوان است. به رسمیّت‌شناختن مخاطب کودک به‌مثابه‌ی مخاطبی یگانه و مستقل، نه بزرگسالی‌ کوچک از دستاوردهای این رویکرد می‌تواند باشد. خواننده‌ی نهفته اصطلاحی است که اولین‌بار از نظریات خواننده‌محور «ولفگانگ ایزر[2]» (1926-2007.م) زبان‌شناس و نظریه‌پرداز آلمانی نشأت گرفت که در اهمیت خواننده، «خواندن را گفت‌وگویی پویا میان متن و خواننده می‌داند.» (نیکولایوا: 1398: 410) نظریات خواننده‌محور نیز زاییدۀ نظریه‌ی دریافت است که پس از روی‌کارآمدن روش نقد ساختارگرایی، نویسنده از نقد ادبیات و متن کنار گذاشته شد و چرخش پیکان توجه منتقدان به سوی خواننده و روایت‌گیر (مخاطب) حرکت کرد. در نظریه‌ی دریافت، خواننده و کسی که متن را دریافت می‌کند مهم‌تر از نویسنده است. این نظریات با خواننده‌ی نهفته‌ی یا مستتر در متن ایدن چمبرز به ادبیات کودک و نوجوان راه یافته است. چمبرز از «ویلیام باتلر» نقل می کند که برای گفتن چیزی دو نفر لازم است: گوینده و شنونده تا ارتباطی کامل صورت بگیرد. شنونده همانقدر مهم است که گوینده. ادبیات نوعی ارتباط دوسویه است و «ادبیات کودک لزوما مقیّد به مخاطب است.»(خسرونژاد:1382 :41) و وجود مخاطب کودک بیش از پیش اهمیت دارد. روایت و داستانی را می‌توان ادبیات کودک نامید که بتواند با کودک و دنیای آن ارتباط برقرار کند. «هر اثر ادبی که به‌گونه‌ای همزمان با عاطفه و شناخت کودک درآمیزد و موفق شود امکان درهم‌آمیزی افق‌های دید و انتظارات آفریننده‌ی خویش و کودک را فراهم آورد، ادبیات کودک است.»(همان: 43) خواننده‌ی نهفته کیست؟ خواننده نهفته «تصویری از خواننده که در متن پنهان است و از آن برداشت می‌شود»، است. این خواننده وجود مادّی ندارد، کاملاً انتزاعی و ذهنی است و تنها متن آن را به ما نمایان یا معرفی می‌کند. نویسنده وقتی قلم دست می‌گیرد یا وقتی روایت را در ذهن خلق می‌کند، (آگاهانه یا ناآگاهانه) خواننده‌ای برای متن و روایت خود می‌سازد یا متصوّر می‌شود، او را مخاطب روایت خود درنظر می‌گیرد. با متصوّرشدن و ساختن مخاطب انتزاعی برای خود سعی می‌کند روایت و معنا را به‌گونه‌ای بپردازد و بیان کند که برای مخاطب ذهنی خود مناسب باشد. این تصوّر و این مخاطبِ برساخته‌ی ذهن نویسنده، خواننده‌ی مستتر یا نهفته‌ی واقعی نیست، بلکه خواننده‌ی مستتر آن است که متن با شگردها و ویژگی‌هایی که دارد به ما معرفی می‌کند. ممکن است خواننده‌ی نهفته‌ی نویسنده با خواننده نهفته در متن یکی باشد یا نباشد. اما اگر «این خودهای آفریده‌شده، نویسنده و خواننده، بتوانند به توافقی کامل برسند،» (خسرونژاد -–به نقل از چمبرز: 1400: 98) موفق‌ترین روایت را خواهیم داشت؛ اینکه خواننده‌ی برساخته‌ی ذهن و تصوّر نویسنده از مخاطبش، با آنچه متن مخاطب را نشان می‌دهد یکی باشد. در این مقاله سعی داریم خواننده‌ی پنهان در متن قصه‌ی «پروانه‌ی آبی» از «مرضیه جوکار» را با رویکرد ذکر شده، آشکار کنم. «این دو مفهوم، یعنی خواننده‌ی نهفته و روش نقد حاصل از آن به ما کمک می‌کنند تا رابطه‌ی میان نویسنده و خواننده‌ای (کودک) را که در متن است، بنا نهیم. به ما کمک می‌کند تا به چگونگی آفرینش این رابطه به دست مؤلف پی ببرم و معنا(هایی) را که در جست‌وجوی آن است تا با خواننده در میان گذارد، کشف کنیم.» (همان: 99) برای اینکه بتوانیم خواننده‌ی نهفته واقعی در متن را بیابیم لازم است برخی از شگردهای روایت که می‌تواند کمک‌کننده و کاشف باشد بررسی کنیم. ایدن چمبرز این شگرد و فنون روایت را اینگونه برمی‌شمارد: سبک، زاویه دید، طرفداری و شکاف‌های گویا. هر کدام از این شگردها برای ره‌یابی و آشکار ساختن خواننده‌ی مستتر در متن را در قصه پروانه‌ی آبی بررسی خواهیم کرد؛ تا بدانیم مخاطب این قصه، کودکان‌اند یا فقط درباره‌ی کودکان است.

 

مختصری درباره‌ی نویسنده‌ «مرضیه جوکار»

مرضیه جوکار متولد شهر شیراز، نویسنده‌ی بیش از 30 کتاب قصه و داستانی در حوزه‌ی کودک و نوجوان و بزرگسال که جوایز معتبری نیز کسب کرده است. جوکار علاوه‌بر نویسندگی، هنر گویندگی دارد و عضو انجمن دوبله و گویندگی شیراز نیز می‌باشد. از جمله کتاب‌های او می‌توان به: «دست‌هایش بوی گل می‌داد (1390)، خانه‌ی لاک‌پشت کوچولو (1396.چاپ سوم)، جیرجیرک هنرمند (1385) ، شماره تلفن بهشت (1388)، اگر مترسک نبودم (1394)، بهترین کریسمس من (1396) ، بیدار شو بابا (چاپ دوم 1397)، جزیره‌ی ‌آفتابگردان(1398)، پروانه‌ی آبی و تفنگ طلایی (1402) اشاره کرد.

 

خلاصه‌ی قصه «پروانه‌ی آبی»

دختری «کوچولو» با پدر و مادر دانشمند و حشره‌شناسش در آپارتمانی در وسط شهر زندگی می‌کند. او یک مادربزرگ نیز دارد که وقتی پدرومادر به سفرهای اکتشافی و کاری می‌روند در کنار دخترک می‌ماند. دختر به مادر و پدر خبر می‌دهد که شب‌ها پروانه‌ای توی خوابش «بال‌بال می‌زند.» او هر شب خواب یک «پروانه‌ی آبی» را می‌بیند. یک پروانه‌ی آبی «کمیاب» و «گرانقیمت» نیز در قابی طلایی به دیوار اتاقش دارد. دخترک به خواب پروانه سرک می‌کشد و از خواب او می‌گوید که بوی ماه، کاج و ذرت می‌دهد. مکان‌هایی را که پروانه‌ی تو قاب در خواب می‌رود بازگو می‌کند. جنگل و زیر برگ گل و نوشیدن شهد و قطره‌ی باران. روزی از روزهایی که پدرومادر برای رفتن به سفر مهیّا می‌شوند، دخترک التماس‌کنان از والدین تقاضا می‌کند او را نیز با خود ببرند، ولی آنها می‌گویند جنگل جای کوچولوها نیست و باید در خانه بماند. مادربزرگ آمده و درحال بافتنی (شال‌گردن) بافتن در خانه و در حال چرت‌زدن است. پدرومادر که نگران جاماندن از هواپیمایند ناگهان چشم‌شان به پروانه‌ای آبی می‌افتد که توی خانه و اتاق پرواز می‌کند، با تور پروانه‌گیری به دنبال او می‌افتند تا شکارش کنند. اما پروانه از پنجره‌ی نیمه‌باز بیرون به سمت جنگل می‌رود. دخترک تبدیل به یک پروانه‌ی آبی می‌شود و می‌رود.

[1] Aidan Chambers

[2] Wolfgang Iser

 

بحث و بررسی

پیش‌ از این گفتیم که شگردهای یافتن و آشکارساختن خواننده‌ی نهفته‌ی در متن از نظر ایدن‌چمبرز سبک، زاویه دید، طرفداری و شکاف‌های داستانی است. در اینجا به بررسی تک‌تک این فنون در متن قصه‌ی پروانه‌ی آبی می‌پردازیم.

برای مطالعۀ متن کامل این مقاله کلیک کنید

[1] Cross-writing

[2] Duplicate Addressees

نوشته بررسی خوانندۀ نهفته در متن؛ نظریۀ ایدن چمبرز اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/3338/feed 0
عشق گلپر و پرنده https://golafrouz.ir/content/3105 https://golafrouz.ir/content/3105#respond Sun, 14 Aug 2022 13:40:04 +0000 https://golafrouz.ir/?p=3105   کتاب «نه تر و نه خشک» نوشته‌ی نویسنده‌ی نام‌آشنای ادبیات کودک و نوجوان، «هوشنگ مرادی‌کرمانی» است که چاپ اول این کتاب در سال 1382 توسط انتشارات معین تهران به بازار وارد شده است. (خطر اسپویل) نه تر و نه خشک، نام و قصه‌ی پرنده‌ای است کمی بزرگتر از ملخ به رنگ خاکستری، که نه […]

نوشته عشق گلپر و پرنده اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
 

کتاب «نه تر و نه خشک» نوشته‌ی نویسنده‌ی نام‌آشنای ادبیات کودک و نوجوان، «هوشنگ مرادی‌کرمانی» است که چاپ اول این کتاب در سال 1382 توسط انتشارات معین تهران به بازار وارد شده است.

(خطر اسپویل)

نه تر و نه خشک، نام و قصه‌ی پرنده‌ای است کمی بزرگتر از ملخ به رنگ خاکستری، که نه آواز خوشی دارد، نه زیبایی ظاهری. پرنده‌ای که وجودش تأثیری بر زندگی و اطرافیان ندارد. انگار اصلا دیده نمی‌شود و برای دیگران وجود ندارد. اما یک روز او در گشت‌و‌گذار خود عاشق دختر پادشاه می‌شود. دختر پادشاه نقاش است و او روی درخت نقاشی دختر پادشاه می‌نشیند. دختر پادشاه پرنده را می‌بیند و او نیز عاشق پرنده می‌شود. اما پادشاه مخالف این وصلت است. دنبال بهانه‌ای برای دست‌به‌سرکردن پرنده است. بنابراین به پرنده می‌گوید اگر یک چوب که نه تر باشد نه خشک، نه راست باشد نه کج را برای او بیاورد اجازه می‌دهد با دخترش گلپر ازدواج کند. پرنده دربه‌در دنبال چوبی با خصوصیاتی که پادشاه خواسته است می‌گردد. پیدا نمی‌کند. اما سوالی برای او مطرح می‌شود که چوب نه تر و نه خشک و نه راست و نه کج، به چه درد می‌خورد؟

در ادامه‌ی داستان پرنده و گلپر برای هم قصه و داستان تعریف می‌کنند. از خلال داستان‌های گلپر، پرنده متوجه می‌شود مادربزرگ گلپر آرزوی دیدن نوه‌اش را دارد. پس او را می‌یابد و با او نیز داستان‌های رد و بدل می‌کند. این قصه‌ها شکاف‌های داستان را پر می‌کند. با این روایت‌ها متوجه می‌شویم پرنده پیش از این پسرک داروفروش بوده است. مادر گلپر سبزی‌فروش دوره‌گرد بوده است. چگونگی مرگ او در قصه‌ای دیگر بیان می‌شود و همچنین داستان‌هایی که پسرک داروفروش از زندگی خود دارد. پرنده به نزد مادربزرگ گلپر می‌رود که خبر از سلامتی او بدهد. مادربزرگ چوبی را به پرنده می‌دهد که ممکن است همان چوبی باشد که پادشاه خواسته است. با این تفسیر و یا بهتر است بگویم سفسطه که این چوب خشک است، پس تر نیست. اگر چوب کج است پس راست نیست و بلعکس. در آخر وقتی پرنده با چوبی که از راه درازی با مشقت به قصر آورده، به نزد پادشاه برمی‌گردد، آگاه می‌شود که پادشاه مرده و گلپر به جای او بر تخت نشسته است. چوب را به گلپر می‌دهد. اما گلپر استدلال او را نمی‌پذیرد و یادآور می‌شود سلطان بابا گفته است تا آن چوب نه تر و نه خشک و نه کج و نه راست نیاوری حق ازدواج با او را ندارد. پس پرنده‌ی عاشق سرگردان می‌ماند به دنبال چوب.

.

.

خرید این کتاب (نه تر و نه خشک) از اینجا 

.

.

.

کتاب «نه تر و نه خشک» را می‌شود افسانه‌ای نو محسوب کرد. با این تفاوت که مضامین فلسفی و عمیقی در لایه‌ای از داستان گنجانده شده است که راحت و ساده می‌شود آن را یافت.

روایت داستان نوعی گذشته‌نگری است در لایه‌های مختلف. پرنده‌ی نه تر و نه خشک، داستان زندگی خود را از زبان گلپر، دختر پادشاه می‌شنود، دختر پادشاه نیز داستان زندگی خود و چگونگی مرگ مادرش را از زبان پرنده. مادربزرگ گلپر نیز قصه‌هایی برای گفتن دارد. این قصه‌ها با چینش پازل‌گونه در کنار هم به یک کل ختم می‌شود که لذت داستان را چندبرابر می‌کند.

داستان نثر ساده و روان همراه با طنز کلامی دلنشینی دارد. قوت زبان داستان مناسب همه سنین می‌تواند باشد.

این داستان را می‌شود از جهات مختلف بررسی کرد. از جنبه‌ی نماد و نمادشناسی براساس نظرات نورتروپ فرای در مورد افسانه‌ها، یا با توجه به جنبه‌های فلسفی و عرفانی و در جستجوی مقصود می‌توان به آن توجه کرد.

.

.

.

برای خرید کتابهای دیگر این نویسنده (هوشنگ مرادی کرمانی) اینجا کلیک کنید.

.

.

.

پ.ن: شما هم اگر این کتاب را خوانده‌اید، نطرتان را بنویسید. 🙂

ممنون که می‌خوانیدم. :))

کپی مطلب با ذکر منبع یا نام نویسنده (افروز جهان‌دیده) مجاز است.

 

 

نوشته عشق گلپر و پرنده اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/3105/feed 0
عشق سیزده سالگی https://golafrouz.ir/content/3012 https://golafrouz.ir/content/3012#respond Thu, 04 Aug 2022 03:56:30 +0000 https://golafrouz.ir/?p=3012 (خطر اسپویل)   رمان نوجوان «جنگ که تمام شد، بیدارم کن!» اثر «عباس جهانگیریان» در سال 1389 توسط نشر افق روانه‌ی بازار کتاب شده است. همان‌طور که از عنوان رمان مشخص است، فضامکان داستان در زمان جنگ و در شهر قم می‌گذرد. راوی اول شخص یا من راوی است. شخصیت اصلی رمان «حامی» پسر سیزده‌ای […]

نوشته عشق سیزده سالگی اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
(خطر اسپویل)

 

رمان نوجوان «جنگ که تمام شد، بیدارم کن!» اثر «عباس جهانگیریان» در سال 1389 توسط نشر افق روانه‌ی بازار کتاب شده است. همان‌طور که از عنوان رمان مشخص است، فضامکان داستان در زمان جنگ و در شهر قم می‌گذرد. راوی اول شخص یا من راوی است. شخصیت اصلی رمان «حامی» پسر سیزده‌ای ساله‌ای است که خانواده‌اش را در بمباران آبادان از دست داده و تنها با مادربزرگ پیرش به قم کوچیده است.

حامی عاشق دختر همسایه‌ی دیوار به دیوارشان به نام «حوری» می‌شود. بین آنها دیوار انباری است. دریچه‌ای کوچک در این دیوار است؛ آن‌قدر کوچک که یک هندوانه یا هشت‌کتاب سهراب سپهری از آن رد نمی‌شود. این دو عاشق از این دریچه با هم صحبت می‌کنند یا نصفه‌نیمه همدیگر را می‌بینند. عشقی معصومانه بین آنها شکل می‌گیرد که موانعی مانند اجازه‌ی خروج نداشتن حوری، برادرش میرصادق و میرمنصور، پدر بدبین او، زن‌بابای بدجنس و مردی پیر به نام حاج دخیل که خواستگار حوری است سرراه وصال آنها است.

دایی عباس کمک مالی به این پسر و مادربزرگ می‌کند اما خیلی کم. بنابراین حامی در تلاش است نان‌آور برای خودش و بی‌بی باشد. او با تکیه بر مهارتش که خط و نقاشی است سعی می‌کند از این راه درآمدی کسب کند. خط‌نویسی روی دیوار و شیشه‌های مغازه‌ها، روی کامیون‌ها و موتور و دوچرخه، بعد خط‌نویسی و نقاشی برای خالکوب و دلاک محل و بالاخره خط‌نویسی روی سنگ قبرها که آخرین شغل او در این رمان است. حامی وقتی روی قبر پدر مرحوم مرد خطاط و مشهوری خط و نقاشی می‌نویسد تشویق می‌شود و به نمایشگاه این هنرمند خطاط دعوت می‌شود.

با آشنایی با این هنرمند حامی و استادش «افرا» تابلوهای خطاطی و نقاشی‌شان را جمع‌آوری می‌کنند برای برپایی نمایشگاه و حوری که در تمام طول داستان عشق او حامی را وابسته کرده قالیچه‌ای از تابلوی مرد خطاط می‌بافد که در نمایشگاه حامی و استادش به معرض نمایش قرار دهد. اما تمام رویاها و تلاش‌های حامی و استاد و حوری با بمبی که نزدیکی خانه‌ی استاد افرا اصابت می‌کند برباد می‌رود. جنگ تمام هنر، تلاش، امید و رویاها را ویران می‌کند. حامی خسته از تلاش بین دست‌های معشوق می‌خوابد و به او می‌گوید: «جنگ که تمام شد، بیدارم کن.»

 

 

تحلیل داستان

 

خط روایی اصلی رمان بر عشق اول و نوجوانانه است و سایر اتفاقات و فرعیات بر حول محور آن می‌گردد. داستان با روایتی مدرن پیش می‌رود و خواننده در خلال اتفاقاتی که راوی روایت می‌کند با شخصیت، خانواده، گذشته و اطرافیانش آشنا می‌شود. داستان اطلاعات زیادی در مورد مکان‌های مختلفی که حامی به آنجا رفت‌و‌آمد دارد به خواننده می‌دهد و از این نظر خواندن این رمان تجربه‌ای تجربه‌نشده برای نوجوان می‌تواند باشد. شخصیت نوجوان رمان، حامی پسری هنجار است. سعی می‌کند راه راست برود، پایبند سنت و عرف است. نمازخوان و مومن است، به دیگران کمک می‌کند و از شنیدن درد دیگران رنج می‌کشد. این رفتارها از شخصیت باعث انتقال مضامین نوع‌دوستی، خیرخواهی، رفاقت و منفعل‌نبودن و معصومیت می‌شود؛ به نوعی تعلیم است. تلاش‌های حامی برای کسب درآمد قابل ستایش است و نوعی انگیزه به مخاطب القا می‌کند که هیچ‌وقت ناامید نشود هرچند در وضعیتی غیرقابل‌تغییر گرفتار باشد.

اما عشق در این رمان چندان پرسوز‌و‌گداز نیست. حامی و حوری عملا به هم رسیده‌اند. آن دو باهم صحبت می‌کنند، دست همدیگر را می‌گیرند، با هم شیرینی و خوراکی می‌خورند یا ردوبدل می‎‌‌کنند. پس چندان فراقی نیست تا سوز باشد. عشق معصوم از این اعمال فراتر نمی‌رود. پس عشقی به وصال رسیده است و از این نظر چندان تعلیقی به داستان نمی‌دهد. موانع بر سرراه وصال واقعی و خارج از معصومیت این دو، بزرگ و محکم نیستند. تهدیدی جدی برای این عشق دیده نمی‌شود.

مشکلاتی که در رمان دیده می‌شود کمبود منطق داستانی است. مخصوصا در قسمت آشنایی با مرد خطاط معروف که حامی را به نمایشگاهش دعوت می‌کند. همچنین در تنها زندگی‌کردن حامی بعد از مرگ مادربزرگ که هیچ فامیلی سراغش را نمی‌گیرد. در داستان مادربزرگ به حامی می‌گوید بعد از مرگ او به خانه‌ی عمه‌اش در اصفهان برود. هیچ اثری از این عمه که نویسنده بوجود آورده نیز نیست. همچنین در کندن دریچه برای بزرگ‌کردن آن و صدای تیشه‌زدن حامی را کسی نمی‌شنود یا هیچ‌کس را مشکوک نمی‌کند.

حامی را پسری آبادانی معرفی می‌کند. اما هیچ نمودی از آبادانی‌بودن در شخصیت حامی و مادربزرگش دیده نمی‌شود. دیالوگ‌ها گاهی متناسب با شخصیت نیست و گاهی به‌شدّت ایدئولوژیک و شعارزده‌ می‌شود.

مشکلات ویرایش از جمله: جابه‌جایی دیالوگ‌های هر شخصیت، اشتباه شدن اسامی یک شخصیت که هر بار متفاوت آورده شده است و چند اشتباه در اصطلاحاتی مانند تک‌وتا که تنگ و تا نوشته شده است.

‌.

.

. شما هم اگر این رمان را خوانده‌اید نظر بدهید. 🙂

کپی با ذکر منبع مجاز است.

نوشته عشق سیزده سالگی اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/3012/feed 0
عشق کرگدنی! https://golafrouz.ir/content/2990 https://golafrouz.ir/content/2990#respond Mon, 01 Aug 2022 05:50:08 +0000 https://golafrouz.ir/?p=2990 (خطر اسپویل) معرفی کتاب «کرگدن‌ها هم عاشق می‌شوند» این داستان کوتاه به قلم خانم «عرفان نظرآهاری» را نشر پارک با تصویرگری «امیر مفتون» در سال 1397 منتشر کرده است. داستان از این قرار است که دم‌جنبانکی سراغ یک کرگدن تنها در جنگل می‌رود و دلیل تنهایی او را می‌پرسد. کرگدن می‌گوید چون همه‌ی کرگدن‌ها تنها […]

نوشته عشق کرگدنی! اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
(خطر اسپویل)

معرفی کتاب «کرگدن‌ها هم عاشق می‌شوند»

این داستان کوتاه به قلم خانم «عرفان نظرآهاری» را نشر پارک با تصویرگری «امیر مفتون» در سال 1397 منتشر کرده است.

داستان از این قرار است که دم‌جنبانکی سراغ یک کرگدن تنها در جنگل می‌رود و دلیل تنهایی او را می‌پرسد. کرگدن می‌گوید چون همه‌ی کرگدن‌ها تنها هستند. دم‌جنبانک می‌پرسد که چرا او هیچ دوستی ندارد. کرگدن معنای دوست را نمی‌داند. همچنین معنای دوست‌داشتن و عشق و همینطور قلب که جایگاه این احساسات است. دم‌جنبانک بعد از توضیح ساده از دوستی و دوست‌داشتن، حشره‌های بین چین‌های پوست کرگدن را برمی‌چیند و می‌خورد. این کار حس خوبی به کرگدن می‌دهد که پیش از این تجربه نکرده است. با توضیحات دم‌جنبانک فکر می‌کند همین حس، عشق است. ولی دم‌جنبانک اشاره می‌کند که عشق نیست، نیاز است. پس عشق چیست؟ کرگدن وقتی دم‌جنبانک روبروی او به پرواز و بازیگوشی مشغول می‌شود، از دیدن آن صحنه که نویسنده آن را زیبا توصیف می‌کند، اشکش سرازیر می‌شود. کرگدن فکر می‌کند قلب که به تعبیر دم‌جنبانک چیزی نازک و ظریف است از چشم‌هایش می‌چکد. او حس خوبی دارد و دلش می‌خواهد این حس، ادامه‌دار شود. دم‌جنبانک به او می‌گوید «کرگدن‌ها هم عاشق می‌شوند» یعنی او با این حسی که دارد عاشق شده است. کرگدن می‌گوید دم‌جنبانک به او قلب داده است؛ قلبی که از چشم‌هایش می‌چکد.

.

برای خرید کتاب کرگدن‌ها هم عاشق می‌شوند کلیک کنید.

.

 

تحلیل داستان

داستان «کرگدن‌ها هم عاشق می‌شوند» چندلایه و فلسفی است. کودک را با واژه و معنای دوستی، دوست‌داشتن، قلب احساسی و عشق آشنا می‌کند. مفاهیم انسانی و خیرخواهانه. جملات کوتاه، روان و ساده است همراه با جهان‌بینی کودک‌راوی. دم‌جنبانک کمی عاقل‌تر از کرگدن به نظر می‌رسد. مثل پیر و مرشدی است که کرگدن را راهنماست. کرگدن کودکِ کودک است، کاملا معصوم و تجربه‌ناپذیر. داستان به مفاهیم انتراعی که برای کودکان سخت‌درک است پرداخته است. اما این مفاهیم را در قالب‌های ملموس و عینی بیان کرده است. قلب را شکل اشک درآورده، زیبایی را به شکل پرواز یک پرنده ترسیم کرده و یا دوستی و نیاز را در کمک به دیگری نشان داده است.

داستان این مفهوم را که همه می‌توانند عاشق شوند، زیبایی را ببینند، بهم عشق بورزند را نیز بیان می‌کند. انتخاب شخصیت کرگدن که نماد پوست‌کلفتی است هوشمندانه‌ است. درون این پوسته‌ی زمخت و کلفت چیزی ظریف و نازک وجود دارد که با دیدن زیبایی پرواز یک پرنده به لرزش درمی‌آید. و فقط با این لرزش‌هاست که می‌شود وجود آن را اثبات کرد. در جایی دم‌جنبانک در پاسخ به سوال کرگدن که می‌گوید قلبش را تاکنون ندیده، می‌گوید «چون از قلبت استفاده نکرده‌ای». پس استفاده از قلب چگونه است؟ دیدن زیبایی‌های اطراف، کمک و مهربان بودن با دیگران.

.

.

خرید کتاب‌های دیگر از این نویسنده (عرفان نظرآهاری) از اینجا.

.

پ.ن: شما هم اگر این کتاب جذاب را خوانده‌اید نظرتان را بنویسید. 🙂

کپی با ذکر منبع مجاز است.

 

 

نوشته عشق کرگدنی! اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/2990/feed 0
هستی، دختر جنوب! https://golafrouz.ir/content/2954 https://golafrouz.ir/content/2954#respond Sat, 30 Jul 2022 12:50:14 +0000 https://golafrouz.ir/?p=2954     خلاصه داستان (خطر اسپویل)  رمان «هستی» داستان دختری است به همین نام که در سال‌های آغازین جنگ در آبادان با خانواده‌اش زندگی می‌کند. این دختر دوازده‌ساله تفاوت زیادی با هم‌جنس‌ها و هم‌سن‌وسالان خود دارد؛ او به کارهای منتسب و منتخب برای پسران علاقه‌مند است. توی کوچه با پسران محله، فوتبال‌ بازی می‌کند، با […]

نوشته هستی، دختر جنوب! اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
 

 

خلاصه داستان

(خطر اسپویل)

 رمان «هستی» داستان دختری است به همین نام که در سال‌های آغازین جنگ در آبادان با خانواده‌اش زندگی می‌کند. این دختر دوازده‌ساله تفاوت زیادی با هم‌جنس‌ها و هم‌سن‌وسالان خود دارد؛ او به کارهای منتسب و منتخب برای پسران علاقه‌مند است. توی کوچه با پسران محله، فوتبال‌ بازی می‌کند، با دائی جمشیدش به موتورسواری می‌رود، از در و دیوار و پایه‌‌ی پرچم مدرسه بالا می‌‌رود و ژیمناست‌کار است.

پدرِ هستی با او ناسازگاری می‌کند و از دردسرهایی که هستی برای او می‌تراشد، شکایت دارد. رفتار چندان مهربان پدرانه‌ای با او ندارد و او را با لقب «ادبار» خطاب قرار می‌دهد. بدرفتاری‌های پدر این توهم را به ذهن هستی وارد کرده که شاید فرزند واقعی و خونی پدرش نیست. در مقابلِ پدر نامهربان، هستی، دائی جمشید را عاشقانه دوست دارد. به خاله نسرین علاقه‌ای شدید دارد و به مادرش عشق می‌ورزد و آنان نیز با هستی رفتاری عاشقانه دارند.

داستان از جایی شروع می‌شود که هستی با دست گچ‌‌گرفته همراه با غرغرهای پدرش از بیمارستان خارج می‌شود. پدر غر می‌زند که هستی در فوتبال و در حالی که تلاش می‌کرده قیچی‌برگردان بزند، دستش را شکسته و باعث شده پدر از کشتی اروند که راهی ژاپن بوده و او در آن کشتی کار می‌کرده بازبماند و نیز شغلش را از دست بدهد. در ادامه‌ی داستان شاهد آغاز جنگ و بمباران آبادان و خانه‌ی هستی می‌شویم که بعد از نجات‌یافتن از زیر آوار و تلاش برای ماندن در شهر، با امید به پایان جنگ مجبور به ترک شهر به سمت ماهشهر می‌شوند. این اتفاقات و آوارشدن خانه بر سرشان همراه با متولد شدن برادر هستی است که بعدها سهراب نام می‌گیرد. آنها در ماهشهر در کمپ آوارگان جنگی مستقر می‌شوند. هستی در آنجا با افراد جدیدی آشنا می‌شود. ولی، شاپور، لیلی خواهر شاپور و منصور و چندنفر دیگر. بداخلاقی و غرغرهای پدر هستی باعث می‌شود او در غیاب حامی‌اش دائی جمشید احساس تنهایی کند. بنابراین بعد از مشاجره‌ای سخت با پدر، سوار موتور دائی جمشید که با خود به ماهشهر آورده‌اند می‌شود و تک و تنها به سمت آبادان می‌راند. آنجا دائی جمشید را با رفتاری تغییریافته می‌بیند؛ او دیگر مهربان و نرم و دلگرم نیست. جنگ، از دست دادن دوستان و هم‌رزمان و شهرش او را افسرده کرده است. خاله نسرین را که پنهان از هستی و خانواده به آبادان برگشته تا خبر از برادرش بگیرد همراه دائی جمشید می‌یابد. در پایان رمان، پدر هستی متحول شده است. به دنبال هستی به آبادان آمده و با خلوتی دختر و پدری با او درددل می‌کند. این درددل صادقانه رابطه‌ی سیاه بین پدر و دختر سفید را می‌کند. پدر و دختر و خاله نسرین آبادان و دائی جمشید را به مقصد ماهشهر ترک می‌کنند. در زمان خداحافظی دائی جمشید چیزی توی دست هستی می‌گذارد و می‌گوید جوانی که زخمی بود قبل از شهادت آن را به او داده که به هستی برساند. آن جوان شاپور است که از هسته‌ی خرما زیورآلات ظریف و دانه‌های تسبیح می‌ساخت و هستی در کمپ با او و خواهرش لیلی آشنا شده بود. هدیه‌‌ی آن جوان ماهی از جنس هسته‌ی خرما است که نام هستی روی آن حک شده است.

 

 

تحلیل داستان

داستان با زاویه‌ی دید اول شخص و از زبان «هستی» روایت می‌شود. در آغاز، همراه با روند داستان با شخصیت‌ها و خودِ هستی که قرار است نوجوان سرکشی باشد آشنا می‌شویم. او سعی دارد آن‌گونه که خود دوست دارد رفتار کند؛ برخلاف عرف جامعه اصرار بر انجام کارهای منتسب به پسران را دارد. کارهایی که همه آن را پسرانه می‌دانند، درصورتی که در واقعیت امر جنسیت نمی‌پذیرد. خانواده‌ی هستی چندان سنتی و مذهبی نیستند. هستی آزادی کامل ندارد، ولی محبوس کامل هم نیست. اعتراض‌های پدر به رفتار هستی فقط به جنبه‌های دردسرساز آن است. نه از لحاظ عرف و شرع و سنت. هستی می‌خواهد مغرور و سرکش باشد اما انگار سرکشی را بلد نیست. روش‌های آن را نمی‌داند. هنجارگریزی او کلیشه‌ای و به قول معروف صداوسیمایی است. در ظاهر و در حد فوتبال بازی و بالارفتن از در و دیوار و کوتاهی زیاد از حد موی سر مانده است.

شخصیت و راوی به اذعان خود و نویسنده یک دختر دوازده است. هرچند اصرار دارد پسر باشد، مثل نوجوان پسر حرف بزند، رفتار کند اما دخترانگیی که در هویت و جنسیت دختر است نمی‌توان در این شخصیت پیدا کرد. انگار واقعا از زبان و کردار یک پسر واقعی است که ادعا می کند دختر است و ادعا می‌کند سعی دارد مانند پسران باشد. نویسنده نتوانسته شخصیت دختر جنوبی و ایرانی را با تمام خصوصیات ظاهری بلوغ، خوی و خصلت و جامعه‌ای که پرورش یافته است به خوبی شکل بدهد. او یک دختر جنوبی که سعی دارد سنت و عرف را بشکند و پسر باشد نیست. او یک دختر جهانشمول است که در هر محیط جغرافیایی مشابه دیگر هم می‌تواند باشد. دختران ایرانی در خانه تربیت می‌شوند و پسران در کوچه. مخصوصا در شهرهای جنوبی. دختر با خوی و خصلت زنان جنوبی باید تمام ویژگی‌ها و خصلت‌های طبقه ی خود را بداند، به خود بگیرد و هستی که سعی دارد مانند پسر باشد، با اشاره به این خصلت‌های دست‌وپاگیر خود را آنها آزاد کند. هستی به خودی خود آزاد است. انگار هیچ بندی نیست که بخواهد از آن رها شود و فقط دور خودش می‌چرخد. چرخشی ابدی و ناکام.

تضاد دیگری که در پروراندن شخصیت هستی می‌توان یافت، سرگشتگی شخصیت است. هرچند خود ادعا می‌کند زیربار دخترانگی نمی‌رود اما آرزو و میل زنانگی دارد. او به ازدواج، بچه‌دار شدن فکر می‌کند. اما به زبان می‌گوید از آشپزی متنفر است. درحالی که زمانی که خاله نسرین روش پرکندن خروس را نمی‌داند هستی بیشتر از او اطلاعات آشپزی دارد و در تهیه‌ی سمبوسه به مادر کمک می‌کند. یا وقتی همسایه برای او در مورد عروس شدن و سوار ماشین عروس شدن رویا می‌بافد، او اعتراضی نمی‌کند و عکس‌العملی مطابق شخصیت خود نشان نمی‌دهد. یا زمانی که حس می‌کند شاپور، عاشق خواهر منصور است او آه می‌کشد. آیا دختری که سرکش و هنجارستیز است و می‌خواهد مانند پسر باشد و از زیوالات دخترانه و گوشواره عق‌اش می‌گیرد باید به فکر ازدواج و عشق باشد! یا نوجوان سرکش چطور قبول می‌کند سه کیلو سیب‌زمینی پوست بگیرد و از برادر کوچکترش مواظبت کند بدون گله و شکایتی. یا با دبه به سختی و خجالت از این عمل، از سر میدان آب بیاورد! نوجوان طغیانگر با این نوجوانی که سعی دارد خودش را به ما سرکش نشان بدهد فاصله دارد. با این تفاسیر می‌شود کدام یک درست است؟ آیا راوی را غیرقابل اعتماد محسوب کنیم یا نویسنده را نه چندان موفق در پروراندن و خلق شخصیت؟

بدون شک او دختری است که سعی دارد از قالب خود بیرون برود و در نظر دیگران جسور، شجاع و متفاوت باشد. تلاش می‌کند اما در سطح مانده و عمیقا فراتر از جنسیت خودش نرفته است. یک نوع ماسک قابل برداشت است از پسرانگی که پشت آن تماما دختر نیز قرار ندارد. او نه پسر است نه دختر.

 

 

نوشته هستی، دختر جنوب! اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/2954/feed 0
آفتاب‌پرست بودن https://golafrouz.ir/content/2950 https://golafrouz.ir/content/2950#respond Sat, 16 Jul 2022 13:27:28 +0000 https://golafrouz.ir/?p=2950     معرفی کتاب: کتاب «آفتاب‌پرست عجیب» نوشته‌ی «اریک کارل» با تصویرگری خود نویسنده و ترجمه‌ی «سرور پویا» برای گروه سنی الف مناسب است. «آفتاب‌پرست عجیب» قصه‌ی یک روز تکراری از زندگی آفتاب‌پرست است. اما یک روز او باغ ‌وحشی را می‌بیند. با دیدن حیوانات دیگر آرزو می‌کند مثل حیوانات دیگر باشد تا کارهایی را […]

نوشته آفتاب‌پرست بودن اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
 

 

معرفی کتاب:

کتاب «آفتاب‌پرست عجیب» نوشته‌ی «اریک کارل» با تصویرگری خود نویسنده و ترجمه‌ی «سرور پویا» برای گروه سنی الف مناسب است.

«آفتاب‌پرست عجیب» قصه‌ی یک روز تکراری از زندگی آفتاب‌پرست است. اما یک روز او باغ ‌وحشی را می‌بیند. با دیدن حیوانات دیگر آرزو می‌کند مثل حیوانات دیگر باشد تا کارهایی را انجام بدهد که با توجه محدودیت‌های جسمی‌اش نمی‌تواند آنها را امتحان کند. در دل خود، نام هر حیوانی که می‌آورد و هر ویژگی خاصی را که از آن حیوان دوست دارد داشته باشد آرزو می‌کند، فورا آن عضو به جسم آفتاب‌پرست اضافه می‌شود. از خرس، بزرگ و سفیدبودن، از زرافه گردن دراز، از ماهی باله برای شنا، بال‌های مرغ ماهی‌خوار و چندین عضو از حیوانات دیگر. این خصوصیات جدید، آفتاب‌پرست را به موجود عجیبی تبدیل می‌کند. اما همچنان از هر موجودی عضویی را آرزو می‌کند. تا اینکه دو تا انسان می‌بیند. با دیدن آنها و درحال آرزوکردن است که مگسی را نیز می‌بیند. چون گرسنه است توجهش بیشتر به سمت مگس جلب می‌شود. اما این موجود جدید دیگر قادر نیست مگس را شکار کند، چون دیگر یک موجود «درهم و برهم» است، پس آرزو می‌کند کاش خودش باشد و بلافاصله «همه‌چیز به حال اولش …»برمی‌گردد و آفتاب‌پرست مگس را می‌بلعد و از خودش بودن ابراز خوشحالی می‌کند.

 

 

 

 

 

تحلیل داستان:

داستان «آفتاب‌پرست عجیب» با معرفی موجودی به نام آفتاب‌پرست شروع می‌شود. راوی ویژگی‌های جسمی یک آفتاب‌پرست را برمی‌شمارد که مطابق با رنگ محیط، تغییر رنگ می‌دهد و «روزهایی که آفتاب‌پرست خوشحال بود رنگش سبز براق می‌شد. اما وقتی ناراحت بود، رنگش خاکستری تیره می‌شد…» و هم‌چنین طریقه شکار و گذر زندگی او را «… هر وقت گرسنه‌اش می‌شد دنبال غذا نمی‌رفت؛ بلکه آرام می‌نشست و منتظر می‌شد تا غذا پیشش بیاید. تنها چشم‌هایش را به بالا و پایین و… می‌چرخاند…» بیان می‌کند. در معرفی پایانی یک روز از زندگی آفتاب‌پرست، مستقیما اشاره می‌کند که «این زندگی آفتاب‌پرست بود. که خیلی هم جالب نبود…» این جمله‌ی پایانی، حسی را به مخاطب القا می‌کند که از دیدگاه یک آفتاب‌پرست گفته شده است و می‌شود ملال زندگی را درک کرد. در ادامه، راوی با «اما یک روز، آفتاب‌پرست از تپه‌ای بالا رفت. به پایین نگاه کرد. یک باغ وحش دید!» زندگیِ (از نظر آفتاب‌پرست و راوی) کسالت‌بار و غیرجالب را با دیدن حیوانات باغ وحش به چالش می‌کشد. آفتاب‌پرست با دیدن حیوانات باغ‌وحش، اعضایی از حیوانات را که برای او جالب است طلب می‌کند. آرزوی او مثل تغییر رنگش با تغییر محیط، بی‌درنگ برآورده می‌شود. خواسته‌های آفتاب‌پرست دقیقا هم‌سو با محدویت‌هایش است. «کوچک و تنبل و ضعیف…» بودن را با «مثل خرس قطبی بزرگ و قشنگ …» بودن تعویض می‌کند. زشت و کم‌تحرک بودن را با «مثل روباه زرنگ و قشنگ…» مقایسه می‌کند و «دمش، مثل دم روباه، دراز و پفی و قرمز…» می‌شود. با دیدن هر حیوان تازه‌ای توانایی خود را با قابلیت‌های آن حیوان مقایسه می‌کند و خود را حقیر و زشت و ناکارآمد می‌بیند. داستان چنان پیش می‌رود که تمام آن اعضای از نظر آفتاب پرست زیبا و کارآمد، تبدیل به اضافاتی عجیب و نامناسب می‌شود. این اعضا باعث می‌شوند آفتاب‌پرست قادر به انجام ساده‌ترین عمل زندگی عادی خود نباشد. بلعیدن مگس فقط با حرکت زبان برای او تبدیل به کاری شاق می‌شود.«آفتاب پرست خیلی گرسنه بود؛ اما چون به طور وحشتناکی درهموبرهم شده بود، نتوانست زبانش را بیرون بیاورد و مگس را شکار کند…» بنابراین نتیجه می‌گیرد، باید خودش باشد. وقتی همه‌چیز به حالت اول برمی‌گردد آفتاب‌پرست فریاد شادی سرمی‌دهد «هورا، من دوباره خودم شدم!»

.

.

.

شما هم اگر این کتاب را خوانده‌اید نظرتان را بنویسید. 🙂

 

 

نوشته آفتاب‌پرست بودن اولین بار در درسیّات، ادبیات. پدیدار شد.

]]>
https://golafrouz.ir/content/2950/feed 0