باید، باید، دیوانه وار دوست بدارم…

به نام خدای اندیشه های پاک

 

وقتی که با اولین شعرش وارد دنیای ادبیات شد مورد بی مهری و نامهربانی فراوانی قرار گرفت. او را زنی بدکاره خواندند که می‌خواهد فساد و بی‌بند و باری را ترویج دهد. شروعی پرهیاهو و جنجال برانگیز.

اولین شعر او شعر “گناه”:

گنه کردم گناهی پر ز لذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می‌دانم چه کردم

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش‌های چشم پر نیازش

 

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لب هایم هوس ریخت

ز اندوه دل دیوانه رستم

 

فرو خواندم به گوشش قصه‌ی عشق:

تو را می‌خواهم ای جانانه‌ی من

تو را می‌خواهم ای آغوش جانبخش

تو را، ای عاشق دیوانه‌ی من

 

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم

به روی سینه‌اش مستانه لرزید

 

گنه کردم گناهی پر ز لذت

در آغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

 

روایت یک عشقبازی و اعترافات یک زن به همخوابگی با محبوب و معشوقه‌اش، بدون پرده پوشی و عفت کلام در جامعه‌ای که رازهای زنانگی و امیال و حوادث جنسی می‌باید راز بماند، در خلوت باقی بماند، جنجال برانگیخت.

بهار سال 1333 ، مجله روشنفکر، فریدون مشیری، پذیرای شعر شاعره‌ی جوانی بود، به نام «فروغ فرخزاد». فریدون مشیری در مصاحبه‎‌ای درباره‌ی آن روز، او را با موهای نیمه وحشی و دستان جوهری توصیف می‌کند. توصیفی که تصویر یک زن سرکش را به ذهن می آورد.

فریدون مشیری با خواندن شعر فروغ جوان و جسور، متحیر می‌شود، که چگونه زنی این چنین عریان و بی‌پرده از رابطه‌ای گناه آلود با محبوب خود سخن گفته است.

فروغ هر چند این عشق را به تصویر کشیده و برخلاف سنت ها پرده پوشی را کنار گذاشته، از طرف دیگر، خود اعتراف می کند که این رابطه گناه است و او گنهکار. یک گونه دوگانگی در شعرهایش احساس می شود. از عشق و هوس و بوسه و شهوت …سخن می گوید و از طرفی آنها را گناه می داند که باید پاک کند.

“می‌برم تا که در آن نقطه ی دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه ”

فروغ با شعر گناه تکفیر شد و او را با القاب بدکاره و فاحشه مورد هجوم قرار دادند. ولی بازهم به روایت عشق و عاشقی پرداخت. با همان نگاه زنانه و عاشقانه.

شعرهایش نمونه‌ی کاملی از تصاویر پرشور و حرارت عشق و عاشقی، بوسه و دلباختگی یک زن عاشق  است. این جسارت فروغ برای جامعه‌ای که زن را برای اولین بار اینگونه عاشق‌پیشه و عریان می دید گناه بزرگی بود.

در قطعه‌ی “رمیده” از مجموعه‌ی “دیوار” از این مردم می گریزد.

“گریزانم از این مردم که با من

به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دو صد پیرایه بستند

ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه‌ای بدنام گفتند ”

فروغ زنی بود که از عشق گفت از عشقی که در فرهنگ عامه گناه می دانستند. فروغ زنی بود که احساسات زنانه‌اش را بی پرده و فاش به زبان کلمات ریخت‌.

“شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت

احساس قلب کوچک خود را نهان کنم

بگذار تا ترانه من رازگونه شود

بگذار آنچه را که نهفتم عیان کنم “(بازگشت_اسیر)

فروغ با ادبیات زنانه و شخصی‌اش همه لحظه‌ها و خاطرات و امیال و آرزوهایش را به تصویر کشید. با بی پروایی مثال زدنی. آن چنان که انگار هیچ مخاطبی هیچ گاه آنها را نخواهد خواند.

گاهی این سادگی و صمیمیت به جایی می رسد که به ساختار شعری کم توجه می شود و پاره ای از شعرهایش، به صورت عادی و گفتاری می شود.

“روز اول پیش خود گفتم دیگرش نخواهم دید و روز دوم باز می گفتم لیک با اندوه و با تردید روز سوم هم گذشت امام برسر پیمان خود بودم “(اسیر صفحه 155-156 )

 

زن در شعرهای فروغ

زن در شعرهای فروغ تنوع چهره و نقش و هویت دارد. زن در “دیوار” زنی ست  تک بعدی. زنی عاشق و سرکش که جویای عشق و مستی و هوس و لذت است. از لحظه های رویایی عاشقانه و محبوب و معشوقه اش رازها را فاش می گوید .

در مجموعه ی “عصیان” زنی ست که مادر است. مادری که”زن” است.

“آن داغ ننگ خورده‌ی که می خندید

بر طعنه های بیهده من بودم

گفتم که بانگ هستی خود باشم

اما دریغ و درد که “زن” بودم ”

اما بازهم عاشق است. از امید می گوید. از رویای با محبوب. زنی که معشوقه ی مرد دارد. محبوب را می ستاید و تحسین می کند.

فروغ مرد را برای اولین بار وارد شعر های عاشقانه کرد و معشوق قرار داد. مردی که در ادبیات ایران همیشه نقش عاشقِ زن را بازی می کرد و جای تعجب است که هیچ وقت از این عشق و عاشقی به گناه یاد نمی شد.

این زن بود که حق عاشق شدن برایش گناه تعریف شده بود. نشان دادن احساس و هوس و خواسته هایش گناهی بزرگ تعریف شده بود و آن کس که سنت شکست و بی پرده احساس و خواسته اش را فریاد زد به عنوانی کریه نسبت دادند.

حقیقت گویی فروغ در شعرهایش، فاش گویی و عریانی زن در شعرهایش، او را زنی عصیانگر و سرکش نشان می دهد. زنی که بی ترس و واهمه ای، واقعیت وجودی زن را فریاد زد. ولی آیا توجه فروغ به ظواهر و جسمانیات تا این حد، واقعیت زن را به حالت جسمانی و جنسی بسته نگاه نداشت!؟

زن در اشعار فروغ، زنی است زمینی. زنی که عاشق می شود، در پی عشق می دود. زنی که عرف و سنت و مذهب را زیر پا می گذارد. هوس و لذت را برمی گزیند و بی پرده فریاد می زند که اینگونه ام.مرا ببینید که این گونه زنی هستم.

زنی که عاشق مرد باشد و رویایش در میان بازوان مرد شکل بگیرد، آیا می تواند فمنیست باشد! آیا می شود عقیده داشت که اشعار فروغ رگه هایی فمنیستی دارد؟!

زنی که تمام روح و جسمش را تقدیم مرد می‌کند آیا می‌تواند فمنیست و زن والابین باشد !؟

فقط در یک قطعه از شعرهایش به این جمله برمی خوریم . “ای مرد خودخواه !”تنها واژه ای که به انتقاد از مرد پرداخته است.

زن در اشعار بعد از “اسیر” و “دیوار” و “عصیان” متنوع تر و واقعی تر می‌شود. تغییر می کند. هویت پیدا می‌کند که در مجموعه ی “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ” تنوع بیشتری می‌یابد.

زنی که مادری ساده دل و دلسوز است. زنی که کوته بین و عادیست. زنی که توانا و پوینده است و زنی که متجدد و متمدن است.

 

فروغ ، شروعی پرشور و حرارت در زمره ی ادبیات داشت که تا پایان عمر کوتاهش همچنان شور و حرارتش را حفظ کرده است. این جنجال و بدنام خواندن فروغ هیچ تاثیری بر او نداشت. او آن قدر شجاع بود که دست از صریح گویی و صداقتش برنداشت و بازهم به راهی که پا نهاده بود ادامه داد.

 

“وقتی اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود

و در تمام شهر

قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند

وقتی چشم های کودکانه عشق مرا

با دستمال تیره ی قانون می بستند

و از شقیقه های مضطرب آرزوی من

فواره های خون به بیرون می پاشید

چیزی نبود

هیچ چیز

بجز تیک تاک ساعت دیواری

دریافتم:باید ، باید ، باید

دیوانه وار دوست بدارم ”

 

این یک زن است که از احساس شخصی و دورنی اش سخن می گوید. زنی که در فرهنگ ایران و ادبیات ایران تا آن زمان، آن طور که بود شناخته نشده بود و در پرده ای از ظواهر دورغین پنهان بود.

زنی که جز چشم سیاه و ابروی کمان و لب‌های عنابی و موی کمند و… چیزی از او به سخن سخنوران نیامده است. فروغ تمام این سنت ها را شکست و یکباره زنی را توصیف کرد که عاشق است. عاشق دلباخته و هوسرانی که در جهت رسیدن به عشقش از هیچ کس و هیچ چیزی پروایی ندارد.

معشوقه ی مرد را وارد شعر و ادبیات کرد. مرد را ستود و تحسین کرد و دلباخته اش شد و برای کام دل گرفتن به گناه آلوده شد.

زن شعر فروغ زنی است واقعی در همین دنیای واقعی با خواسته‌ها و امیال واقعی. زن شعر فروغ نه مادر مقدس و مهربان است چون “مریم ” نه زنی گناهکار و مکار چون “حوّا”.

زن شعر فروغ زن است. زنانگی دارد. عشق و عاشقی دارد. عاشق مرد رویایی‌اش است. در جامعه ای که عشق گناه است فروغ عشقش را فریاد می زند. این جسارت از چیست!

فروغ زن را از عرش اعلا، در ادبیات ایران پایین کشید. از فرشته و پری و تصاویر مه آلود زن خبری نبود. زن شعر فروغ زنی بود که اندام های زنانه داشت. هوس های زودگذر داشت و عشق های پرحرارت و شور انگیز. لب هایی برای بوسه و چشم هایی گنه آلود.

 

 

 

نویسنده: افروز جهاندیده

 

 

برای تهیه مجموعه سروده های فروغ فرخزاد اینجا یا اینجا کلیک کنید 

افروز جهاندیده

در این سایت معرفی کتاب می‌خوانید، جزوه‌های درسی و سوالات امتحانی را می‌توانید دانلود کنید.

دیدگاهتان را بنویسید